اقتصاد ســیاسی
مارکسیســتی
بخش دوم
شیوه تولید! شیوه تولید! شیوه تولید!
در شماره قبل گفتیم که مارکس موفق به کشف اساس و قوای محرکه جامعه انسانی شد و بهاینترتیب، انقلابی بزرگ در فکر اجتماعی بشر بهوجود آورد. در همانجا، مفاهیم روابط تولیدی و نیروهای تولیدی (یا نیروهای مولده) را معرفی کردیم و به نقل از مارکس نوشتیم:
«انسانها در تولید اجتماعیِ زندگی خود، اجبارا وارد روابط معینی با یکدیگر میشوند که مستقل از ارادهشان است. یعنی، وارد روابط تولیدیای می شوند که متناسب با مرحله معینی از تکامل نیروهای تولیدیِ مادیشان است. کلیت این روابط تولیدی، ساختار اقتصادی جامعه را تشکیل میدهد و براساس این شالوده واقعی، یک روبنای سیاسی و قانونی بنا میشود و شکلهای معینی از آگاهی اجتماعی بر آن انطباق دارد. نحوه تولید زندگی مادی، فرآیند عام حیات اجتماعی، سیاسی و فکری را شکل میدهد.» (مارکس. درآمدی بر نقد اقتصاد سیاسی. ژانویه ۱۸۵۹ لندن)
آواکیان در کتاب کمونیسم نوین (فصل اول) با زبانی ساده اما عمیق تشریح میکند که مساله اساسی هر جامعه انسانی، در هر برهه زمانی، تولید و بازتولید نیازهای مادی زندگی و شیوه تولید آنها میباشد و شیوه تولیدی۱ ، چارچوب اساسی هر اتفاقی که در جامعه میافتد را تعیین میکند. نه اینکه همهچیز در جامعه به شیوه تولیدی خلاصه شود، ولی شیوه تولید حاوی تضادهای عمیقتر جامعه است؛ تضادهایی که پیشبرنده و محرک مهمترین رخدادهایی هستند که در سطح میبینیم. شیوه تولید، یعنی روش معین و سیستمی که ازطریق آن، تولید و مبادله نیازهای مادی جامعه سازمان داده شده و پیش میرود.
یک قرن و نیم از کشفِ علمیِ این واقعیت اجتماعی میگذرد و تلاشهای بیوقفه بورژوازی و کارکنان فکریاش برای اثبات نادرستی نظریه علمیِ مارکس، نهتنها به جایی نرسیده بلکه خودِ کارکرد سرمایهداری (و اخیرا، «بحران کرونا») مکررا درستی آن را نشان داده است. با این وجود، در دنیای امروز و در جامعه ما اکثریت مردم درکی از این واقعیت ندارند. باب آواکیان میگوید: «این عدم درک بهخصوص در مورد کسانی صدق میکند که از تولیدکنندگان واقعی محصولات مادی دور هستند؛ یعنی جزء قشرهای میانی جامعهاند. اینها معمولا نمیدانند که اگر شیوه تولید و توزیعی برای نیازهای مادی وجود نداشت، موجودات انسانی نمیتوانستند زندگی کنند. نمیتوانستند بازتولید شوند، پس نابود میشدند.» (آواکیان. کمونیسم نوین. فصل اول: ازطریق کدام شیوه تولیدی)
کافیست کسانی که در سراسر دنیا تولید و توزیع همه چیزهایی که مردم بهطور روزمره استفاده میکنند را برای مدت کوتاهی متوقف کنند معلوم خواهد شد که نهتنها تولید بلکه شیوه تولید این نیازها، پایه و اساس جامعه است. پس باید پرسید، مردم برای تولید و توزیع و انتقال نیازهای مادی زندگی وارد چه نوع روابط تولیدی با یکدیگر میشوند. بهعبارت دیگر، این نیازهای مادی ازطریق کدام شیوه تولیدی، تولید و بازتولید میشوند؟
این موضوع چنان جایگاه تعیینکنندهای در درک قوای محرکه کلیه شکلهای ستم و استثمار در جامعه – اعم از فقر و شکاف طبقاتی تا نابودی محیط زیست و جنگهای ویرانگر – و راه حل آنها دارد که آواکیان در آثار گوناگون خود مرتبا به این موضوع بازگشته و از دریچه ستمهای مختلف اجتماعی یک بار دیگر آن را طرح و اثبات میکند و دیگران را نیز به چالش میکشد که به این موضوع بپردازند و تاکید میکند که این سوال نه فقط «یک سوال» بلکه مهمترین و اساسیترین سوال است.
بهطور مثال، آواکیان ما را بهچالش میکشد درگیرِ این سوال شده و جواب علمی دهیم که «آیا سیستم سرمایهداری میتواند ستم بر زنان را از بین ببرد و یا بدون ستم بر زنان بهپیش رود؟». او میگوید: «من این سوالات را برای خالی نبودن عریضه مطرح نکردم. این سوالات، مصاف و چالشی را جلو میگذارند. سوال این است که آیا مردم میتوانند راهی در پیش بگیرند که تحت حاکمیت سیستم حاضر بتوانند از شر ستم بر زن خلاص بشوند؟ …من براساس یک پایه علمی کاملا قانع شدهام که تحت حاکمیت این سیستم نمیتوان از دست ستم بر زن خلاص شد.»
او از مخاطبانش میخواهد: «تحقیق و جستجو کنند؛ نه اینکه برمبنای ایمان مذهبی جلو بروند یا فکر کنند که چون یک آدم مطلع این را گفته پس حتما حقیقت دارد. …ما باید سخت کار کنیم. افراد مختلف دارند انبوهی از تئوریها، درمورد اینکه چطور میشود تحت حاکمیت این سیستم از شر انواع و اقسام ستمها خلاص شد را جلو میگذارند و ما میدانیم که این کار ممکن نیست. …باید روی این مساله بیشتر فکر کرد و بیشتر کار کرد که چرا وقتی با مسائل جامعه درگیر میشوید، به ستمهای مختلف میپردازید یا با هر چیزی که احساس میکنید باید تغییر کند روبهرو میشوید، اساسیترین سوال این است که کدام شیوه تولید چارچوب همه اینها را تعیین میکند؟ پایه و اساس تغییر و نحوه تغییر را کدام شیوه تولید تعیین میکند؟ کدام شیوه تولید است که چارچوب و محدودههای نهایی این تغییر را تعیین میکند؟» (همانجا)
اما، وقتی میگوییم در بررسی هر معضل اجتماعی باید به چارچوب «کدام شیوه تولیدی» رجوع کنیم بهمعنای آن نیست که هر یک از این معضلات را باید صاف و ساده به امر اقتصادی تقلیل دهیم. خیر! برخلاف این نوع روش تقلیلگرایانه ماتریالیست مکانیکی، آواکیان ما را فرامیخواند که به رابطه میان ستمهای مختلف (ازجمله ستم بر زن) و زیربنای «شیوه تولیدی» با روش و رویکرد ماتریالیست دیالکتیکی نگاه کنیم. وی در کتاب «گشایشها: گشایش تاریخی توسط مارکس و گشایش بیشتر با کمونیسم نوین» مینویسد: «برحسب حل هر معضل اجتماعی، مانند ستم بر زنان یا ستم بر مردمان سیاه یا لاتینتبار یا حل تضاد میان کار فکری و بدنی، یا وضعیت محیط زیست یا مساله مهاجرین و غیره، آنچه درنهایت، شالوده و محدودههای تغییر را تعیین میکند شیوه تولید است. همه این معضلاتِ اجتماعی واقعی بوده و بهنوبه خود دارای دینامیکهای مختص به خود هستند و نمیتوان آنها را به نظام اقتصادی تقلیل داد. اما همه اینها در چارچوب نظام اقتصادی و در داخل دینامیکهای اساسی آن رخ میدهند؛ و درنهایت، نظام اقتصادی و شیوه تولیدی است که شالوده و محدودههای تغییر را در رابطه با تمام مسائل اجتماعی تعیین میکند. پس اگر شما میخواهید از شر کلیه اشکال مختلف ستم رها شوید باید نهتنها به این شکلهای مختلف ستم، بهنوبه خود برخورد کنید بلکه همچنین باید اساسا نظام اقتصادی را تغییر دهید تا به شما امکان پیشبرد تغییرات اساسی در رابطه با این معضلات را بدهد. به عبارت دیگر: شما باید یک نظام اقتصادی داشته باشید که مانعی در مقابل ایجاد این تغییرات نیست و نهتنها مانع نیست و این تغییرات را مجاز میشمارد بلکه برای ایجاد این تغییرات شالوده مساعدی را فراهم میکند.»
انقلاب و نه چیزی کمتر!
هدف از درک اهمیت شیوه تولید فقط این نیست که به شناختِ علمی از واقعیتِ جامعه و سرچشمه تولید رنجهای بزرگ اجتماعی نائل شویم. هرچندکه این شناخت بسیار مهم است اما هدف اصلی ما از شناختِ واقعیت، تغییر آن است. هدف، تغییر این وضعیت و از بین بردن رنجهای غیر ضروری است و این تغییر فقط ازطریق انقلاب و آن هم نه هر نوع انقلابی بلکه ازطریق انقلاب کمونیستی ممکن است. اگر میخواهیم جامعه و جهانی کاملا متفاوت و بهتر داشته باشیم باید شیوه تولیدی حاکم، یعنی شیوه تولید سرمایهداری را از بُن و اساس عوض کنیم و این کاری است که فقط ازطریق انقلاب کمونیستی و استقرار نظام سوسیالیستی نوین ممکن است. چنانچه این مساله را درک نکنیم و طبق آن حرکت نکنیم، هرگز امکان تغییرِ ریشهای در وضع وحشتناک کنونیِ جامعه را نخواهیم داشت.
یکی از نمونههای درک نکردن این حقیقت، رفرمیستهای بهاصطلاح «سوسیالیست» هستند. اینها کسانی هستند که دائما صحبت از اقتصاد بهعنوان منبع نابرابری و دیگر امراض اجتماعی میکنند؛ اما گرایش به آن دارند که معضل را صرفا در حوزه «توزیع» (دستمزد و غیره) مکانیابی کنند. درحالیکه: «منبع اساسی ستم و نابرابری که مشخصه یک جامعه استثمارگر مانند سرمایهداری است، در حوزه تولید و مشخصتر از آن، در حوزه روابط تولیدی جای دارد.» (آواکیان. دیوید بروکس …تفاوتهای عمیق میان ترامپ و سندرز با سوسیالیسم واقعی. ۲۰۲۰)۲.
این رفرمیستهای بهاصطلاح «سوسیالیست» درک نمیکنند که اساس و امر تعیینکننده، تغییر دادن شیوه تولید است. وجه تعیینکننده در تغییر شیوه تولید، تغییر مالکیت بر ابزار تولید میباشد. ابزار تولید، ابزاری است که کارگران بهکار میگیرند تا نیازهای جامعه را تولید کنند. بهطور مثال، زمین، مواد خام، ساختارهایی مانند کارخانهها، فنآوری و غیره. تحت سیستم سرمایهداری، مالکیت بر ابزار تولید، خصوصی است و صاحبان خصوصیِ این ابزار تولید، افراد سرمایهدار، شرکتهای ریز و درشت سرمایهداری و نهادهای دولتی هستند و براساس انحصار بر ابزار تولید، مردمی را که هیچ ابزار تولید ندارند استثمار میکنند. سرمایهداران، برمبنای انحصار بر ابزار تولید، کارگران را استثمار میکنند و اجبارا با یکدیگر نیز به رقابت شدید برمیخیزند تا در سودآوری بر رقیبانشان پیشی بگیرند. در مسابقه برای سود هرچه بیشتر، کارگران را نیز شدیدتر استثمار میکنند، بر دامنه فقر و بیکاری میافزایند، اکثریت را بهسمت فقر رانده و ثروت بیانتها در دست اقلیتی کوچک انباشت میشود؛ و برای حفظ قدرت اقتصادی و سیاسی بر استبداد سیاسی و سرکوب و اعدام و شکنجه تکیه کرده و آتش جنگهای ارتجاعی و امپریالیستی را میافروزند و…
بنابراین، تغییر شیوه تولید، ضرورتی اساسی است که باید جواب بگیرد تا بر رنجهای غیر ضروری نقطه پایان گذاشته شود. گام اول در این راه، انقلاب کمونیستی و استقرار سوسیالیسم است. رفرمیستهای بهاصطلاح «سوسیالیست» این ضرورت را هم نفی میکنند و همیشه دنبال اصلاح نظام حاکم هستند.
هدف سوسیالیسم، تغییر مالکیت خصوصی بر ابزار تولید و تبدیل آن به مالکیت همگانی جامعه بر ابزار تولید است. با این تغییر، از شیوه تولید سرمایهداری گسست میشود و راه برای انجام کارهایی که در سیستم سرمایهداری ممنوع بوده و سرکوب میشود، باز میشود. یعنی: «پیشبرد تولید برمبنای یک نقشه کلی، نه ازطریق استثمار بلکه از طریق درگیر شدن آگاهانه و فعالانه تودههای مردم، برهم کنش آگاهانه با طبیعت بهگونهای که طبیعت را محافظت و همزمان نیازهای مادی و فرهنگی و فکری مردم را فراهم کند. آن هم نهفقط در یک نقطه از جهان بلکه نهایتا در کل جهان و حرکت بهسوی محو کامل فقر، محرومیت و تحقیر و تمامی رنجهای غیر ضروری که تودههای مردم در سراسر جهان، تحت سلطه سیستم سرمایهداری تجربه میکنند. دگرگون کردن شیوه تولید باید در یک رابطه دیالکتیکی (پروسه تاثیرگذاری متقابل) با دگرگون کردن روابط اجتماعی ستمگرانه (مانند رابطه میان زن و مرد) و همچنین افکار و فرهنگی که ستم و استثمار را تحمیل میکند پیش برود. یک موضوع دیگر هم بسیار مهم است: تمام اینها وابسته به مغلوب کردن و در هم شکستن دستگاه دولتی است. بدون انجام این کار، رسیدن به هدف غیر ممکن است. باید دستگاه دولتی (بهویژه، نیروهای مسلح و پلیس و همچنین محاکم و بوروکراسی و قوه مجریه آن) که حاکمیت استثمارگران (طبقه سرمایهدار) را تحمیل میکند درهم شکسته و آن را با قدرت دولتی سوسیالیستی که هدف و عملکردش دگرگونی بنیادین جامعه و کل جهان بهسمت محو هرگونه ستم و استثمار است، جایگزین کرد.» (آواکیان. همانجا).
آتش
پانوشت:
- Mode of Production
- DAVID BROOKS—THE NOT SO GREAT PRETENDER—AND THE PROFOUND DIFFERENCES BETWEEN TRUMP, SANDERS AND ACTUALSOCIALISM
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر