به پیش در راه انقلاب سوسیالیستی
نوین!
سرسخن – از نشریه
آتش – شماره 28
مرداد ماه 97 مردم ستمديده
و عاصي از وضعيت سياسي اقتصادي اسفناکي که جمهوري اسلامي بر آنان تحميل کرده، بهپا خاستند. اين دور از مبارزات مردم، بار ديگر شکل سراسري
بهخود گرفت. مردم در کرج،
تهران، شاهينشهر،
شيراز، قهدريجان، اصفهان و...به پا خاستند و طي درگيري با نيروهاي ضد شورش و لباس شخصي
هاي مزدور دهها نفر
از جوانان دستگير شدند. در کردستان، نيروهاي ضد شورش به حال آماده باش درآمدند و سنندج
و چند شهر ديگر شکل حکومت نظامي بهخود گرفت. حکومت در اين ميان تلاش کرد تا حکم اعدام رامين
حسين پناهي را اجرا کند تا از اين طريق مردم را مرعوب کند اما با مقاومت و مبارزه مردم
روبهرو شد و اجراي حکم را بهعقب انداخت.
در اين دور جديد مبارزه که درواقع ادامه شورش دي ماه 96 بود
بهروشني ميشد تغيير را در وضعيت و روحيات مردم مشاهده کرد. بسياري
از مردم بهخصوص
جوانان ميگفتند
آماده هرگونه مبارزهاي هستند
و حاضرند که در راه سرنگوني جمهوري اسلامي جان بدهند. در چنين شرايطي مقاومت در مقابل
سرکوب و زندان و شکنجه افزايش يافته و افسانه قدرقدرتي رژيم به درجات زيادي ضربه خورده
است. زن و مرد پير و جوان از اين مبارزه احساس شور و شعف ميکنند و اميد به تغيير و آينده بهتر در رگها بهجوش آمده و اعتماد نسبت به قدرت جمعي رشد کرده است. جناحهاي مختلف حکومت مستاصل و نااميد، تقصيرات را به گردن
يکديگر مياندازند.
خامنهاي در سخنراني براي معدود
طرفدارانش گفت که از ابتدا مخالف مذاکرات با آمريکا بوده و اشتباه کرده که از مذاکرات
با آمريکا حمايت کرده است. ترامپ اما بر فشار بيسابقه بر جمهوري اسلامي بهخاطر منافع آزمندانه امپرياليسم آمريکا در منطقه، پافشاري
ميکند. نتيجه تضادهاي ميان
اين دو نظام پوسيده و منسوخ (جمهوري اسلامي و امپرياليسم آمريکا) چه سازش و نوشيدن
جام سوم زهر و «برجامي» از نوع ديگر باشد و يا درگيريهاي حاد و تشديد تضادهاي بينشان، هيچ کدام منفعتي براي
اکثريت مردم ندارد. رنجها و
بيعدالتيهايي که بر مردم سراسر جهان تحميل شده، ناشي از سيستم
سرمايهداري حاکم بر جهان است
که در کشورهاي تحت سلطهاي مانند
کشور ما شکل کريهتر و
حادتري دارد.
شرايط کنوني، يعني به ميان آمدن هزاران نفر به صحنه عمل مبارزاتي،
بسيار خوب است و بدون چنين شرايطي نميتوان يک جنبش سياسي براي انقلاب به راه انداخت. اما اين
شورشهاي مردمي داراي نقاط ضعف
و کمبودهاي جدي هستند. يکم، نيروي سازمانده
و رهبريکنندهاي که مردم را در سطح بسيار وسيعتر و متحدتر حول يک خط سياسي انقلابي و با دورنمايي روشن
بهصحنه بياورد، وجود ندارد.
دوم، عليرغم
اينکه مردم ديگر مانند سال
88 به يک جناح متوهم نيستند و خواهان سرنگوني کليت جمهوري اسلامي شدهاند اما در مورد فرداي پس از سرنگوني دورنمايي ندارند
و نميدانند که چه چيزي را ميخواهند و بايد جايگزين حاکميت فعلي کنند. بخشي از اين
امر برمي گردد به چهار دهه اختناق و ديکتاتوري طبقاتي تحت حکومت جمهوري اسلامي که توده
هاي مردم، هيچگاه
آزادي سياسي و بهتبع
آن فرصت دنبال کردن برنامههاي
نيروها و احزاب سياسي را نداشتهاند.
در واقع جديترين معضل، فقدان بديل انقلاب کمونيستي در ميدان و در
ميانه مبارزات جاري مردم است. در اين شورشهاي مردمي بارها با جوانان مبارزي روبهرو شدهايم که جانبرکف به خيابان آمده و دليرانه با نيرويهاي سرکوبگر نبرد ميکنند ولي ميگويند «مهم نيست بعد از جمهوري اسلامي چه نظامي خواهيم
داشت. فعلا بايد اينها را
انداخت». اين طرز تفکر بسيار نادرستي است که نتيجهاش به هرز رفتن همه مبارزات و جانفشانيهايي است که مردم براي رهايي از سلطه اين نظام ستمگر از
خود نشان ميدهند.
همانطورکه در تجربه انقلاب
شکستخورده سال 57 شاهد بوديم
که چگونه ناروشني و نداشتن دورنما در مورد نظام و دولتي که بايد پس از سرنگوني رژيم
سلطنتي مستقر شود، منجر به فاجعه روي کار آمدن رژيم اسلامي شد و چهل سال است که جامعه
و مردم ما را بهاسارت
گرفته است. اين خطري است که ما بايد با دخالتگري از طريق مطرح کردن آلترناتيو جمهوري
سوسياليستي نوين که هم مختصاتش موجود است و هم نقشه راهش، با آن مقابله کنيم.
آنچه بهطور اضطراري مورد نياز است يک انقلاب واقعي است. يک انقلاب
واقعي بهمعناي
تغييراتي در داخل اين سيستم نيست بلکه بهمعناي سرنگون کردن آن و استقرار يک سيستم بنياداً متفاوت
و بسيار بهتر است. اين سيستم سرمايهداري وابسته را نميتوان اصلاح کرد. در اين سيستم، هيچ راهي براي پايان دادن به بيرحمي مزدوران رژيم و کشتار مردم، جنگهاِي منطقهاي و نابودي محيط زيست، استثمار، ستم ملي و تحقير ميليونها نفر، از جمله زنان بهعنوان نيمي از بشريت وجود ندارد. همهي اين فجايع ريشه در تضادهايي دارند که بخش لاينفکي از کارکرد اين سيستم و روابط و ساختارهاي آن هستند. فقط يک انقلاب واقعي ميتواند تغيير اساسي ضروري را بهنفع اکثريت مردم بهوجود آورد.
براي سازمان دادن يک انقلاب واقعي و به پيروزي رساندن آن نياز به رهبري، تئوري کمونيستي، استراتژي و برنامه
سياسي و عملي روشن داريم. ما حزب کمونيست ايران (ملم) را داريم. اين حزب متکي
است بر تکامليافتهترين تئوري و درک از انقلاب کمونيستي که در سنتز نوين
باب آواکيان متبلور شده و داراي برنامه و استراتژي روشن براي انقلاب است. اين حزب با
تحليل علمي نشان مي دهد
چرا اين سيستم اصلاحناپذير است و مصمم است که تودههاي مردم را در راه يک انقلاب واقعي و دستيابي به جهاني عاري از استثمار و ستم رهبري کند. تودههاي مردم ساکن حاشيه شهرها، دانشجويان و دانشگاهيان، هنرمندان، جوانان شهرها و مناطق روستايي و مردم کليهي نقاط کشور بايد برنامه و مانيفست حزب کمونيست ايران (ملم) را مطالعه کنند و از برنامه حداقلي هفت توقف* که اين حزب با تحليل از رشته تضادهاي گوناگوني که تحت حاکميت جمهوري اسلامي مردم را بهستوه آورده جلو گذاشته، پشتيباني کرده و بهطور جدي حول آن فعاليت کنند. تمام آنهايي که از زندگي در جهنم نظام جمهوري اسلامي فريادشان بلند شده و حاضر به تحمل بيدادگريهاي اين نظام نيستند و آرزوي يک زندگي انساني و عادلانه را دارند، بايد پا پيش گذاشته و اين حزب را در جهت سرنگوني جمهوري اسلامي و استقرار جمهوري سوسياليستي نوين، حمايت و تقويت کنند.
با هر «تکان» در جامعه با هر بحران و هر جنايت جديد شمار بيشتري از مردم آن اموري را که بهطور متعارف قبول ميکردند، زير سوال کشيده و در مقابل آن مقاومت ميکنند. ما کمونيستها و پيشروان آگاه اين جامعه مصمم هستيم که از اين فرصتها براي پيش راندن انقلاب و گسترش نيروهاي آن استفاده کنيم. ما بايد برخيزيم و اجازه ندهيم سياست منفرد کردن، «محاصره کردن»، دستگيري تودهاي و سرکوب جنايتکارانه مردم موفق شود؛ مردمي که سختترين شرايط زندگي در سيستم حاکم را دارند و بيش از هرکس نيازمند انقلاب هستند. ما بايد اين سياست را مختل کرده و از طريق به ميدان آوردن امواج گسترده ي مردمي که با عزم راسخ به ضديت با اين سيستم بلند ميشوند، دشمن را «محاصره» کنيم.
جنبش سراسري مردم بايد انسجام و وحدت پيدا کند و همزمان افقهايش روشنتر شود. همهگير کردن هفت توقف ميتواند چنين خدمتي کند و به شعار «مرگ بر جمهوري اسلامي»
محتوايي سياسي و اجتماعي متمايز بدهد.
*هفت توقف بر بستر مبارزه عليه دشمنان داخلي و خارجي مردم:
1- توقف قوانين شريعت و نابودي دولت ديني
ادغام دين و دولت، جنايت است و دينمداري از زشتترين خصلتهاي جمهوري اسلامي است. سرکوب و تحقير زنان و ال.جي.بي.تيها، اديان و گرايشات مختلف اعتقادي و مسلکي مانند اهل
سنت، بهاييان، دراويش، يارسانان و غيره و ضديت با علم که از قوانين شريعت و ماهيت مذهبي
دولت سرمايهداري دينمدار در ايران برميخيزد بايد متوقف شود. تودههاي مردم نياز به جسارت طرح شعار واژگون کردن حکومت
و قانون شريعت و نهادهاي اقتصادي-ديني مثل آستان قدس رضوي يا
مؤسسات تبليغاتي ارتجاعي مذهبي را دارند.
2- توقف رژيم فاشيستي نظامي/امنيتي و استبداد سياسي
مجموعة دينمداري و نظامي/امنيتي بودن از رژيم جمهوري اسلامي يک
رژيم استبدادي فاشيستي ميسازد. حکومت نظامي/امنيتي بايد لغو شود.
3- توقف حجاب اجباري و ستم بر زن
حکومت ديني زن را برده کرده و حجاب اجباري نشانة آن است.
هيچکس بدون الغاي فرودستي
زن نسبت به مرد، رها نخواهد شد. مبارزه براي برابري زن و مرد، مبارزه همه مردان و زنان
است. حجاب اجباري، قوانين زنستيز شريعت و بهطور کلي همة اشکال ستم بر زن بايد متوقف شوند.
4- توقف جنگهاي ارتجاعي
شرکت جمهوري اسلامي در درگيريهاي سياسي و جنگهاي نظامي سوريه، عراق، لبنان و يمن براي محکم کردن
رژيم خودش، تقويت سلطهاش بر مردم ايران و فريب آنها و معامله با امپرياليستها است. دخالت و جنگافروزيهاي جمهوري اسلامي در منطقه بايد متوقف شوند.
5- توقف فقر، بيکاري و آوارگي
کار و مسکن يعني حق حيات. تهاجم جمهوري اسلامي به حق حيات
را نبايد تحمل کرد. تمام ثروتهاي انباشتشده در دست بنيادها، مؤسسات اعتباري و بانکها و شرکتهاي متعدد آخوندي و سپاهي و دولتي و خصوصي از آنِ مردم
و نتيجه کار و زحمت آنها است. روي ديگر سکة اختلاسها و دزديهاي جناحها و شخصيتهاي مختلف حکومت، فقر و گرسنگي بخشهاي زيادي از مردم، محروميت کودکان کار از تحصيل و
ورشکستگي و فلاکت است. فقر، گرسنگي، بيکاري و آوارگي مردم تهيدست بايد متوقف شود.
6- توقف ستمگري ملي عليه ملل غير فارس
سرکوب، تبعيض و ستم عليه ملل غير فارس ساکن در ايران شامل
ترکها، کردها، ترکمنها، عربها، بلوچها، افغانستانيها و برتري سيستماتيک ملت و فرهنگ و زبان فارسي بر
ساير ملل و فرهنگها بايد متوقف شود.
7- توقف روند نابودي محيط زيست
علت نابودي محيط زيست در نظام سرمايهداري، خود کارکرد اين نظام است و قانون «گسترش بياب
يا بمير» که ناشي از آنارشي توليد و رقابت سرمايههاي رقيب است. سرمايهداري مستغلات دولتي و سپاهي و خصوصي دست در دست سرمايهداري امپرياليستي، بيوقفه جنگلها، ساحل درياها و زمينهاي کشاورزي را بلعيده و محيط زيست را بهطرز غير قابل ترميم نابود ميکند. در رأس اين فعاليتهاي اقتصادي ويرانگر، خود خامنهاي و سپاه پاسداران و آخوندهاي نمايندة وليفقيه قرار دارند. دست همة اينها بايد از طبيعت ايران و محيط زيست کوتاه شود.
«آتش»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر