فلاکتی نه کمتر از جنگ
گزارشی ارسالی به آتش از وضعیت پناهجویان در جزیره لسبوس یونان
در کرانه شرقی دریای اژه، حد فاصل میان ترکیه و یونان، جزیرهای با نام لسبوس واقع شده است که چیزی کمتر از صد هزار نفر جمعیت دارد. نبض شریان باریک و کنترلشده ورود مهاجرین از خاورمیانه و بعضی کشورهای آفریقایی به اروپا. اردوگاه موریا، جهنم یا به گفته ساکنانش جنگلی است برای مهاجرین ساکنِ لسبوس. جنگلی دارای نگهبان، درمانگاه، بازار مواد غذایی، دستفروشان کالاهای ارزان و دستساز، آرایشگاههای غیر بهداشتی و غرفه غذاهای آماده و ارزان. اردوگاهی با ظرفیت سه هزار نفر که حالا محل نگهداری نزدیک به بیست و پنج هزار مهاجر است. مهاجرینی که روز به روز تعدادشان افزایش مییابد. آنها گریزانند؛ از جنگ، از مرگ، فقر، گرسنگی و آیندهای تاریکتر از آنچهکه در موریا تجربه میکنند! چرا که حریق جنگهای ارتجاعی و نیابتیِ امپریالیستها و تجاوزهای نظامی همچنان شعلهور است و عملکرد هر روزه نظام سرمایهداری و تبعاتش، زمین و شهر و روستا و زندگی آنها را از امواج خروشان دریای اژه و کابوس خفته در لسبوس و موریا هولناکتر میکند. و حفاظت از مرزهای اروپا هم همچنان «مقدس» و در اولویت است. اردوگاه موریا در میان بیشههای سبز زیتون و فیروزهای دریاها، زخمِ بازی است که دردش را هزاران پناهجوی بیپناه، هزاران مرد و زن و کودک و پیر و جوان متحمل میشوند. جایی که به گفته پناهجویانِ گرفتارِ آن، فلاکتی کمتر از جنگ برایشان ندارد.
اردوگاه:
بهداشت و سلامت در این اردوگاه وضعیتی بحرانی دارد. سوء تغذیه و مواد غذایی آلوده، بسیاری را بیمار میکند. درمانگاههایی که توسط نیروهای داوطلب در خود کمپ اداره میشوند، پاسخگوی اوضاع وخیم و نیازهای عاجل پناهجویان نیستند و با کمترین و اولیهترین امکانات فقط میتوانند سطح پایینی از احتیاجات را برآورده کنند. این در حالی است که پناهجویان از سرویس بهداشتی و حمامهای عمومی استفاده میکنند و مشکلاتی مثل انواع عفونتها و قارچ، شپش و گال (جَرَب) رایج است. سوختگی در اثر استفاده از چوب برای آشپزی و گرمایش و زخمها و عفونتهای ناشی از آن، چیزی است که هر روزه دهها نفر را گرفتار میکند. شعلههای حریقِ فقر و جنگ و سرمایه هنوز اینجا به جان مردم زبانه میکشند. مشکلات روحی بین بچهها، نوجوانها و زنان آنقدر رایج است که هر روزه فقط حدود صد نفر بهعلت آسیب رساندن به خودشان به درمانگاه مراجعه میکنند. بچههایی که مدام خودزنی یا اقدام به خودکشی میکنند فقط تحت درمان تکنیکهای ساده خودیاری قرار میگیرند. آنها حتی از امکانات دارو درمانی هم برخوردار نیستند. علت این است که داروهایی که از طریق این درمانگاهها در اختیار پناهجویان قرار میگیرند، داروهای اهدایی ازطرف مردمی هستند که مجوز خرید و ارسال داروهای اعصاب و افسردگی را ندارند. در نتیجه حتی اگر دارویی برای اعصاب به موریا برسد، استفاده از آن غیر قانونی است و خطر بسته شدن درمانگاه توسط دولت یونان را بهدنبال دارد! آرامش در اینجا ممنوع است. جهان، دیر زمانی است که آسایش را برای دوزخیانِ موریا قدغن کرده است. مشکلات روحی در مردها، خود را عمدتا بهصورت خشونت و چاقوکشی نشان میدهد. طوریکه پناهجویان آن را یک اتفاق عادی و روزمره میدانند و وقتی کسی زخمی میشود با خنده میگویند: «اینکه چیزی نیست ما از بمب و گلوله جان سالم به در بردهایم»! شب دوم حضورمان در لسبوس، خبر مجروح شدن شش پناهجوی افغانستانی در اثر چاقوکشی و انتقالشان به بیمارستان را میشنویم.
فقرِ مالی یکی از عواملی است که پناهجویان را دست به گریبان مشکلاتی چون قاچاق مواد مخدر و تنفروشی میکند. فقر، زنان و نوجوانهای زیادی که به امید ساختن «آینده بهتر» به اینجا میآیند را به گرداب نابودی جان و وجودشان میکشاند. دنیایی که بهای نان در آن با فروش تن و جان پرداخت میشود. مثل تمام نقاط جهانِ ما، در لسبوس هم فاجعه برای زنان، مضاعف و مقدم است. خشونت خانگی علیه زنان، به زحمت دور از چشم میماند. زنی را دیدم که صورتش با آب جوش توسط شوهرش سوزانده شده بود. میگویند فلسفه از همین جزایر برخاسته است؛ جای فلاسفه یونان باستان خالی است تا ببینند سرمایه و ستم چهطور «انسانِ ناطق» را به انسان قاتل تبدیل کرده است.
آتشسوزیهای مکرر، انباشت زبالهها، چادرهای غیر مقاوم در برابر باران و طوفان، مجاورت حیوانات جونده و درنده. اینها چیزی است که هزاران انسان از جنگ و آوارگی به آن پناه آوردهاند. این جنگلی است که بیست و پنج هزار انسان را در خود جای داده است. جنگلی که هر لحظه از زمینِ آن، بیماری، تجاوز و فلاکت میروید تا اکسیژنِ بهرهکشی و استثمار در جهان را تأمین کند. اینجا زندگی، بوی مرگ میدهد.
شهر:
جزیره لسبوس سالها است که با بحران مهاجرت بهصورت تنبهتن رو در رو میشود. اینجا مدتها است به قُرُقگاهِ جریانات فاشیستی و ضد مهاجر درآمده است. همانها که هر بار با تغییرات اوضاع در خاورمیانه و سایر نقاط جنگ و فقرزده جهان، با سلاح گرم و سرد با کمک نیروهای پلیس و نظامی از قلعه نفوذناپذیر اروپا حفاظت میکنند. سگهای نگهبانِ «نژادهای برتر» اروپایی، محافظین مدنیّت هِلِنی۱، پاسداران «طلوع طلایی»۲ یونان!
اعتراضات ضد مهاجرین، این بار با تصمیم دولت برای ساختن اردوگاهی سربسته برای پناهجویان آغاز شد. مردم محلی در سراسر جزیره، مغازهها، رستورانها و پمپ بنزینها را برای دو روز بستند. حمل و نقل عمومی را تعطیل کردند و همگی دست به اعتصاب زدند. جلوه ضد مهاجر این اعتصابات زمانی عریانتر میشد که مغازهها فقط به روی مردم محلی باز میشد و تاکسیها مسافران یونانی را سوار میکردند. بهدنبال باز شدن مرزهای ترکیه و سرازیر شدن هزاران نفر به طرف جزایر مرزی یونان، جریانات فاشیستی به بستن راهها و حملههای خشونتآمیز به انجیاوهای کمکرسانی به پناهجویان روی آوردند. وضعیت ناامن شهر و خطر حملههای وحشیانه، پناهجویان زیادی را راهی آتن کرد. درحالیکه خیلی از آنها میدانستند راهی که میروند خطرِ اخراج به ترکیه را در پی دارد. تهدیدها و حملهها تا حدی بود که بسیاری از انجیاوها کارشان را رها کردند و جزیره را ترک کردند.
چند روز بعد، تجمعات ضد فاشیستی در شهر میتیلینی، مرکز جزیره لسبوس برگزار شد که تعداد بسیار زیادی را حول حمایت از پناهجویان و اعتراض به سکوت و سیاستهای اتحادیه اروپا گرد هم آورد. یک گروه از هنرمندان جوان، ترانه-سرودهایی در دفاع از پناهجویان، علیه مرزها و فاشیسم و در حمایت از جهانی بدون مرز و دیگریستیزی خواندند. امروز هوای لسبوس تمیزتر است، نسیم از دریا به شهر میوزد و آفتاب دلت را گرم میکند. فاشیستها اما تظاهرات را بیپاسخ نگذاشتند و شبانه مدرسه پناهجویان را به آتش کشیدند. مساله ابعاد گستردهتری به خود گرفت و بسیاری از پیوستن فاشیستها از سرتاسر اروپا ابراز نگرانی میکردند. مردم محلی، هم از وضعیت پناهجویان در جزیره جانشان به لب رسیده و هم از اقدامات خشونتآمیز فاشیستها و هم از وضعیت رقتانگیز زندگی خودشان. یکی از ساکنین بومی شهر میگفت: «این اوضاع برای هیچکس خوب نیست. ما خودمان هر روز فقیر و فقیرتر میشویم. پناهجویانی که به اینجا میآیند جنگلهای ما را تخریب میکنند که چوبهایش را بسوزانند. توریستها دیگر به اینجا نمیآیند. هیچکس حاضر نیست به جایی بیاید که کنارش پناهجویان را در چنین وضعی ببیند. اوضاع ما را هم نگاه کنید. آیا چیز بهتری از وضعیت پناهجویان میبینید؟». حق با او است. زندگی برای صدها میلیون نفر از مردم جهان یک کابوس مکرر است.
به تظاهرات آنتیفاشیستها فکر می کنم. به مدافعین پناهجویان و ترانه-سرودهاشان، آنها که همه انسانها را شایسته زیستن زیر سقفهای امن و یک زندگی بهتر میدانند. و به یاد جمله لنین میافتم که گفت: «بر هر سلول و ذره دنیا و جامعه طبقاتی که دست بگذارید، ضرورت کمونیسم را فریاد میزند». نبرد ادامه دارد و جهان به هوای تازه و زندگی نوین نیازمند است.
مارس ۲۰۲۰
«آتش»
پانوشت:
۱.هلنیسم، تمدن و فرهنگ امپراتوری یونان باستان از ۳۳۰ تا ۲۷ قبل از میلاد.
- اشاره به حزب فاشیستی اتحادیه مردم یا طلوع طلایی (Golden Dawn) در یونان امروز
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر