جنگ افغانستان، زخمی بر پیکر بشریت که باید التیام یابد
بخش پنجم: رویزیونیست ها و اسلام گرایان!
ژیلا انوشه
امپریالیسم آمریکا همواره عملیات تجاوز و اشغال نظامی، نفوذ و سلطه اش در کشورهای مختلف را با تکیه بر «متحدین محلی» اش پیشبرده است و برای یافتن این «متحدین» همیشه ارتجاعی ترین و بیرحم ترین نیروهای سیاسی هر کشور را رصد کرده: از نظامیان شیلی و گواتمالا تا شبه نظامیان موسوم به «کنترا» در نیکاراگوئه. و از آن ها برای نابود کردن نیروهایی که سد راه خود تشخیص داده، استفاده کرده است. در این میان افغانستان یکی از عجیب ترین و تبه کارانه ترین فصول جنایت های این قدرت امپریالیستی را رقم می زند. شریل برنارد کارمند اندیشکدۀ نظامی/امنیتی «رَند» وابسته به دولت آمریکا و متخصص امور افغانستان و همسر زالمای خلیل زاد[۱]، اقرار می کند که آمریکا برای شکست دادن ارتش شوروی، آگاهانه تصمیم گرفت تاریک اندیش ترین و جنایتکارترین نیروهای افغانستان را پیدا کرده و به جان روس ها (در واقع به جان مردم افغانستان) بیاندازد. او می گوید: «ما دقیقا می دانستیم اینها کیستند و تشکلاتشان چگونه است. … ما به آنها اجازه دادیم که میانه روها را از میان بردارند و بکشند. علت این که امروز در افغانستان ما افراد میانه رو نمی توانیم پیدا کنیم این است که به دیوانه ها اجازه دادیم همه آنها را بکشند. آنها چپی ها، میانه روها و متزلزلین را کشتند. همۀ آنها در دهۀ ۱۹۸۰ کشته شدند.»[۲]
آنها که بر این باورند کار آمریکا در جهان توزیع «دموکراسی» است، خوب است به واقعیت هایی که از دهان نمایندگان آمریکا بیرون می آید کمی فکر کنند! حکام آمریکا قشری از طبقه سرمایه داران اند که فارغ از جناح بندی های شان دارای یک هستۀ مستحکم ایدئولوژیک هستند و عمیقا باور دارند که آمریکا نمایندۀ بهترین ها در جهان است و هر مخالفتی با آن «شیطانی» و است و به هر ترتیب باید «محو» شود.
جنگِ افغانستان بخشی از جهان گشایی های امپراتوری آمریکا و تلاش برای احیای موقعیت ابرقدرتی اش در میان قدرت های امپریالیستی بود. اما هرچه بیشتر تلاش کرد، بیشتر خاک افغانستان را مستعد تولید جنگ سالاران اسلام گرا کرد و بالاخره باتلاقی ساخت که خودش نیز در آن گیر کرد و برای خشک کردن این باتلاق دست به جنگ های دیگر زد اما همان نتیجه را گرفت. به قول رفیق آواکیان «امپریالیست ها در تجاوز و اشغال خبره اند. اما بعد از آن در باتلاق گیر می کنند و همه علیه شان شورش می کنند و قادر به تامین «نظم» و تحمیل تغییرات از بالا طبق منافع خودشان نیستند.»[۳]
یک جنبه از تبدیل شدن جمهوری اسلامی ایران به قدرتی در عراق و افغانستان کاملا مربوط به سیاست آمریکا بود. با گیر کردن آمریکا در باتلاق عراق و افغانستان، در هیئت حاکمۀ آمریکا بحثهایی شروع شد که به تجربۀ بیرون کشیدنشان از ویتنام اشاره می کردند و اینکه نیکسون توانست با «عادی کردن روابط با چین» آمریکا را با هزینۀ «ژئواستراتژیک» کمتری از ویتنام بیرون بکشد. با این تفکر، هیئت حاکمۀ آمریکا در آن زمان راه حل را در «عادی کردن روابط» با جمهوری اسلامی ایران به جای گسترش جنگ عراق و افغانستان به ایران دید. رژیم ایران و به طور مشخص سپاه قدس به فرماندهی قاسم سلیمانی در سرنگون کردن طالبان کمک های بسیار به آمریکا کرد و در عراق، ارتش آمریکا کارزار بعث زدایی را با کمک وی پیش برد.
مذاکرۀ کنونی آمریکا با طالبان، بخشی از سیاست ترامپ برای بیرون کشیدن آمریکا از باتلاق خاورمیانه است. اما برای آمریکا راه برون رفت ساده ای وجود ندارد. زیرا پیشاپیش در نتیجۀ سیاست هایش، تضادها نه فقط در این منطقه بلکه ورای آن حادتر شده اند و حادتر نیز خواهند شد هرچند الزاما اوضاع در یک خط مستقیم حرکت نخواهد کرد بلکه بیشتر به شکل پیچ و خم و به شکل حرکت مواج وار پیش خواهد رفت.[۴]
اسلام گرایانِ «مترقی» و «ملی»
در این میان، فاجعۀ دردناک دیگر آن است که بخش مهمی از نیروهای چپ جهان، حتا جریان هایی که خود را «کمونیست»، «مارکسیست- لنینیست» و «مائوئیست» می خوانند، نیروهای اسلام گرا را به علت تنازعاتشان با آمریکا، جریاناتی «مترقی» می دانند! در شرایطی که حتا کارمند اندیشکدۀ نظامی/امنیتی رند هم می داند اسلامگرایان چه موجوداتی هستند برخی نیروهای «چپ» با توسل به تئوری پردازی های رویزیونیستیِ به غایت ضد علمی، هم خود را فریب می دهند و هم دیگران را.
گاناپاتی رهبر حزب کمونیست هند (مائوئیست) می نویسد: «اساسا ما خیزش اسلامی را به مثابه نیرویی مترقی ضد امپریالیستی در جهان معاصر می نگریم»[۵] و ادامه می دهد مبارزه جاری در عراق، افغانستان، فلسطین، کشمیر، چچن و کشورهای دیگر « علی رغم نقش بنیادگرایان اسلامی در آن ها، ماهیتا جنگ های آزادی بخش ملی به شمار می روند». سپس این ادعای مضحک را می کند که «بنیادگرایی اسلامی متحد مردم در مبارزه شان علیه بنیادگرایی بازار آزاد می باشد که از سوی آمریکا، اتحادیه اروپا و سایر امپریالیست ها تبلیغ می شود. خیزش اسلامی آگاهی دموکراتیک ضد امپریالیستی را بین توده های مسلمان ارتقا بخشیده و آنان را به سایر نیروهای سکولار، مترقی و انقلابی نزدیک تر خواهد کرد». طارق علی از ترتسکیست های بریتانیا هم طالبان را «جنبش مشروع ضد اشغال آمریکا و بیان ناسیونالیسم پشتون» معرفی می کند.[۶]
این رویزیونیست ها با شعبده بازی تئوریک سعی می کنند شبیه سازی هایی میان اسلام گرایان و مبارزین ویتنامی بکنند. اما اسلام گرایان هرگز از جنس ویتنامی هایی که با آمریکا می جنگیدند نیستند. ویتنامی ها انقلابی، مترقی و حامی کمونیسم بودند. اما اسلام گرایان از طالبان تا جمهوری اسلامی و داعش دیدی ارتجاعی داشته و از منظر فلسفه یا جهان بینی الهیاتی به دنیا نگاه می کنند و این دیدگاه اعمال شان را هدایت می کند.
هنگامی که ارتش شوروی به افغانستان تجاوز کرد، در شرایطی که هیچ آلترناتیو انقلابی در مقابل توده های مردم نبود و شوروی نقاب دروغین سوسیالیسم بر چهره داشت، نیروهای جهادی موفق شدند مردم را حول یک نسخۀ افراطی از ارزش ها و فرهنگ و روابط اجتماعیِ سنتی سازمان دهند. نیروهای سکولار و چپ افغانستان در مقابل این موج نایستادند و خود و توده ها را با این سیاست که «شوروی دشمن عمده است» فریب دادند. این واقعیتی است که ارتش اشغالگر شوروی از ۱۹۷۸ تا ۱۹۸۸ نیروی عمده سرکوب و سلطه گری در افغانستان بود. اما جبهۀ مقابله با آن هم توسط آمریکا و متحدین جهادی اش که همان ماهیت را داشتند اشغال و اشباع شد. در چنین صحنه ای، باز کردن راه رهایی بخش در گروی مقابله با هر دو بود. بخش لاینفک از سازمان دادن مقاومتی که منافع کوتاه مدت و درازمدت اکثریت زحمتکشان و روشنفکران و زنان و خلق های تحت ستم افغانستان را تامین می کرد، ایجاد یک صف گستردۀ سیاسی در مقابله با جنایتکاران اسلام گرا بود. نپرداختن به این ضرورت، عامل مهمی در شکل گیری وضعیت امروز است. این یک قانون است که اگر در مقابل جنایتی که لازم است مقاومت صورت بگیرد عقب نشینی شود، جنایت های دیگر هم بر آن اضافه خواهند شد و آن چه دیروز یک جنایت غیرقابل تحمل بود امروز تبدیل می شود به امری عادی و پذیرفتنی! این است وضعیتی که امروز ما در ایران و افغانستان و عراق با آن مواجهیم. هم سلطه افسارگسیخته نظامی آمریکا و هم اسلام گرایی تاریک اندیش از گور بر آمده تبدیل به مولفه های «عادی» در زندگی خاورمیانه شده اند.
[۱] خلیل زاد از کارگزاران عالیرتبۀ حکومت آمریکا و از اعضای راست ترین جناح حزب جمهوری خواه در به قدرت رساندن طالبان در سال ۱۹۹۶ نقش عمده داشت و امروز نیز با کوشش و پشتکار ادغام طالبان در حکومت فعلی افغانستان را دنبال می کند.
[۲] Stone, Oliver and Peter Kuznick (۲۰۱۳) The Untold History of the United States. Gallery Books New York P: 461
Hannah Gurman (2013) Hearts and Minds A people’s history of counter interagency. The New Press p196
[۳] آواکیان، باب (۱۳۹۵) راهی دیگر. ترجمه منیر امیری. نشر آتش. ص ۱۰
[۴] همان ص ۱۸
[۵] Ganapathi, Secretary of CPIM on Islamic Fundamentalism in interview with BBC 2007
[۶] Tariq Ali at South Asian Forum Nov 14 2008 in University of Toronto
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر