۱۳۹۸ بهمن ۱۷, پنجشنبه

واقعیت کمونیسم. خشونت عادلانه و خشـــونت ناعادلانـــه؛ جنگ انقلابی و جنگ ارتجاعی

نشریه آتش شماره 98
واقعیت کمونیسم. خشونت عادلانه و خشـــونت ناعادلانـــه؛ جنگ انقلابی و جنگ ارتجاعی
در جریان خیزش آبان ۹۸ هنگامی که نیروهای سپاه پاسداران و ارتش با سلاح نیمه سنگین و سنگین مردم بی دفاع ماهشهر را در نیزارهای اطراف آن و در خیابان های جوانرود به گلوله بستند، هنگامی که نیروهای ضد شورش در خیابان های شیراز و اصفهان و کرج به گاز اشک آور اکتفا نکردند و سر و سینه مردم را به قصد کشت شکافتند، حتی برای آن ها که مویه «اعتراض مسالمت آمیز» را می کردند آشکار شد که قشرهای محروم و تحت ستم جامعه به سمت کسانی که با تفنگ سرشان را نشانه رفته اند نمی توانند گل و حتی سنگ پرتاب کنند و انتظار داشته باشند که در یک زورآزمایی سیاسیِ کوچک هم پیروز شوند.
خشونت جزء لاینفک مبارزه طبقاتی است. این نه واقعیتی مربوط به امروز که تمام تاریخ جامعه طبقاتی آن را در طول و عرض خود ثبت کرده است. روابط طبقاتی خصمانه سرچشمه برخوردهای مسلحانه و جنگ ها است. بنابراین سوال این نیست که جنگ آری یا نه؟ سوال این است که چه نوع جنگی؟ در جامعه طبقاتی جنگ ها هم تقسیم به عادلانه یا ظالمانه؛ جنگ های ارتجاعی یا انقلابی؛ جنگ های امپریالیستی یا رهایی بخش می شوند. همانطور که اعمال خشونت و قهر توسط جوانان خیزش ۹۸ علیه نیروهای ضد شورش کاملا عادلانه و خشونت نیروهای ضد شورش علیه مردم کاملا ظالمانه بود.
انقلاب قهرآمیز قانون عمومی انقلاب پرولتری برای سرنگون کردن دولت دیکتاتوری بورژوازی و کسب قدرت سیاسی و استقرار دولت دیکتاتوری پرولتاریا است. به منظور رسیدن به این هدف باید استراتژی و نقشه راه — از مبارزه سیاسی امروز تا آغاز جنگ انقلابی فردا — را داشت و فاز مبارزه سیاسی امروز و جنگ انقلابی فردا هر دو باید هدف و خصلت یکسان داشته و از یک جنس باشند. لنین گفت جنگ ادامه سیاست به روشی دیگر است. پس جنگ انقلابی هیچ نیست جز ادامه سیاست انقلابی. سیاست باید بر تفنگ حکم براند و آن را هدایت کند.
هر حرکتی را نمی توان «انقلابی» محسوب کرد. انقلاب مساوی با عوض کردن جای یک گروه حاکم با یک گروه حاکم دیگر نیست. انقلاب حرکتی است که در نتیجه آن تمام نظام طبقاتی جامعه عوض می شود و دولتی حاکم می شود که نماینده از بین رفتن ستم و استثمار و تمامی تبعیض های موجود است. در عصر سرمایه داری انقلاب فقط می تواند معنای کمونیستی یعنی ضد سرمایه داری داشته باشد. پس جنگ انقلابی یا جنگ عادلانه، جنگ طبقات تحت ستم و استثمار علیه دولت سرمایه داران است و هدفش سرنگون کردن این دولت برای مستقر کردن یک دولت سوسیالیستی است. هرنوع جنگ دیگر، حتی اگر با نیت آزادی از ستم و استثمار باشد اما با هدف و اصول انقلاب کمونیستی پیش نرود، در نهایت به تقویت وضع موجود میانجامد.
هدف و سیاست هر جنگ، تعیین می کند که خصلت آن انقلابی است یا ضد انقلابی. هدف و سیاست انقلابی باید هر لحظه از یک جنگ انقلابی و رزمندگان آن را هدایت کند تا خصلت رهایی بخش جنگ تضمین شود. سیاست باید تفنگ را رهبری کندحزبی میتواند جنگ محرومان علیه حاکمان ستمگر را رهبری کند که برنامه و افق و هدف انقلاب کمونیستی داشته باشد.
بی تردید چنین جنگی هرگز به طور خودجوش نمی تواند به راه بیافتد و پیروز شود. رهبری حزبی و نقشه راه نیاز دارد. تجربه تاریخی و جهانی ثابت کرده است که مبارزه خودجوش توده ها همواره به دست نیروهای قدرتمند طبقات حاکم به سرعت سرکوب یا از جاده اصلی اش منحرف می شود. جنگ انقلابی مانند مبارزه سیاسی انقلابی باید به طور علمی سازمان بیابد. یعنی هر جنگی دارای قواعد و قوانین خاص خودش هست که باید کشف شده و در یک نقشه راه (استراتژی) تنیده شوند و طبق آن نقشه تدارکات پیش رود. نیروهای ضروری سازمان بیابند و وقتی جنگ شروع شد طبق این قوانین و نقشه راه عملیات نظامی جنگ طراحی شده و تکامل یابند. اولین بار در جنبش بین المللی کمونیستی، این مائوتسه دون بود که قوانین کلیِ جنگ پیروزمندانه محرومین جامعه علیه حاکمین تا به دندان مسلح را کشف کرد و مارکسیسم را در این عرصه تکامل داد. درستی این تئوری که در «شش اثر نظامی» تدوین شده است، در تجربه جنگ درازمدت انقلابی در چین به اثبات رسید.
با داشتن تجارب دو انقلاب پیروزمند کمونیستی در روسیه سال ۱۹۱۷ و چین ۱۹۴۹ که هر دو با اتکا به اسلحه و جنگ به پیروزی  امروز رسیدند نیازی نیست که از صفر شروع ‌کنیم. اصول کلی جنگ انقلابی آن ها را باید آموخت و به طور خاص در اوضاع ایران به کار بست. آن انقلاب ها با این چالش مواجه بودند که چگونه می توان با دست خالی در مقابل یک رژیم تا به دندان مسلح برخاست و آن را شکست داد؟ این کار را باید با اتکاء به خلاقیت و ابتکارات خود توده های مردم و با هر آن چه که از محیط خود می توان به دست آورد انجام داد و نه از طریق وابسته شدن به دولت های امپریالیستی یا رژیم های ارتجاعی دیگر.
تجربه روسیه

انقلاب کمونیستی در روسیه سال ۱۹۱۷ توسط لنین و حزب بلشویک رهبری شد. این انقلاب بعد از یک قیام مسلحانه در مسکو و پتروگراد و جنگ داخلی پنج ساله ۱۹۱۸-۱۹۲۳ پیروز شد. قیام مسلحانه کلیت دولتِ حاکم را سرنگون کرد و هنگامی که ارتش های امپریالیستی به قصدِ نابودی دولت سوسیالیستی نوبنیاد وارد روسیه شدند، آنان را نیز شکست داد. پیش از آن بلشویک ها در فازِ سیاسیِ مبارزه، حزب و توده‌ها را برای این جنگ انقلابی آماده کرده بودند. کار سیاسی و سازماندهی طولانی بلشویک‌ها عمدتا در میان پرولتاریای صنعتی و در شهرهای بزرگ بود. در سال ۱۹۱۷ بحران سرمایه داری جهانی و جنگ جهانی اول که روسیه بخشی از آن بود مشروعیت رژیم تزار را کاملا از میان برد. نارضایتی در میان کارگران و سربازان و ملوانان که کمونیست ها از قبل در میانِ آنان فعالیتِ آگاه‌گرانه و سازمان‌دهی کرده بودند، اوج گرفت. حتی بخشی از طبقه بورژوازی ضد رژیم تزار شد و با استفاده از مبارزات پرولتاریا و دیگر قشرهای ناراضی مردم رژیم تزار را سرنگون کرد. اما نیروهایی که تحت رهبری لنین و حزب بلشویک بودند به جای تن دادن به این تغییر، خود را آماده سرنگون کردن دولت جدیدِ بورژوایی و استقرار دولت دیکتاتوری پرولتاریا کردند.
الگوی جنگ انقلابی در چین

انقلاب در چین از طریق جنگ درازمدت خلق و محاصره شهرها از طریق روستا پیروز شد. حزب کمونیست چین تحت تاثیر انقلاب اکتبر تشکیل شد. پس از چند سال کار سیاسی و تشکیلاتی در میان کارگران شانگهای تلاش کرد با الگوی انقلاب سوسیالیستیِ روسیه قیام مسلحانه کند. این قیام در سال ۱۹۲۷ شکست سختی خورد. کمونیست های چین با پیشگامی مائوتسه دون از این شکست و شکست های نظامی دیگری که بعد از این واقعه تجربه کردند، جمعبندی کرده و به این ترتیب تفکر نظامی مائوتسه دون شکل گرفت. مائو گفت برای این که یک نیروی کوچک و ضعیف نظامی تبدیل به نیروی بزرگ و قوی شود و بتواند ستون فقرات نظامی رژیم حاکم را مغلوب کند باید جنگ را طولانی مدت و تودهای کند.
جنگ انقلابی در چین با تکیه بر مناطق گسترده روستایی، خصلت طولانی مدت خود را تامین کرد. کلیدِ «طولانی» و «توده‌ای» کردن جنگ انقلابی تکیه بر روستاها و دهقانان فقیر و بی زمین بود. روستا جایی بود که نیروی مسلح کوچک می‌توانست آن زمان و مکان که می‌خواهد، تمرکز نیرو کرده و با نیروهای دشمن درگیر شده و آن ها را قلع و قمع کند و از درگیری با قوای متمرکز دشمن پرهیز کرده و فرصت کارِ آگاه‌گرانه و سازماندهی توده‌ها را داشته باشد. کمونیست های چین از این طریق بود که توانستند قانون «تو به روش خودت بجنگ و من به روش خود» را به نیروهای نظامی دشمن تحمیل کنند. آن ها را به عمقِ سرزمین‌هایی که تحت کنترل کمونیست ها و توده های محروم اما آگاه و سازمان یافته بودند بکشانند و در آن جا تار و مارشان کنند. مائو گفت برای طولانی مدت کردن جنگ، باید از دفاع استراتژیک شروع کرد. یعنی در نبردهای اولیه وارد جنگ های تعیین کننده با دشمن پر قدرت نشد. هر جا دشمن پر قدرت است باید به جای دیگر رفت و نیروهای کم توان دشمن را از طریق تمرکز نیروهای خود به محاصره انداخت و تارو مارشان کرد. مائو گفت با این نوع جنگ می توان به حداکثر نیروهای خودی را حفظ کرد و به حداکثر نیروهای دشمن را نابود کرد. این روند در طول زمان، به مرور به جایی می رسد که دو طرف نیروی برابر پیدا می کنند. یعنی به تعادل استراتژیک می رسند. در این مرحله، جنگ انقلابی باید از موقعیت مساعد در صحنه داخلی و بین المللی استفاده کرده و تعرض استراتژیک کند. یعنی کار را تمام کرده و دولت را سرنگون و دولت سوسیالیستی را مستقر کند.

***

جنگ انقلابی در ایران هم ضرورتا یک جنگ طولانی مدت است. نقطه آغاز جنگ انقلابی ما هرکجا باشد باید تا مدت‌های مدید از رویارویی با نیروهای قوی و متمرکز دشمن پرهیز کنیم. تأمین خصلت طولانی مدت جنگ، نیازمند آن است که از طریق کار سیاسی و قبل از آغاز جنگ انقلابی شرایطی را تأمین کنیم که بتوانیم «به روش خود بجنگیم». یعنی با نیروهای نظامی رژیم در جایی و زمانی درگیر شویم که ما تعیین می‌کنیم. برای طولانی مدت کردن جنگ باید نقطه عقب نشینی و زمین مانور دهی داشته باشیم. برای داشتن نقطه عقب نشینی و زمین مانور دهی و تداوم جنگ باید توده های مردم در مناطق مختلف کشور در شهر و حاشیه نشین ها و روستاها حامی این جنگ انقلابی باشند و نه تنها نقطه عقب نشینی برای نیروهای رزمنده و زمین مانور دهی بلکه نان و اطلاعات و نیروی جوان برای تداوم جنگ فراهم کنند.
خیزش آبان یک بار دیگر به ما یادآوری کرد: کلیه مبارزات سیاسی و اجتماعی باید به سرنگون کردن دولت حاکم و استقرار دولت سوسیالیستی (یعنی، کسب قدرت سیاسی) برسند. الهام بخش ترین نبردها و باشکوه ترین پیروزی ها اگر راهگشای رسیدن به این هدف سیاسی نباشند، در واقع مبارزات پراکنده اند و تاثیر بنیادین در راه رهایی پرولتاریا و  بقیه ستمدیدگان نخواهند داشت. زمانی که صحبت از کسب قدرت سیاسی می کنیم، باید از استراتژی نظامی حرف بزنیم.
در شماره های آینده این مبحث را دنبال خواهیم کرد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر