۱۳۹۷ مهر ۳, سه‌شنبه

جنـايت‌هايي از سر استيصال!


جنــايتهايي از سر استيصــال!


بارین میرآویسی  از نشریه آتش  شماره  83


هفده شهريور، روز اعدام رامين حسينپناهي، زانيار و لقمان مرادي، هميشه در خاطرمان خواهد ماند. همانطورکه روز اعدام ريحانه جباري، شيرين علم هولي، احسان فتاحيان و فرزاد کمانگرها و... را از ياد نخواهيم  برد، و روزي که آن سه جوان بلوچ در سکوت و بيخبري بر سر دار شدند، و روز مرگ شريف باجور که کشته شد، و روزي که ستار بهشتي زير شکنجه جان باخت و دهه شصت و روزهاي داغ تابستان 67. ما همه روزهاي سال را از بَر خواهيم کرد تا يادمان بماند که دولت سرمايه و دين چگونه همدست شدند و گلوي شورش و رهايي و آزادي را بريدند و يادمان بماند که چگونه اين حکومت با خونريزي و کشتار و جنايت خود را تثبيت و برقرار کرد.
دستهاي دايه آمنه، دايه شريفه و مادر لقمان مرادي را ميفشاريم و با بيقراريهايشان، بيقرار ميشويم و اشک ميريزيم ولي شانهبهشانهشان ميايستيم و همانطورکه دايه آمنه گفت، فرياد ميزنيم که هيچکس نميتواند ما را ساکت کند. دشمن فکر ميکند که ميتواند ما را مرعوب کند تا از مبارزه دست برداريم. ما خشم و غممان را به آگاهي، شورش و انگيزه براي مبارزه تا به آخر با دشمن تبديل ميکنيم. براي ما مرگ هر ستاره، آغاز سپيده صبح و روشنايي است.
اين رژيم، حق مجازات کسي را ندارد و خودش بايد محاکمه شود. بايد جوابگوي اعدامها، شکنجهها، تجاوزها و کشتارها باشد. بايد به صداي بلند و رسا به اين حکومت فهماند عزيزاني که اعدام شدند حتي اگر معتقد به مبارزه مسلحانه بودهاند و فعاليتهايي را در اين راه سازمان داده بودند، کارشان برحق بوده است. چراکه متشکل شدن حق مردم است. کاربرد قهر توسط مردم در برابر رژيمي که تا به دندان مسلح است، نهتنها عادلانه است بلکه بايد مورد حمايت همه قرار بگيرد. بحثهاي مبارزه بدون خشونت و گُل در برابر گلوله در مقابل حکومت دار و اعدام و ترور کاربرد واقعي ندارد. تنها کساني واقعا مخالف قهر ضد انقلابي هستند که از قهر عادلانه حمايت کنند. پاسخ قهر و سرکوب سازمانيافته دولتي بايد قهر انقلابي و سازمانيافته مردم باشد. اما آتش اين قهر بايد راهگشاي يک انقلاب راستين و بناي جامعهاي عاري از هر گونه ستم و بهرهکشي و تبعيض باشد.
در شرايطي که اقتصاد ايران فروپاشيده و بحران سياسي از داخل و خارج، دامن جمهوري اسلامي را گرفته، اعدام اين سه نفر و همزمان با آن حمله به مقر دو حزب کردستاني در عراق تنها نشانه استيصال حکومتي است که بهخوبي ميداند جامعه ايران در شرايط کنوني، آتش زير خاکستر است و هر جرقه کوچکي آن را شعلهور ميکند و با اين جنايت، سياست پيشگيرانة مرعوب کردن را در پيش گرفت تا زهر چشمي از مردم عاصي و معترض بگيرد و آنها را به سکوت و انفعال مجبور کند.
ايران يک کشور سرمايهداري تحت سلطه امپرياليسم و چند مليتي است. ملل مختلف در ايران تحت يک دولت مرکزي و شرايط نابرابري و تبعيض و سلطهجويي ملت غالب (فارس) زندگي ميکنند. ايدئولوژي مسلط بر دولت، آميختهاي از برتريجويي مذهبي شيعه بر پيروان ساير مذاهب و ناسيوناليسم برتريجويانه ايراني- فارسي است که وجود ستم ملي و خواستههاي عادلانه ملي را منکر ميشود. کشور ايران زندان ملل است و ستمگري ملي يک رکن مهم اين رژيم است و تاوقتيکه طبقات استثمارگر در قدرت هستند شاهد چنين جناياتي خواهيم بود.
کردستان و تودههاي مردم کُرد، تاريخا و خصوصا در چهل سال گذشته بهدليل مبارزه عليه جمهوري اسلامي، بيشترين سرکوب و کشتار را متحمل شده است. جنبش انقلابي در کردستان از تجربه غني مبارزاتي برخوردار بوده و هست. خلق کرد مبارزه متشکل و رزمنده را در توشه خود دارد و ميتواند در سرنگوني جمهوري اسلامي پرچمدار انقلاب در ايران باشد. کردستان تنها منطقهاي بود که طي حاکميت اين رژيم سر تسليم فرو نياورد و امروز اين منطقه کماکان ميتواند نقش مهمي در مبارزه سراسري مردم ايران داشته باشد. مردم کل کشور بايد فعالانه از مبارزات مردم کردستان و حق تعيين سرنوشت براي همه مليتهاي تحت ستم حمايت کنند و بايد از نگاه و برخورد شوينيستي که توسط دولت از زمان رضا شاه شکل رسمي به خود گرفت، گسست کنند. رژيم جمهوري اسلامي و هيچ يک از مخالفان آن که وابسته به قدرتهاي بزرگ امپرياليستي هستند، هرگز قادر به محو و از ميان بردن ستمگري ملي عليه ملل غير فارس در ايران نخواهند بود. دولت طبقات استثمارگر در ايران، فقط برسلسله مراتب طبقاتي بنا نشده است بلکه براساس برتري ملت فارس و ستمديدگي ملل غير فارس (و امروز ستمديدگي مهاجرين افغانستاني) نيز بنا شده است. ساختار ستمگري ملي، صرفا با تغيير رژيمي که اين ساختار را اداره ميکند و متکي بر آن است از بين نخواهد رفت؛ همانگونه که با تغيير رژيم شاه به جمهوري اسلامي نيز از بين نرفت. رژيمها تغيير ميکنند، سلطنتي/«آريايي» به سلطنتي/«ولايت فقيهي» اسلامي تبديل ميشوند، اما دولت و ساختارهاي طبقاتي و اجتماعي در فقدان يک انقلاب واقعي، دستنخورده باقي ميماند و بهرهکشي و ستم بر اکثريت مردم توسط اقليتِ صاحبانِ قدرت که دسترنجِ اکثريت جامعه را به مالکيت خصوصي خود تبديل کردهاند، تداوم پيدا ميکند.
طرحها و نقشههاي وحشيانه رژيم نبايد بيپاسخ بماند. همه کساني که افق انقلاب پيش رويشان است و براي جامعه نويني مبارزه ميکنند بايد نبردهايي را در دستور کار خود قرار دهند که قهر انقلابي سازمانيافته براي تسويه حساب کامل با مرتجعين اسلامي در آن لحاظ شده باشد. اين نظام ارتجاعي بايد سرنگون شود و به جاي آن جامعهاي نوين و انقلابي، فارغ از ستم و استثمار بنا گذاشته شود. مردم، فارغ ازاينکه متعلق به کدام ملت هستند، بايد از يک استراتژي واحد براي سرنگوني جمهوري اسلامي و برپايي يک جمهوري سوسياليستي نوين و پيشروي بهسوي کمونيسم درسراسر جهان و پايان دادن بر دهشتهاي سرمايهداري و امپرياليسم، مذهب و جنگ، مبارزه متحدي را بهپيش ببرند. بدون شک در اين راه يادِ آن عزيزاني که عليه اين رژيم ستمگر مبارزه کردند و جانِ شيرينشان را براي بناي يک نظام عادلانه شايسته کل بشر از دست دادند، هميشه با ما همراه است. در پايان، بار ديگر بايد تاکيد کرد که آينده از آن مردمي است که از خيز برداشتن براي جهشهاي بلند بهسوي رهايي، هراس ندارند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر