۱۳۹۷ مهر ۳, سه‌شنبه

واقعیت کمونیسم چیست؟ / از طريق کدام شيوة توليدي


واقعیت کمونیسم چیست؟
از طريق کدام شيوة توليدي


از نشریه آتش  شماره  83


در شمارة پيش، مبحث اقتصاد/روابط توليدي را در اين ستون بر مبناي فصل اول از کتاب کمونيسم نوين، اثر باب آواکيان آغاز کرديم. اين مبحث را ادامه ميدهيم.
کشف بزرگ مارکس در مورد شالودة جامعه بشري و ديناميکها (قواي محرکة) تکامل آن، اساس علم کمونيسم است. مارکس نشان داد که انسانها در توليد و بازتوليد نيازهاي مادي زندگي وارد يک رشته روابط با يکديگر ميشوند که  آن را «روابط توليدي» و خصلت و چگونگي برقرار شدن اين روابط توليدي را شيوة توليدي ناميد. شيوة توليدي، در هر دوره از تکامل جامعة بشري، به تناسب رشد نيروهاي توليدي (رشد مهارت انسان در توليد، رشد فنآوري توليد و غيره) تغيير کرده است. روابط توليدي ميان مردم، مانند ظرفي نيروهاي توليدي را در خود جاي داده و استفاده از آنها را سازمان ميدهد. در طول تاريخ، تغيير در نيروهاي توليدي، تغيير در روابط توليدي/شيوة توليدي را ضروري کرده است تا اين ظرف براي رشد نيروهاي توليدي مناسب شود و توليد ادامه يابد. درصورتيکه نيروهاي توليدي تغيير کند اما روابط/شيوة توليدي تغيير نکند، جامعه به انحطاط رفته و نظام اقتصادي (همان شيوة توليدي) تبديل به طنابِ دار تودههاي مردم ميشود. مانند شرايطي که امروز در کل جهان با آن مواجهيم. 
در مقطعي از تاريخ، چند هزار سال پيش از اين، روابط توليدي، تبديل به روابط توليدي طبقاتي شد. يعني، عدهاي ابزار توليد جامعه را به تملک خصوصي خود در آوردند و بر اين مبنا، توانِ کار کردن عدهاي ديگر را در اختيار گرفته و از آن بهرهکشي کردند. همزمان با ظهور مالکيت خصوصي و روابط توليدي طبقاتي، روابط غير اقتصاديِ ميان مردم نيز تغيير کرد. مثلا، روابط زن و مرد تغيير کرد و زنان به موقعيت اجتماعي فرودست و تحت سلطة مردان، سقوط کردند. خانوادة پدرسالار به وجود آمد و زن و فرزندان به انقياد شوهر/پدر در آمدند. در عين حال، نهادي به نام «دولت» براي ديکته کردن اين روابط توليدي/اجتماعيِ طبقاتي، شکل گرفت. مطابق با اين تغييرات، در هر عصر افکار و فرهنگ متفاوتي نيز توليد شد. اديان مختلف به تقديس مالکيت خصوصي، سلسله مراتب طبقاتي و فرودستي زن پرداختند. واژههاي تملک بر آدمها، مانند «بچة من»، «زن من» و بالاخره «بردة من» از ساختههاي زباني همين دوران است. پيش از آن، «عفت» و «ناموس» و «بکارت» جايي در فرهنگ مردم نداشت. واژن همانقدر عادي بود که مثلا، بيني يا دندان. تفاوت رنگ پوست مردمان مختلف، شايد حيرت و سوال در مورد علت اين تفاوتها پيش ميآورد اما توحش نژادپرستانه توليد نميکرد. ارزشگذاري اجتماعي بر روي آدمها اصلا معنايي نداشت. اين خانواده «اصيل» است و آن يکي «نجيب» نيست و از اين مهملات هنوز «اختراع» نشده بود. اين افکار متعلق به ظهور مالکيت خصوصي و روابط توليدي طبقاتي است.
کشف بزرگ مارکس، انقلابي در تفکر بشر به وجود آورد. اما هنوز اکثريت مردم دنيا از چنين انقلابي بيخبرند. همانطورکه آواکيان ميگويد، «اکثريت قريب به اتفاق مردم، اصلا به ذهنشان هم نميرسد که اگر شيوة توليد و توزيعي براي نيازهاي مادي وجود نداشت، موجودات انساني نميتوانستند زندگي کنند. نميتوانستند بازتوليد شوند و نابود ميشدند.»1
تودههاي مردم، رابطة معضلاتي مانند بيکاري و گراني و فقر را با «اقتصاد» تا حدي درک ميکنند اما فاقد درکي علمي از چيستي «اقتصاد»، چرايي اهميت آن، قواي محرکه يا تضادهايي که آن را ميرانند هستند و به خودي خود نميتوانند رابطة ميان رخدادها و فرآيندهاي «غير اقتصادي» مانند جنگ و نابودي محيط زيست و ستم بر زن و... را با شيوة توليدي برقرار کنند. بيدليل نيست که در کتاب کمونيسم نوين، آواکيان بهطور مکرر تاکيد ميکند که در تحليل از هر معضل اقتصادي و اجتماعي و فرهنگي جامعه بايد پرسيد: در چارچوب کدام شيوة توليدي اين معضلات توليد و بازتوليد ميشوند و با کدام شيوة توليدي ميتوان راه را براي حل ريشهاي آنها باز کرد؟
هر فعال مبارزات کارگري، بايد به اين حقيقت اجتماعي عميقا فکر کند و تودههاي کارگر را نسبت به آن آگاه کند. اما مبارزيني که بايد اين وظيفه را برعهده بگيرند، اغلب اوقات، عکس آن را انجام ميدهند. حتا کسانيکه خود را رهبران و فعالين احزاب چپ و کمونيست ميدانند، هنگاميکه صحبت از معضل اقتصادي جامعه ميکنند، معمولا فقط رابطة ميان کارگر و سرمايهدار را در «بازار کار» (شرايط اشتغال، دستمزد، فقدانِ حق سنديکا و حق چانهزني بر سر فروش نيروي کار) ميبينند و با وجود «مارکسيست» دانستن خود کاري به اين واقعيت ندارند که شيوة توليدي سرمايهداري بنا به کارکرد و منطق بنيادين خود، نهتنها بيکاري و دستمزد پايين و محروميت کارگران از حقوق اوليه سياسي و بحرانهاي مکرر اقتصادي را توليد ميکند بلکه طبق همان منطق و کارکرد بنيادين، معضلات ديگر جامعه را هم توليد ميکند.
«در چارچوب کدام شيوة توليدي» صرفا يک سوال تئوريک نيست بلکه ارتباط مستقيمي با پراتيک دارد. ديدن سرچشمههاي مشترک بيکاري و سرکوب کارگران با تمام معضلات اجتماعي ديگرِ جامعه، در مقابل مبارزات کارگري ضرورت مهمي را پيش ميگذارد و آن اين که کارگران معترض و اعتصابي بايد علاوه بر اعتراض عليه اجحاف و ظلمي که به خودشان ميشود، به حجاب اجباري، به نابود شدن سيستان و بلوچستان به خاطر بيآبي و توفانِ شن، به خشک شدن مزارع کشاورزان ورزنه، به اعدام جوانان کردستان، به دستگيري و حبس دانشجويان، به شرکت جمهوري اسلامي در جنايتهاي جنگي منطقهاي اعتراض کنند و به يک کلام، مدعيالعموم باشند! زيرا معضلات اجتماعي که بر شمرديم، جملگي حلقههاي زنجير اسارت کل جامعه و مشخصا خودِ پرولتاريا هستند. مهمتر اينکه، موضوع «کدام شيوه توليدي» مسئلة انقلاب کمونيستي را بهعنوان تنها راه نجات کارگران و ديگر ستمديدگان جامعه و لاجرم مسئله «نقشه راه» دست يافتن به آن را پيش ميکشد. رفيق آواکيان تاکيد ميکند: «وقتيکه با مسائل جامعه درگير ميشويد، به ستمهاي مختلف ميپردازيد يا با هرچيزي که احساس ميکنيد بايد تغيير کند روبرو ميشويد، اساسيترين سوال اين است که کدام شيوة توليد چارچوب همة اينها را تعيين ميکند؟ پايه و اساس تغيير و نحوة تغيير را کدام شيوة توليد تعيين ميکند؟ کدام شيوة توليد است که چارچوب و محدودههاي نهايي اين تغيير را تعيين ميکند؟»2
آواکيان، چنين رويکردي را بهطور مشخص در رابطه با مسئلة ستم بر زن بهکار ميبرد و بخش «از طريق کدام شيوة توليدي» کتاب کمونيسم نوين را با طرح انتقاد مهمي شروع ميکند. وي ميگويد، هيچکس به سوال پايهاي که وي در مقالة مهمي طرح کرد، نپرداخته است.3 مقالة مورد بحث با اين نکته شروع ميشود: «در چارچوب کدام شيوة توليدي به هر معضل اجتماعي ميپردازيم». آواکيان ميپرسد: آيا اين سيستم ميتواند ستم بر زنان را از بين ببرد يا بدون ستم بر زنان بهپيش رود؟ به يک کلام، ربط مسئله ستم بر زنان و «شيوة توليدي» چيست؟
منظور آواکيان اين نيست که ستم بر زن صرفا يک موضوع اقتصادي است. اين ستمي است که در هر لايه از نظام اجتماعي حاکم، عملکرد و جاي دارد اما سرچشمة همة اينها شيوة توليدي است. مثلا به فرهنگ نگاه کنيم و بپرسيم: چرا امروز، ضديت با فرودستي زن يک فرهنگ قدرتمند و در حال گسترشِ جهاني است درحاليکه مثلا دويست سال پيش از اين، عموم مردم جهان (زن و مرد) با آن «راحت» بودند و روال عادي روابط اجتماعي بهشمار ميرفت؟ تاريخ بردهداري هم بههمينصورت است. در دورهاي از تاريخ، روابط بردهداري بسيار «طبيعي» و برخاسته از ضرورت و «ماهيت بشر» قلمداد ميشد. اما با از بين رفتن شيوه يا روابط توليدي بردهداري، فرهنگي در جوامع بشري شکل گرفت و حاکم شد که بردهداري را غير قابل تحمل ميداند و قانون آن را مصداق جرم و جنايت ميداند. پس، شيوة توليدي و فرهنگي که توسط آن شکل گرفته، چارچوب کلية معضلات اجتماعي، يعني ستمگريهاي اجتماعي است. درک پايهاي ازاينکه ستم بر زن از کجا آمده و نهايتا چگونه از بين ميرود براي اولين بار توسط تئوريسينهاي علم انقلاب کمونيستي، مارکس و انگلس کشف و فرموله شد و در طول تاريخ جنبش کمونيستي درک از آن عميقتر و تکامليافتهتر شد. در اين زمينه به کار بيشتري نياز است تا بتوان فهم خود را هم از اين موضوع و هم بهطور کلي، عميقتر کرد. اما يک درک پايهاي از اين مسئله توسط علم کمونيسم بنيانگذاري شده و تکامل يافته است.
فقدان آگاهي از اين درک پايهاي و عدم حضور آن به عنوان قطب راهنما در جنبشهاي زنان، اين جنبشها را اسير همان سيستمي کرده است که ستم بر زن را توليد ميکند. اما چنين اسارتي، فقط ناشي از فقدان آگاهي نيست. اين معضل، پاية طبقاتي دارد. زنان طبقات بورژوا و خردهبورژوا نيز تحت ستم هستند و به اين ستم واکنش نشان ميدهند. اما طبق جهانبيني طبقاتي خود به اين ستم واکنش نشان ميدهند و درنهايت ميخواهند معضل ستم بر زن را در چارچوب همان شيوة توليدي سرمايهداري و فرهنگي که توسط آن شکل ميگيرد، حل کنند. اما اين امري غير ممکن است. آنها بهجاي تلاش براي اثباتِ باورشان (اينکه گويا در چارچوب همين سيستم معضل ستم بر زن را ميتوانند حل کنند) اغلب اوقات، افقهاي تنگ خود را در ياوههاي ضد کمونيستي بستهبندي ميکنند زيرا کمونيسم را تهديدي براي افقهاي کوتاهشان در رابطه با مسئله ستم بر زن ميبينند.
رفيق آواکيان پلميک مهمي عليه گرايشهاي ضد کمونيستي در جنبش زنان ميکند که بايد به آن توجه زيادي کرد. وي گزارشي را نقل ميکند که در آن نوشته شده: «رفته بودم به يکي از کلاسهاي مطالعات جنسيتي و استادم ميگفت که در مانيفست کمونيست4 درباره زنان صحبت نشده؛ بنابراين ما به يک سند ديگر احتياج داريم.» آواکيان جواب ميدهد: «اصلا تو مانيفست کمونيست را خواندهاي که اين حرف را ميزني؟ مانيفست کمونيست بيانيهاي در مورد ستم بر زنان نيست. اما موضع خيلي راديکالي در مورد آن دارد و از جمله فراخوان نابودي خانواده را ميدهد. بنابراين، بله در مورد ستم بر زن حرف زده است...انگلس يک کتاب کامل به نام «منشاء خانواده، مالکيت خصوصي و دولت» نوشت که در آن به تفصيل به مسئله ستم بر زن و راههاي پايان بخشيدن به آن پرداخت.»
آواکيان در ادامه ميگويد: «واقعا کلي حرفهاي مزخرف زده ميشود و بيجواب ميماند. ...اين متد قابل قبول نيست که حرفهاي استاد مطالعات جنسيتيتان را تکرار کنيد چون به احتمال زياد دنبال چيز ديگري است و انقلاب واقعي نميخواهد. براي همين هست که به تو ميگويد مانيفست کمونيست خوب نيست و دور و برش نچرخ. تو هم نبايد چشمبسته اين جور حرفها را قبول کني. ملت بايد تفکر انتقادي داشته باشند. ما بايد تفکر انتقادي داشته باشيم و بايد با آدمها مبارزه کنيم که آنها هم تفکر انتقادي داشته باشند. چه با ما موافق باشند؛ چه نباشند.»5

شمارة آينده: تضادهاي بنيادين و قواي محرکة سرمايهداري
«آتش»
پانوشت:
1- آواکيان. از طريق کدام شيوة توليدي؟ فصل اول از کتاب کمونيسم نوين
2- همانجا
3- آواکيان. آيا اين سيستم ميتواند ستم بر زنان را از بين ببرد و يا بدون ستم بر زنان بهپيش رود؟ يک سوال پايهاي و يک رويکرد علمي به اين پاسخ. نشرية انقلاب شمارة 398 آگوست 2015.
4- مارکس، انگلس. مانيفست کمونيست
5- آواکيان. از طريق کدام شيوة توليدي؟ فصل اول از کتاب کمونيسم نوين


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر