۱:
– بعد از اتمام
تعطیلات در روز ۱۴ فروردین، هر ماشینی که به شهر ما
وارد میشد رو نگه میداشتند و داخلش رو ضد عفونی میکردند. خیلی مضحک بود
چون همه مردم میدونستند این تاثیر چندانی نداره و مهم آدمهای ناقل هستند که دارن
وارد شهر میشن.
– برای خروج از شهر
در روز ۱۳ و رفتن به مناطق ییلاقی اطراف نیاز
به اجازه خروج موجه داشتی یعنی باید اونجا کار میکردی یا واقعا خونه و زندگی
اصلیات اونجا بود و نشون میدادی فقط برای خرید به شهر اومدی و حالا داری برمیگردی.
گشت بازرسی رو سپاه اداره میکرد و آخوند هم گاهی توی پستها دیده میشد. جالب اینجاست
که داخل ماشین رو میگشتند. به احتمال زیاد برای این بود که مشروب نداشته باشی
وگرنه توی این گشتنها قرار نبود ویروس کرونا رو پیدا کنند مگر اینکه حضرات
دستگاه کرونایاب اختراع کرده باشند!!!
– چون کیت تشخیص
کرونا خیلی کم و نادر هست کسایی که مریض میشن نمیرن بیمارستان یعنی مرتبا در
اخبار میگن که راه نیفتید برین بیمارستان. اونجا خبری نیست برای همین یک عده میرن
آزمایشگاه و تست خون میدن و با کمک یکسری اِلمانهای خون که فقط نشون میده که
بدن احتمالا درگیر التهاب هست یا نه حدس میزنند که طرف شاید مبتلا به عفونت و
کرونا شده. اما از این بیشتر کاری ازشون برنمیاد.
– اختلافات توی هیئت
دولت جدی شده چون قبلا اختلاف بر سر چه باید کرد تو این اوضاع بین هیئت دولت و
بقیه ارگانها بود الان داخل خود هیئت دولت هم این اتفاق افتاده. جالب اینجاست که
هیئت حاکمه آمریکا هم یک چنین ناهماهنگیهایی بین بخشهای مختلفش داره.
-این شهر چهارصد تخت
مراقبتهای ویژه داره ولی تنها چهل تاش پر هست و بهنظر میرسید که اوضاع خوبه و
تعداد ابتلا زیاد نیست. اما با کم کردن قرنطینه اولین شب هشتاد مورد جدید در این
بخش بستری شدند.
– پیشنهاد میکنم
برای یکسری اطلاعات بهویژه در مورد وضعیت درمانی شهر نیویورک به این آدرس در
اینستاگرام مراجعه کنید. _dr.key_ اسم دکتر هست کیوان میرهادی.
۲:
کرونا و تعلیق شدن مشاغل مختلف، زندگی
خیلیها را تحت تاثیر قرار داده. یکی از مشاغلی که فعلا تعلیق شده آرایشگاهها
است. صاحبان آرایشگاهها دو دسته هستند. یا صاحب ملک هستند که در این صورت فشار
زیادی به آنها وارد نمیشود. چون معمولا پسانداز دارند و یا درآمدهای دیگری
دارند. دسته دوم، ملک استیجاری دارند. این افراد ماه اسفند و فروردین هیچ درآمدی
نداشتهاند و مجبور بودهاند اجاره را پرداخت کنند. اما کسانی که برای صاحبان
آرایشگاه کار میکنند شرایط بسیار بدتری دارند. درآمد کارکنان آرایشگاه به اینصورت
است که یا درصدی کار میکنند و یا صندلی اجاره میکنند. زنی که بیش از ۲۰ سال است در آرایشگاه کار میکند، میگوید
سه ماه در سال میتوانیم درآمد خوبی داشته باشیم تا درآمد متوسط رو به پایین ماههای
دیگر را جبران کنیم. بعد از ماه رمضان، بعد از محرم و صفر و در اسفند ماه. او
درآمد اسفند را از دست داده است.
بعضی از شرکتهای خصوصی هم بعد از ۱۵ فروردین شروع به کار کردهاند. شرکتهایی
که تولیدکننده مواد ضد عفونی، دارویی و شویندهها هستند در این دسته قرار میگیرند.
یکی از کارمندان میگوید، کارفرما دستور داده که برای جلوگیری از تماس زیاد بین
کارمندان، باید شیفتی کار کنیم. مثلا هر کارمند دو تا سه روز باید کار کند. اما
بهای این کمکاری اجباری را باید خودمان پرداخت کنیم. به دستور کارفرما یا باید از
مرخصی قانونی سالانهمان کم شود و یا از حقوقمان. بعضیها گفتهاند که میخواهند
هر روز کار کنند. ولی کارفرما قبول نکرده است. کارمندانی که بهعنوان حسابدار پارهوقت
برای شرکتهای دیگر کار میکنند عملا بیکار شدهاند. ترس از تعدیل نیرو بعد از
کرونا برای خیلی از کارکنان با قرارداد موقت وجود دارد. مخصوصا کارمندانی که
سابقه، تجربه و تخصص بیشتری دارند. زیرا بهدلیل وضعیت اقتصادی ورشکسته، کارفرما
ترجیح میدهد کارمندی داشته باشد که بتواند با حقوق و مزایای کمتر دهانش را بسته
نگه دارد.
کارکنان بخش درمان هم وضعی بهتر از
بقیه ندارند. یکی از آنها میگوید با وجود اینکه استفاده ازماسک و دستکش برای ما
الزامی است اما کارفرما، میگوید کمبود داریم و نمیتوانیم برای پرسنل تامین کنیم.
این کارمند میگوید، دوستش پرستار یکی از بیمارستانهای خصوصی در شمال تهران است.
در این بیمارستان چند بیمار مبتلا به کرونا بستری شده و این پرستار بهخاطر پدر و
مادر پیرش تصمیم گرفته که دیگر کار نکند. از بیمارستان با او تماس گرفتهاند که
نیرو کم دارند و باید برگردد. او قبول نکرده است و مسئولین مربوطه او را تهدید
کردهاند که پای حراست را به این قضیه باز خواهند کرد تا برایش پروندهسازی کنند و
باید پاسخگوی آنها باشد (بخوانید بازجویی شو.(.
تقریبا همه قبول داشتند که دولت در
مورد آغاز شیوع کرونا اهمال کرده و علیرغم اینکه میدانسته، مردم را فریب داده و
دیر اعلام کرده است. همینطور آمار اعلام شده از طرف دولت را قبول نداشتند و معتقد
بودند باید آمار را پنج برابر کرد تا به مقدار واقعی برسد. درعین حال بر این باور
بودند که طبیعت انتقامش را از ما انسانها با کرونا گرفت. باهاشون صحبت شد که این
درسته که انسان خیلی به طبیعت ضربه زده ولی نقش انسانهای معمولی چقدر بوده و نقش
دولتهایی که قدرت دارند و کارهایی که اونا کردند چقدر؟ و اینکه طبیعت شعور نداره
که بخواد انتقام بگیره بلکه این نتایج عملکرد خود انسانهاست.
۳:
من در یکی از مناطق مرکزی شهر تهران
زندگی میکنم. ازدحام جمعیت در این منطقه بالاست و براساس تجربه سکونت
چندسالهام در این منطقه، میتوانم بگویم که علاوه بر اقشار سنتی، بسیاری از
کارگران مهاجر، دانشجویان، کارمندان و خانوادههایی با مشاغل آزاد در این منطقه
ساکن هستند. مشاغل آزاد مانند سوپرمارکتها، تاکسیرانی، ساندویچیها و رستورانهای
کوچک در تمام این مدت، از همان روزهای ابتدایی شیوع کرونا تا اکنون، هیچگاه دست
از کار نشستند. با پوشیدن دستکش و ماسک، مشغول کار بوده، گرچه از تعداد مشتریها
و اربابهای رجوع بهشدت کاسته شده بود. اما، برطبق مشاهداتم، وضعیت یک قشر از
سایر اقشار بهمراتب بدتر بود: کارگران ساختمانی و رفتگرهای خیابانی، که اغلب و
عمدتا افغانستانی هستند. این افراد یک ساعت هم کار را تعطیل نکردند و حتی از لوازم
بهداشتی استفاده نمیکردند. دلایلش هم واضح است: نوع کار این افراد تناسبی با
استفاده از لوازم ایمنی و بهداشتی ندارد. مساله آن است که به نظر میرسد اعلام
تعطیلی مشاغل اصلا شامل حال این افراد نمیشود. در خیابانهایی که بسیار خلوت بود،
نگاه خیرهی اینان به رهگذران معدود مجهز به ماسک و دستکش، خشم و اندوه توامان،
در ذهن و قلب ایجاد میکند. علاوهبر اینها، رانندگان تاکسی و اسنپ هم در تمام
این مدت کار کردند، چراکه معاش آنها مستلزم کسب درآمدهای روزانه است. ساندویچیها
و رستورانهای کوچک در مرکز شهر هم، عمدتا بهدلیل داشتن کارگر همواره باز بودند.
میتوان تصور کرد که وضعیت اقتصادی این قشر آنچنان وخیم است که ترجیح میدهند با
وجود تعداد پایین مشتری و ارباب رجوع در این دوره و درست بههمیندلیل، با وجود
مدام در معرض ابتلا قرار گرفتن، به درآمدهای بسیار ناچیز، که آن هم توسط سایر
کارگران ناچار به کار تامین میشد، بسنده کنند. یک سیکل معیوب که شیوع کرونا را در
میان مردم بیچیز بیشتر شایع میکند و از طریق خودشان به خودشان منتقل میشود.
درست در همین روزها خیابان فرشته تهران مملو از جمعیت جوانانی است که با ماشینهای
مدل بالا، به خوشگذرانی مشغولند. خیابان فرشته از همیشه شلوغتر است و هشدار « در
خانه بمانیم» دولت، شامل حال آنان نمیشود. کرونا یک مولفه طبقاتی نیست اما هیچ
ذهن حقیقتجویی نمیتواند از این حقیقت چشم بپوشد که این ویروس « طبیعی» تا چه
میزان بعد اجتماعی و طبقاتی یافته است. دولت با کارگران روزمزد و آزاد آنچنان
تا کرده است که بدل بشوند به پسماندهای جامعه. هر رویدادی که دولت برای آن قانون
وضع کرده و برنامهریزی همگانی و عمومی میکند، از اساس به این افراد نامربوط است.
۴:
به چند منطقه رفتیم که بیشتر خانواده
و کودکانی از افغانستان و بلوچهای ایران و پاکستان در آنجاها بهعنوان کارگران
روزمزد و فرزندانشان بهعنوان فالفروش و دستمال کلینکسفروش زندگی را میگذراندند.
در کوران کرونا مشغول به کار همیشگی بودند. جمعآوری زباله و فالفروشی و… بعضیهاشون
ماسکهایی پاره پوره و چرک با شلختگی به صورت زده بودن. و بیشترشون همین را هم
نداشتن. چیزهایی اولیه که زیادی برای آنها لوکس است. کودکان (سنین ۶ تا ۱۴) از بیماری فقط این را متوجه شده بودند که مردم دیگه به پارک و
خیابان نمیآیند و درآمد آنها به هیچ رسیده. بزرگترها خبرهایی از وضعیت بیماری
داشتند و معلوم بود بعضیهاشون خبرها را دنبال کردهاند. از یکی از آنها که بلوچ
اهل پاکستان بود و فارسی را بهزحمت صحبت میکرد پرسیدیم چرا در اخبار هیچچیز در
مورد کرونا در پاکستان گفته نمیشه؟ آیا بیماری در آنجا اینقدر کم شیوع پیدا
کرده؟ گفت خبری هست اما نمیگن. در ایالت سند پاکستان که شهر بزرگش کراچی است
بیماری و مرگ و میر زیاد بوده. در شهر کویته هم زیاد بوده. در شهر لاهور هم.
ما آنجا فامیل داریم و خبر میدن. اما اینها را تلویزیونها نمیگن. چون
ما «آدم نیستیم». تازه همش دروغ میگن. میگفت الان روحانی آمده بلوچستان ایران را
منطقه سفید اعلام کرده. میخواد بگه بیماری آنجا نیست. اما الکیه. کی میدونه که بیماری
آنجا نیست؟ نه کسی تست میکنه و نه هیچی. هر کی هم میمیره میگیم «خودش مرد»! در
منطقۀ ما نه دکتری هست و نه بیمارستانی. دو ساله به این شهر آمدهایم تا شاید
درآمدی پیدا کنیم و خرج بقیه خانواده را بدهیم.
پرسیدیم چرا دراین شرایط هنوز کار
قبلی را ادامه میدین؟ (سوالِ مسخرهای بود. اما پرسیدیم). جواب: باید نان
بخوریم!
فکر کردیم جهان خیلی وارونه و
ناعادلانه است. نزدیک به دو میلیارد انسان در جنوب آسیا زندگی میکنند اما در جهان
«غربمحور» دهها کانال تلویزیونی که صبح تا شب مشغول دادن خبر کرونا هستند فقط با
اسامی چند کشور اروپایی و آمریکا و با استثنائاتی مثل ایران روبهرو هستیم. باید
بریم بگردیم در نت تا بفهمیم در پاکستان و بنگلادش و هند و… چی داره میگذره و چه
بلایی سر مردم میاد.
گفتههای کارگرِ زباله جمعکن افغانستانی
خود حکایتی مفصل بود. با چندر غاز درآمد و مافوقِ استثمار، جمهوری اسلامی آنها را
اخراج میکند و دولت افغانستان آنها را در مرزها در اجتماعات بزرگ سراسیمه
قرنطینه میکند چون شاید ناقلِ بیماری باشند. از اینور رونده و از اونور مونده!
این مشاهدات فقط اندوه و خشم از
دنیایی که بر سر انسانها این بلاها را میآورد بیشتر کرد.
۵:
در روز ۱۱ و ۲۳ فروردین به مناطقی در حدود شوش،
مولوی و عودلاجان رفتم و توانستم با دستفروشان، بیکاران و معتادان گفتگویی کنم. با
معتادانی از همه سنین روبهرو شدم که کوچکترین آنها ۲۳ سال و بزرگترینشان ۵۷ سال داشت و اغلب این افراد در گوشه
خیابان یا پارکها میخوابند. تعدادی از این افراد کسانی بودند که تجربه گرمخانههای
شهرداری را داشتند و برخی از آنها بهدلیل بسته شدن گرمخانهها به خیابان بازگشته
بودند. عموم این افراد مطلقا هیچ درآمدی ندارند و اگر خانوادهای داشته باشند از
طریق دزدی از خانه امرار معاش میکنند و در غیر اینصورت یا گدایی میکنند یا خردهدزدیهایی
که فقط برای گذران یک روز است. وقتی در مورد شیوع کرونا و خطرات احتمالی آن صحبت
کردم بسیاری از آنها این امر را جدی نگرفته و اطلاعات کافی هم در این زمینه
نداشتند. وقتی از شستن مکرر دستها حرف زدم در چهرهشان چنان بهت و تعجبی بود گویی
از سرزمین دیگری آمده بودم و از عجایب با آنها حرف میزدم. به راستی چقدر برای
این افراد مرگ یا زندگی حائز اهمیت است؟ آنها فقط میدانستند که یک شرایط اضطراری
پیش آمده و زندگیشان از گذشته سختتر شده است. ناراحتی و نگرانی آنها این بود که
با کم شدن رفت و آمد در تهران، تقریبا امکان درآمد آنها از راه تکدیگری قطع شده
و کسانی بودند که چهار یا پنج روز جز آب و چای چیزی نخورده بودند. در میان این
معتادان تعدادی بودند که پیش از این دستفروشی میکردند و در حال حاضر این شغل را
نیز از دست داده بودند و حتی بنا به گفته دو نفر آنها مأموران شهرداری در روزهای
پایانی اسفندماه بساط آنها را به بهانه کرونا غارت کرده بودند اگرچه باز به گفته
خودشان بساط آنچنانی نداشتند و یکسری اسباببازی پلاستیکی و چند عدد تیشرت میفروختند.
زمانی که گرم صحبت با یکی دو نفر شدم،
چند نفر دیگر که فکر کردند من از نهاد خاصی آمدهام و قرار است به آنها کمک کنم
دورم حلقه زدند و از مشکلاتشان گفتند. حسین ۲۳ ساله در سال ۹۶ از دزفول به تهران آمده بود تا کاری
دست و پا کند و تمام این دو سال را جز چند باری که شغل نگهبانی در ساختمان در حال
ساخت گرفته بود بقیه مدت را در پارکها سپری کرده بود؛ به شیشه و هروئین اعتیاد
داشت و پس از شیوع کرونا که پارکها بسته شده بود حتی امکان خوابیدن در پارکها را
نداشت و حتی از پارکهای کوچک محلی با ضرب و شتم او را بیرون کرده بودند. او که
بیشتر از دیگران با من گرم صحبت شد در پایان گفت: «ما که میمیریم، کاش فقط
خانوادهمو میشد قبلش ببینم».
شخص دیگری که او را سید صدا میزدند
صاحب ۵ فرزند بود که از وقتی کرونا شیوع
پیدا کرده بود او را به خانه راه نمیدادند چون میدانستند ساعات زیادی را در
خیابانها و در کنار معتادان سپری میکند. میگفت حتی اجازه نمیدهند در گوشه حیاط
خانهاشان بخوابد. برای همین اغلب در ازای روزانه ۳۰ هزار تومان در خانهای که محل تجمع معتادان است جایی کرایه میکند.
یکی از این خانهها که متاسفانه نتوانستم وارد آن شوم در ازای ۵۰هزار تومان به معتادان اجازه میدهد
قسمتی از حیاط را اشغال کنند و در آنجا هرچه میخواهند بکشند. تجمع معتادان در
این حیاط آنقدر زیاد است که امکان خوابیدن و دراز کشیدن برای آنها نیست و تنها
میتوانند روی زمین بنشینند. البته اگر پول بیشتری بدهید میتوانید جای بیشتری
داشته باشید که اغلب این افراد از دادن چنین پولی عاجزند. سید نمیداست کرونا چیست
و فقط میگفت: «عذاب الاهیه». وقتی گفتم که با وجود شیوع کرونا ماندن در این خانهها
با چنین تراکمی، میتواند منجر به آلودگی همه بشود در پاسخ گفت: «ما که دیر یا زود
میمردیم، برای ما فرقی نمیکنه، مریضی مال آدمهای سالمه، ما همینجوریشم مریضیم».
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر