۱۳۹۲ فروردین ۳۱, شنبه

نگاهی به فیلم «زندگی پای» پندار یا واقعیت؟ انتخاب با شماست!



عدد پی (π)، عدد عجیبی است. همان 14/3 مشهور که همه میشناسیم. عددی گنگ و مبهم که یک ثابت مهم و رایج ریاضی است؛ که در علوم گوناگون از آمار و مکانیک گرفته تا ترمودینامیک و زمین شناسی و کیهان شناسی و... کاربرد دارد. عدد پی زادۀ یک نسبت است. زادۀ تقسیم محیط دایره بر قطر آن. اما این نسبت (یا تقسیم) به یک نتیجۀ قطعی و نهایی نمیرسد. یعنی آنچه ما به 14/3 خلاصهاش میکنیم در واقع حالا حالاها ادامه دارد! تا به حال بیش از 10 تریلیون اعشار آن توسط یارانه محاسبه شده و این رقم کماکان ادامه دارد.
طبیعی است که دانشمندان این عدد آشنای قدیمی را که توسط ارشمیدس دانشمند یونانی (250 سال ق. م.) و لیو هویی چینی (سال اول بعد از میلاد) به صورت نسبتا دقیقی محاسبه شد ارزشمند و شایستۀ توجه خاص بدانند. تا آنجا که از اواخر دهه 1980 میلادی به پیشنهاد یک دانشمند آمریکایی روزی به نام «روز پی» برای بزرگداشت این عدد تعیین شده است. بعدها موسسات آموزشی آمریکا روزچهاردهم از ماه سوم سال مسیحی یعنی 41 مارس را به عنوان روز رسمی پی تعیین کردند. در این روز اهل دانش مباحث جدید و یافتههای قابل توجه خود را در مورد عدد پی با هم در میان میگذارند و به سلامتیاش مینوشند و شیرینی میخورند! از آنجا که پی در زبان انگلیسی، «پای» تلفظ میشود و پای نیز البته با املایی متفاوت نوعی شیرینی میوهای است، پای به عنوان شیرینی خاص روز پی انتخاب شده است.
عدد پی گهگاه به قلمرو هنر هم سر میکشد. در سال 1998 فیلمی به نام «پی» بر صحنه رفت که اثری دلهره آور و سوررئالیستی بود. سال گذشته نیز شاهد فیلم «زندگی پای» بودیم. این فیلم بر اساس داستانی به همین نام نوشتۀ یان مارتل کانادایی ساخته شد. سینماگر مشهور چینی «آنگ لی» و شماری از بازیگران از کشورهای گوناگون در ساخت آن شریک بودند. فیلمی زیبا و حیرت انگیز که به خصوص مشاهدۀ آن در قالب سه بعدی هر تماشاگری را شگفت زده میکند. «زندگی پای» به اندازۀ خود عدد پی عجیب و غریب است. خیال گونه است و مبهم. هر چند قصۀ سرراستی دارد که در آن ظاهرا همه چیز روشن و منطقی است ولی در انتها با یک چرخش غافلگیر کننده ما را در برابر چارچوب و گزینهای کاملا متفاوت قرار میدهد. و البته از مخاطب میپرسد که با کدام گزینه بیشتر احساس راحتی میکنی؟! دوست داری از پشت کدام عینک به دنیای پیرامون نگاه کنی؟ آنگ لی کارگردان فیلم به رسانهها گفته است که خود به عنوان یک پیرو آیین تائو و بودا و از منظر یک معتقد به وجود خدا (یک نیروی فراگیر و کامل که بر کل هستی حاکم است) به این داستان نگاه کرده است.
«زندگی پای» ذهن تماشاگر فیلم را درگیر میکند. هر کس بر مبنای پاسخی که به پرسش اساسی قصه میدهد مشخص میکند که تا چه اندازه حاضر است جهان عینی و جامعۀ بشری و تضادهایش را آن گونه که واقعا هست ببیند؛ یا اینکه ترجیح میدهد از واقعیات مادی فاصله گرفته و دشواریها و زشتیهای دنیای خاکستری سرمایهداری را با خیال و پندار رنگ آمیزی کند.
«زندگی پای» داستان یک هندی تبار ساکن کانادا به نام «پیسین مولیتور پاتل» است. نام کوچک او در واقع از نام استخری عمومی در شهر پاریس گرفته شده است. پیسین به زبان فرانسوی به معنی استخر است. والدینش با انتخاب این نام، فرزندشان را در هندِ انگلیسی زبان به دردسر انداختهاند و در مدرسه مضحکۀ همشاگردانش کردهاند. چرا که تلفظ و آهنگ پیسین کاملا شبیه به واژۀ «پیسینگ» (شاشیدن) است. به همین خاطر پیسین مولیتور نام مخفف «پای» را برای خود برمی گزیند و با خبره شدن در درس ریاضی از این عدد برای خود هویتی تازه میسازد. پای جست و جوگر است و به دنبال فلسفۀ هستی میگردد. ادیان مختلف برای پای نوجوان جاذبهای خاص دارند. پای پیام مشترک همۀ ادیان را «عشق به هم نوع» میداند. او که بزرگ شدۀ یک خانوادۀ هندو است هم شیفتۀ قصۀ عیسی و تعالیم مسیحیت میشود و هم نماز مسلمانان را به جای میآورد. پدرش که خِرَدگرا است تلاش میکنند تناقض فکری او را در پیروی همزمان از ادیان مختلف به او گوشزد کند اما پای هیچ تناقضی در این کار نمیبیند. و مادرش که اهل تسامح و تساهل است اصرار دارد که باید او را به حال خود واگذاشت.
زندگی پای به حیات وحش نیز گره خورده است چرا که پدرش صاحب یک باغ وحش است با پستانداران و پرندگان گوناگون: از گورخر گرفته تا اوران اوتان، از کفتار گرفته تا عقاب. یکی از همراهان پای در جمع ساکنان باغ وحش، ریچارد پارکر نام دارد. نامی عجیب برای یک ببر بنگال! پای در ذهن کودکانه و سادۀ خود هیچ درکی از تنازع بقاء وغریزه و خطراتی که در آن نهفته ندارد. میخواهد با رفتار و گفتار آشتی جویانۀ خود طبیعت را تغییر دهد. پدرش مجبور میشود در نمایشی خونین، واقعیت گرسنگی و درندگی را با مرگ طعمه در چنگال شکارگر به او نشان دهد.
پای هفده ساله است که پدر تصمیم میگیرد محل باغ وحش را بفروشد و با خانواده به کانادا مهاجرت کند. حیواناتش را هم با خود ببرد تا در مسیر سفر دریایی به باغ وحشهای کشورهای مختلف بفروشد. سفر اما بر اساس رویاهای خانواده پاتل پیش نمیرود. پای خود را در اقیانوسی خروشان، نشسته بر قایقی لرزان یا چنگ انداخته بر تخته پارهای میبیند. همسفرانش حالا دیگر چند حیوان جان به در بردهاند؛ گرسنه و عاصی؛ در محاصرۀ کوسه ها. در این نبرد خونین مرگ و زندگی، دست آخر پای میماند و ریچارد پارکر و نیازهایی که این دو را به هم پیوند میدهد و رابطهشان را دگرگون میکند. پایان سفر آنجاست که به خشکی میرسند و ریچارد پارکر بی هیچ تردیدی راه زیستن در طبیعت را در پیش میگیرد. پای را ملوانان یک کشتی مییابند و به زندگی در جامعۀ انسانها باز میگردانند.
کارشناسان شرکت کشتیرانی ژاپنی که قرار بود خانوادۀ پاتل و حیواناتشان را به کانادا منتقل کند از او در مورد چگونگی بروز سانحه دریایی و نجات یافتنش میپرسند اما داستانی را که ما از دریچۀ دید پای در فیلم دیده ایم باور نمیکنند. همسفر شدن با آن حیوانات و مشخصا ریچارد پارکر به هیچ وجه قانع کننده نیست. با اصرار از پای میخواهند که داستانی قابل قبول ارائه کند که بتوان آن را ضمیمۀ پرونده کرد و مساله حق بیمه را به سرانجام رساند. این بار پای قصه دیگری میگوید که در آن از ریچارد پارکر و حیوانات گرسنه و عاصی و زخمی در قصۀ اول خبری نیست. این بار انسانها هستند و رابطۀ خونین و جدال مرگ و زندگی میان این درماندگان. جدال ضعیفها و قوی ها. صحنۀ خودخواهیها و خشونت هایی که بر بستر تنازع بقاء اتفاق افتاده. این می تواند آن قصۀ واقعی و قابل استنادی باشد که کارشناسان شرکت را قانع کند. ولی این پای است که آخرین پرسش را مطرح میکند: شما کدامیک از این دو قصه را ترجیح میدهید؟ جواب کارشناسان اینست که: «اولی را. آن که ببر داشت!» پای نفس راحتی میکشد: متشکرم. خدا هم آن را میخواهد!
این همان نقشی است که اعتقادات دینی در شکل دادن به ذهن باورکنندگان دین بازی میکند. قصهای خیالی را در توضیح چرایی روابط خشن و ستمگرانه و اسارت باری حاکم بر جامعه بشری ارائه میکند و ماهیت و نقش واقعی شخصیتها و نیروهای درگیر در شرایط موجود را می پوشاند. ریچارد پارکر ناگزیر بود در گرداب زندگی بکشد تا کشته نشود. بکشد تا نیروی حیله گر و منفعت طلب نتواند به قیمت مرگ دیگران به حیات خود ادامه دهد. و پیسین مولیتور پاتل نمیخواهد در آینه نگاه کند و روح ریچارد پارکر را در پشت چهرۀ خود ببیند. تعالیم همسان دین هندو و ادیان ابراهیمی به او یاد داده است که می توان همه چیز را در پردۀ توهم پیچید و سپس به تماشای آن نشست و باورش کرد.
ولی تماشاگر مختار است و میتواند به فیلم «زندگی پای» از دریچۀ دیگری غیر از باورهای ایده الیستی آنگ لی (کارگردان چینی) یا فلسفۀ «نمی دانم اما دوست دارم باور کنمِ» یان مارتل (نویسندۀ کانادایی) نگاه کند. میتواند این فیلم را قصۀ مردمانی ببیند که با پوست و گوشت خود ناگواری شرایط حاکم را احساس میکنند؛ تراژیک بودن موقعیت خود را میفهمند؛ حتی به شکل خودانگیخته ممکن است برای بقاء خویش واکنش نشان دهند و تعرض کنند، اما برای تحمل وضع موجود و یا برای پوشاندن خشونت مسلط بر روابط میان خود و دیگران به رویایی چنگ میاندازند که زاییدۀ افیون دین است. میکوشند واقعیت را آنگونه که واقعا هست نبینند. غرق شدن در این پندارها میتواند تسکین دهنده باشد اما بی تردید هیچیک از دردهای اساسی جامعه بشری را درمان نمیکند.
سعید سبکتکین

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر