نکاتی درباره «بیانیۀ مطالبهگری ضد کرونایی»
پیروت – صلاح قاضیزاده
نیمه اول فروردین بیانیه «مطالبهگری ضد کرونایی[۱]» از دل «یک همفکری جمعی» بیرون آمد و منتشر شد. این بیانیه چه بهجهت محتوی و فرم، چه از زاویۀ افقی که پیش گذاشت و چه ازاینجهت که به امضای شماری از روشنفکران و نویسندگان شناختهشده کشور رسید، درخور توجه و تحلیل بیشتر و دقیقتری است.
متن بیانیه حاوی یک تناقض مفهومی و سیاسی جدی است. ازیکسو، مدعی برداشتن «گامهایی درجهت تغییر ساختاری» به «ورای تمام شکلهای امروزین سرمایهداری و نهایتا همه صورتهای سلطه» است، ازسوی دیگر، آن را بهشکل یک بیانیۀ مطالبهمحورانه ارائه میکند. مشکل اصلی این سند، مطرح کردن مطالبات نیست. چرا که پیش کشیدن خواستههایی همچون «بیمه عمومی رایگان»، «توقف و مرخصی با حقوق کار»، «آزادی زندانیان» عادلانه است اما بهویژه در پاسخ به اوضاع جاری هرگز کافی نیست. هر چند در لیست مطالبات بیانیه، جای دو خواستۀ حیاتی و عاجل در وضعیت جاری خالی است: «مقابله با انواع توهمات خرافی، دینی و ضد علمی» که شیوع چهل سالهشان در زمانۀ همهگیری کرونا بیش از پیش قربانی میگیرد و دیگری «برداشتن فشار و تهدید نهادهای امنیتی از بالای سر کادر پزشکی و درمانی کشور». جمهوری اسلامی فقط دولت مجری «تعدیل ساختاری» و «خصوصیسازی» نیست؛ بلکه دینمداری (تئوکراسی) و ترویج خرافه و جهل مذهبی در تمامی سطوح جامعه طی چهل سالۀ اخیر همواره از ویژگیهای اصلی آن بوده است.
اما در هنگامۀ عروج بحرانهایی از این دست، امکان و ضرورت عاجل تهاجم به حاکمیت در ابعاد وسیعتر و عقب نشاندنش در جهت منافع تودههای مردم بیش از پیش فراهم میشود. امری که پاسخ به آن مستلزم افق سیاسی بلندتری است. محدود کردن افق سیاسی که پیش چشم تودهها میگذاریم به این «مطالبات» و «مطالبهگری» آن هم در مقطعی که شیوع جهانی ویروس کرونای جدید تضادهای ساختاری سیستم سرمایهداری را بهشکل عریانتر و وسیعتری پیش چشم شمار هر چه بیشتری از مردم کشیده است؛ میلیونها نفر در سراسر جهان در آستانۀ رنج و مرگ ناشی از آن قرار دارند؛ زنگ خطر بحرانهای زیستمحیطی جدیتر و احتمالی آینده را در ابعاد جهانی به صدا درآورده؛ خدایان، نمایندگان زمینیشان در واتیکان، کابینۀ دولت دینی-نژادی «ملت برگزیدۀ» و فقها و مفتیان معظم و شهرهای مقدس و عبادتگاههایشان با تردید و تعطیلی مواجه شدهاند؛ زندانهای دست کم شش شهر ایران شورش کرده و زندانیان از بند رستهاند، حسن روحانی از انتخاب میان مرگ مردم و شورش سی میلیون نفر میگوید و بُلسونارو رئیس جمهور فاشیست برزیل از مرگ «چند میلیون نفر ناچیز» صحبت میکند، تناسبی با اوضاع پیشِ رو و تضادهای آن ندارد.
یحتمل ادعا خواهد شد که بیانیه به طرح این مطالبات محدود نبوده و بهصورت بالقوه افقی فراتر را پیش نهاده است. به این افق و چارچوبه بیشتر نگاه کنیم. در تمام متن بیانیه بهعلت همان تناقض ساختاریاش، مشخص نیست بالاخره مخاطب آن چه کسانی هستند؟ پاسخ به این سوال از سه احتمال خارج نیست و هر سه حالت تناقضات بنیادین بیانیه را در خود حمل میکنند.
احتمال یکم: مخاطب بیانیه، دولت ایران است و امضاکنندگان و حامیان بیانیه واقعا به این امر باور دارند که میتوان از جمهوری اسلامی یا هر دولت بورژوایی دیگری تحقق چنین مطالباتی را «مطالبه» کرد و انتظار برآورده شدن داشت. امری که باتوجه به لیست نام اکثر امضاکنندگان دور از ذهن است، اگرچه صراحتا در متن بیانیه گفته نشده که چنین انتظاری از هیچ دولت بورژوایی ندارند. و اگر بیانیه بهواقع چنین مقصودی دارد، آنگاه پیش کشیدن ادعای «تغییر ساختاری» و رفتن به «ورای تمام شکلهای امروزین سرمایهداری و نهایتا همه صورتهای سلطه» بلاموضوع است.
احتمال دوم: بیانیه قرار است مانیفست انقلاب، پیشنویس چنین مانیفستی و یا چیزی شبیه آن باشد. چرا که صحبت از «تغییرات ساختاری» کرده و مطالبۀ «ملی کردن یا تصرف عمومی تمام ظرفیتهای تولید، توزیع و واردات دارو و تجهیزات پزشکی، در راستای خودگرانی اجتماعی همه واحدهای این حوزه اقتصادی» را مطرح کرده که بهوضوح بیانگر مداخله در هژمونی دولت و تغییر مناسبت مالکیت دست کم در حوزۀ دارو است. سوال این است که مختصات و ویژگیهای این «تغییرات ساختاری» چیست؟ با کدام استراتژیاش قرار است به این تغییرات رسید؟ سازمان و رهبری و دیکتاتوری کدام طبقۀ اجتماعی در مرکز این «تغییرات ساختاری» قرار دارد؟ نمیشود یک بیانیه سیاسی صادر کرد، فراخوان به «تغییرات ساختاری» داد اما نه مخاطبش روشن باشد، نه اهدافش نه برنامه و استراتژی و چگونگی تحقق مطالباتش! این یک «کنشگری سیاسی حداقلی» واقعی در اوضاع جاری نیست، حتی اگر آن را «گام نخست» نامیده باشیم.
صدور چنین بیانیهای با هدف «گامهایی درجهت تغییرات ساختاری»، پاسخی پرابهام و ناروشن و گامهای معلق و مردد چهرهها، روشنفکران و محافلی است که ازیکسو بهلحاظ خطی و تئوریک عمدتا نافی ضرورت پدیدههایی همچون رهبری کمونیستی، حزب کمونیست و تشکیلات رهبریکنندۀ انقلاب، دولت دیکتاتوری پرولتاریا و برنامۀ جامعه آینده هستند، اما ازسوی دیگر فشار ناشی از واقعیتِ سرسخت، آنها را به اتخاذ تصمیمات و پاسخ به ضرورتی وامیدارد. آنچهکه از پی مواجهۀ جهان ما با کرونا برمیآید، فقط تردید در منطق «بد و بدتر»، ناتوانی نظام سرمایهداری در پاسخ مطلوب و به موقع به بیماریهای همهگیر و کاستیهای ایدئولوژی و اخلاقیات بورژوایی «اول من» نیست. بلکه بدنه و شاکلۀ خطوط و تفکراتی که نافی قانونمندیهای عینی جامعۀ طبقاتی و ضرورتهایی همچون دولت و دیکتاتوری پرولتاریا و «رهبری پیشگام آگاه و متشکل» هستند، هم با سوال و شکافهای جدی روبهرو خواهد شد. بعید است حتی یک نفر از باورمندان به تئوری شوراییسم قائل به انحلال «رهبری» پزشکان متخصص، دانشمندان «پیشگامِ آگاه» مبارزه با کووید ۱۹ و ساز و کار مرکزی و دولتیِ کنترل و مهار بحران کرونای جدید باشند. به باور ما سختی واقعیت و ضرورتهای عینی برخاسته از قانونمندیهای طبیعی و اجتماعیِ خارج از ارادۀ انسانها و رویدادهایی مثل شیوع کرونا و حتی دی ۹۶ و آبان ۹۸ و چه باید کرد؟ پررنگی که از خود برجای میگذارند، به درجهای طیف تفکرات شوراییستی را متزلزل و حتی تجزیه خواهد کرد. تناقض موجود در بطن بیانیۀ مطالبهگری ضد کرونایی، پاسخ کمرنگ و خجولی به ضرورت رهبری کردنِ «پیشگام» را جلو میگذارد. پاسخی که بنا به تزلزلهای تئوریک و تناقضات محتواییاش نه «پیشگام» است، نه روشنگر و رهگشا و ازاینجهت نه در مسیر ایجاد «تغییرات ساختاری ورای تمام شکلهای امروزین سرمایهداری و نهایتا همه صورتهای سلطه».
احتمال سوم: بیانیه خطاب به مردم است و هدفش تشکیل یک جنبش وسیع تودهای و یک کُنش جبهه متحدی و مبارزاتی حول این مطالبات. جنبش تودهای و مبارزاتی که خودِ «تغییرات ساختاری» نیست اما «گام نخست» و در جهت خدمت به رفتن بهسوی جنبش رسیدن به «تغییرات ساختاری» است. با این فرض، باید بر یک اِشکال اساسی و پایهای دیگر در متن بیانیه دست گذاشت. این کار را با ادبیات و مفاهیم خط سیاسی خودمان پیش میبریم. تا هم منظور برای مخاطب روشنتر باشد و هم «بیانیۀ انقلاب[۲]» (هفت توقف) را بهعنوان یک پلاتفرم اتحاد و یک آلترناتیو پیش گذاشته و همگان ازجمله حامیان و امضاکنندگان بیانۀ ضد کرونایی را به وحدت با این پلاتفرم دعوت کنیم. همچنین مسیر هرگونه گفتگو، هماندیشی، مباحثه و جدل پیرامون این سند همواره گشوده است.
اما به اِشکال پایهای بیانیۀ مطالبهگری ضد کرونایی برگردیم. اگر بیانیه ادعای رفتن به «ورای هر صورتی از سلطه» را دارد، نباید در اشاره به بحران حاضر متوقف شود. پایه و مبنای همۀ صورتهای ستم و سلطه در جامعه، قابل تقلیل به این بحران نیست و نمیتوان یک پلاتفرم وحدتِ به حداکثر متحدکننده را فقط حول «مطالبات ضد کرونایی» مطرح کرد. مساله این است که وضعیت فعلی با تمام شاخ و برگ و جوانب دردناکش، چنانکه بیانیۀ مطالبهگری نیز نیمنگاهی به آن دارد، برخاسته از یا ادغامشده در بستر یک روابط تولیدی-اجتماعی مشخص است؛ نظام سرمایهداری امپریالیستی و تضاد اساسی این عصر. اما فقط اشاره به این ساختارِ واحد تولید و بازتولید ستم و سلطه کافی نیست و سوال این است که این ساختار چگونه در بیانیهها یا پلاتفرمهای وحدتِ به حداکثر متحدکننده بازتاب پیدا میکند؟ چرا که سیستم تولیدی-اجتماعی موجود در واحد جغرافیایی ایران و در هیئت دولت دیکتاتوری بورژوایی جمهوری اسلامی، با اتکا به ستمهای هفتگانهای عمل میکند که از هفت گُسل اجتماعی عمدۀ جامعه برخاستهاند. گسلها و تضادهایی که جمهوری اسلامی مادام که موجودیت داشته و جمهوری اسلامی است، قادر به دست کشیدن از آنها و حل هیچکدامشان نیست. گسلهای ۱) فقر و بیکاری، ۲) دولت دینی، ۳) ستم بر زن، ۴) ستم ملی، ۵) شرکت در ماجراجوییهای سیاسی و جنگهای ارتجاعی منطقه، ۶) نابودی محیط زیست و ۷) استبداد سیاسی و سرکوب فاشیستی. از دل این تضادها و حول این گسلها میتوان جنبش سراسری مبارزاتی را بیرون کشید که توان متحد کردن شمار فزایندهای از تودهها را داشته باشد. حزب ما این سنتز از واقعیت تضادهای جامعه ایران را در سند بیانیۀ انقلاب (هفت توقف) به این شکل فرموله کرده است:
«راه انداختن جنبش مبارزه و مقاومت علیه جمهوری اسلامی براساس یک آگاهی سیاسی انقلابی و همگانی حول درک صحیح از دوست و دشمن و حول مهمترین گسلهای اقتصادی و اجتماعی و سیاسی این سیستم. با تحلیل علمی از ساختارهای ستم و استثمار حاکم در ایران و اوضاع کنونی میتوان دریافت که هفت خواست همگانی را باید در میان مردم گسترش داد و آگاهی عمیقی نسبت به ریشههای آن را در سطح جامعه گستراند. این خواستها عبارتند از: ۱) توقف جنگهای ارتجاعی جمهوری اسلامی در خارج از کشور ۲) توقف بیکاری و فقر ۳) توقف ستم بر زن ۴) توقف ستمگری ملی علیه ملل غیر فارس ۵) توقف نابودی محیط زیست ۶) توقف دخالت دین در دولت و ۷) توقف استبداد و سرکوب سیاسی… همگانی شدن آگاهی و مبارزه و مقاومت حول این هفت گسل، صف مردم را نهفقط علیه جمهوری اسلامی بلکه علیه هر شکل از مانوردهی سیاسی و ایدئولوژیک نیروهای ارتجاعی و امپریالیستی نیز تقویت میکند. شعار اصلی و چارچوب چنین جنبشی باید ضدیت با امپریالیسم و جمهوری اسلامی باشد…».
پیش گذاشتن چنین خواستههایی مبتنی بر امیال افراد و احزاب سیاسی نیست؛ بلکه تبارز مهمترین تضادهای جامعۀ ما است. تضادهایی که منفک از یکدیگر نبوده و برآمده از ساختاری واحد هستند. بهاینترتیب، کسانی که خواست تغییر اساسی یا مبارزه با هر صورتی از سلطه را دارند، میتوانند با تمامی تبارزات تضادهای فوق مبارزه کنند و در هر بحرانی تمامی این تضادها را نشانه بگیرند. دقت کنید مساله نه بر سر تاکتیکهای مبارزاتی که بر سر مبانی شناخت و معرفتشناسی است. چرا که بحث نهصرفا پوشش دادن کلیۀ جنبشها و مبارزات ضد حکومتی، بلکه واقعیتِ دینامیکهای یک سیستم و ساختار است که زمینههای عینی برای بهراه انداختن یک جنبش تودهای سراسری مبارزاتی را فراهم کرده و پاسخ میطلبند.
بحرانها نقاطی هستند که اگرچه عمدتا با یک یا چند گسل از مجموع گسلهای اجتماعی تعمیق شده و پیوند میخورند اما از قضا، بیش از پیش، درهمتنیدگی تمامی تضادها و گسلهای اجتماعی را نشان میدهند. بحرانها، برای ما کمونیستها فرصت افشاکردن و نشانه رفتن تمامی این تضادها و تمامیّت ساختار تولید و بازتولید ستم و سلطه را فراهم میکنند. همچنان که مجال و زمینۀ بیشتری برای متحد کردن تودههایی را میدهند که روی تیغۀ این گسلها قرار داشته و از آنها رنج میبرند. اما این افشاگری و راهگشایی را نمیتوان و نباید به یکی از مظاهر این سیستم یا حول «مطالبهگری» و مطالباتی از قبیل آنچه در بیانیۀ ضد کرونایی آمده است محدود کرد. در این افشاگری از دل بحران موجود، با تشریح ارتباط این گسل و ستم با سایر گسلهای اصلی جامعه و سپس ربط همۀ آنها به اساس ساختار ستمگرانۀ شیوۀ تولید سرمایهداری و دولت دیکتاتوری بورژوایی حامی و مجری آن، باید به سوال استراتژیک «معضل چیست؟ راه حل چیست؟» رسید و راه حل واقعی، ممکن و مطلوب انقلاب کمونیستی را پیش گذاشت.
چنانکه که در بیانیۀ انقلاب آمده است، ما کمونیستهای متشکل در حزب کمونیست ایران (ملم) حتا هنگام اتحاد بر سر اصول حداقلی این بیانیه و حول هفت توقف و ضرورت سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی جهت تحقق این توقفها، فعالیت خود را در مسیر پیشبرد انقلاب مد نظرمان[۳] و جامعۀ مورد نظرمان در جمهوری سوسیالیستی نوین ایران[۴] متمرکز خواهیم کرد. اما ایجاد چنین اتحاد گستردهای حول مبارزه علیه گسلهای اساسی که کارکرد نظام سرمایهداری و حاکمیت جمهوری اسلامی به وجود آنها بستگی دارد را در مسیر بهراه انداختن جنبشی برای این انقلاب ضروری دانسته و برآنیم که از این طریق میتوان و باید جهت و پویش مبارزات تودهها علیه حکومت را در مدار و مسیر خدمت به انقلاب کمونیستی جهتدهی و سازمان داد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر