تفاوتِ بزرگِ میان خیزش و انقلاب
سرکوب خونین خیزش
آبان به دست اوباش و سلاخانِ انواعِ گونههای نیروهای سرکوبگرِ رژیم و شبهنظامیان
وارداتی از عراق و لبنان، زخمی عمیق و فراموش ناشدنی بر پیکر جامعه وارد کرد. همان
زمان نوشتیم که «باید برای مبارزهای طولانی و سخت آماده شویم» و از میان همهمهها
باید با گوش هوش بشنویم که «نظم کهنه، چه در هیبت جمهوری اسلامی و چه رژیمهایی از
نوع دیگر باید به خاک سپرده شود» (سرسخنِ آتش شماره ۹۷).
این یعنی، انقلاب و نه چیزی کمتر از آن. تفاوتِ میان انقلاب و خیزش، تفاوتی عظیم است. حتا اگر با
خیزشهایی پرخروشتر و گستردهتر از خیزش آبان مواجه شویم. مهمترین تفاوتها این
است:
یکم، هدف انقلاب صرفا
مقاومت در مقابل نظام حاکم و نیروهای سرکوبگر و ضربه زدن متقابل به آن نیست. بلکه
هدفِ انقلاب سرنگون کردن یک نظام سیاسی- اقتصادی- اجتماعی- فرهنگی و جایگزین کردن
آن با نظامی بنیادا متفاوت و نوین است.
دوم، انقلاب ضرورتا
توسط نیرویی سازمانیافته و متشکل که حزب کمونیست است رهبری میشود. این نیروی
سازمانیافته میتواند رهبری کند چون تصویر روشنی از هدف دارد و دارای برنامهای
سیاسی است که میتواند هسته سخت این انقلاب (ستون
فقراتِ انقلاب، یعنی کارگران و زحمتکشان شهر و روستا و آنهایی که هیچ برای از دست
دادن ندارند) را با قشرهای وسیع مردم متحد کند تا
نبرد برای درهم شکستن ماشین دولتی حاکم و کسب قدرت و استقرار دولت نوین را به
پیروزی برساند. این نیرو میتواند با استفاده از دولت نوین، زیربنای اقتصادی و
اجتماعی را کاملا تغییر داده و جامعه سوسیالیستی را مستقر کند و به تحقق همین هدف
در سراسر جهان کمک کند. بههمیندلیل، انقلاب بسیار بیشتر از یک خیزش حقطلبانه میتواند
و باید میلیونها نفر را جذب کرده و افکارشان را تغییر دهد.
هنگامیکه این هدف
روشن باشد، میتوانیم از خیزش آبان و خیزشهای مشابه مدرسههای انقلاب بسازیم.
هنگامی این هدف روشن باشد میتوانیم برای «از میان بردنِ نظم کهنه» از این خیزشها
مدرسههای جنگ مهمی بسازیم.
با این هدف است که
حزب در هر خیزش مهم و در حداکثر توان خود در هر مقطع، دخالتگری میکند. اگر حزب
تحت تاثیر خط رویزیونیستی باشد، این دو تفاوت مهمِ میان «خیزش» و «انقلاب» را
فراموش کرده و فعالینش در عمل بهجای تاثیر گذاشتن بر خیزش یا هر مبارزه دیگر و
شرکتکنندگان آن (و بر مبنای این دو تفاوت مهم)، صرفا به همراهی و احیانا اینجا و
آنجا به «رادیکالتر کردن خیزش» اکتفا خواهند کرد.
به این خیزشها
چطور باید نگاه کنیم؟ این خیزشها فرصتی هستند برای تاثیرگذاری در سطح وسیع بر حسب این دو تفاوت مهم و انباشت قوا برای انقلابی که
ضرورت آن در «برنامه و مانیفست انقلاب کمونیستی در ایران»۱ آمده و برای استقرار جامعهای که مختصات آن در
طرح پیشنهادی «قانون اساسی جمهوری سوسیالیستی نوین ایران»۲ تشریح شده است.
در قلب و
مرکز «انباشت قوا» تولیدِ رهبران استراتژیک انقلابی که میخواهیم، انقلابی که
ضروری است و امکان و پایههای مادیاش موجود است، قرار دارد. یعنی جلب و سازماندهی
شمار زیادی از جوانان مبارز که میخواهند آگاهانه این تغییر رادیکالِ ضروری را در
ایران و جهان بهوجود آورند و آمادهاند تا علم این انقلاب یعنی
کمونیسم نوین را بیاموزند و به میان زنان و مردان خیزشهایی مانند خیزش آبان و
دانشجویان سراسر کشور برده و در جریان بهکار بستن آن آبدیدهتر و داناتر و آگاهتر
شوند و در این مسیر خودشان و هزاران نفر دیگر را به رهبران استراتژیک انقلاب تبدیل
کنند. مغزِ استخوان تاثیرگذاری بر خیزشها یا هر جنبش اجتماعی دیگر بر مبنای
انقلاب و انباشت قوای سازمانیافته برای انقلاب همین است. این نوع دخالتگری است که
میتواند جامعه را هرچه بیشتر بهسمت انقلاب کشانده و گام به گام از موانع گذشته و
اوضاع را بهسمت یک انقلابِ واقعی تسریع کند.
این نوع
دخالتگری، انقلاب را به فرآیندی زنده و بالنده و حی و حاضر در جامعه تبدیل میکند.
انقلاب امری نیست که روزی از راه خواهد رسید و پیش از آن باید کار دیگری انجام
داد. نه! انقلاب و سازماندهی آن از همین
امروز شروع میشود. سه «آمادگی» که در سندِ «استراتژی راه انقلاب
در ایران» تشریح شده مسالهای است مربوط به همین امروز. یعنی: «آماده کردنِ حزب،
آماده کردنِ تودهها، آماده کردنِ زمین».
تقویت و
گسترشِ شبکههای تشکیلاتی حزب، تعلیم کادرها و رهبران، تاثیرگذاری سیاسی وسیع بر
مردم و انقلابی کردن افکارشان، سازمان دادن نیروها برای تاثیرگذاری وسیعتر و
انباشت قوای بیشتر، ایجاد قطببندیهای مساعدِ منطبق بر واقعیت و گسلهای جامعه و…
همه بخشی از فرآیند انقلاب و سازماندهی آن است. گسترش وسیع عنصر آگاهی و تاثیرگذاری بر افکار مردم و جذب نیرو از
میان آنها و سازمان دادن شبکههای حزبی و سازمانهای مبارزاتی دیگر، مهمترین پراتیکی است که انقلاب نیاز
دارد. از این طریق است
که میتوان هر خیزشی را به حداکثر ممکن بهسمت هدف انقلاب کشید. اگر این فراموش
شود، ناخواسته خطی اجرایی میشود که همان رویزیونیسم «جنبش همه چیز، هدف نهایی
هیچ» است که یکی از شاخصهایش ضدیت با طرح بدیل دولت سوسیالیستی درون جنبشهای
اجتماعی است. اگر به پتانسیل نهفته در وضع موجود و امکانِ چرخاندن رادیکال آن به
سمت و سوی انقلاب کم بها داده شود و برای این کار پیشمراحل گذاشته شود، مصداقِ
رویزیونیسم «رئالیسمِ دترمینیستی» [واقعگرایی قدرگرایانه] است که نمیتواند
تضادمندی اوضاع را دیده و با تاثیرگذاری کمونیستی بر آن، این چرخش را محقق کند.
در میان فعالین
سیاسی که خود را چپ یا کمونیست میدانند خط تدریجگرایانهای حاکم است که فرض میکنند
«امکان انقلاب» محصول افزایش کمی خیزشهای تودهای و تداوم آنها و کمتر شدن فاصلههایشان
است. این یک توهم خردهبورژوایی است و منطبق بر واقعیت و قوای محرکه تغییرات
رادیکال نیست. چون امکان انقلاب و پایه عینی برای انقلاب پرولتری/کمونیستی نه ریشه
در افزایش و تعداد خیزشهای تودهای دارد و نه در خواستِ «ذاتی» پرولترها و ستمدیدگان
برای مبارزه با بورژوازی و سرنگون کردن این طبقه استثمارگر. بلکه ریشه در ماهیت
نظامِ سرمایهداری حاکم و عملکرد آن و تضادهایی دارد که بنیان و اساسِ این نظام را
تشکیل میدهند ولی در چارچوب خودِ این نظام قابل حل نیستند و نتیجهشان فلاکت و
ادباری است که تودههای مردم در ایران و در سراسر جهان گرفتارش شدهاند.
جدال تنگاتنگ و
مهمی میان نیروهای طبقاتی متخاصم با برنامه سیاسی مختلف بر سر آینده این کشور
جریان دارد که نمیگذارد این خیزشها در مسیری که مساعد انقلاب است پیشروی کنند.
بورژوازی (در ایران و در سطح جهانی) مرتبا نقشه میریزد که آگاهانه از این خیزشها
استفاده کند، آن را در جهت منافع خود منحرف کند و نگذارد این خیزشها در مسیر یک
انقلاب واقعی قرار بگیرند. ما کمونیستها که نماینده و سخنگوی سیاسی پرولتاریا
هستیم، با وجود آنکه نیروی سازمانیافته کوچکی هستیم در زیر تیربار دشمن درگیر
نبردی سخت با جمهوری اسلامی و دیگر نیروهای بورژوایی بر سر آینده جامعه هستیم. ما
وظیفه داریم مرتبا در برابر آلترناتیوهای بورژوایی (تعدیل و رفرم در چارچوبههای
همین نظام و با اتکا به قدرتهای امپریالیستی جنایتکار و…) تودههای مردم را نسبت
به برنامهها و آلترناتیوهای سیاسی بورژوایی (از نوعِ سلطنتطلبی، مجاهدینی، شکلهای
سوسیال دمکراتیک اروپایی «شسته رفتهتر» یا هر فرمی دیگر با محتوای حفظ همین نظام)
که نتیجه همهشان استمرار نظام متکی بر بهرهکشی انسان از انسان است و چون در
چارچوب حفظ نظمِ سرمایهدارانه حاکم قرار دارند قادر به حل تضادهای سرچشمه گرفته
از چنین نظامی نیستند، آگاه و متشکل کنیم.
علاوه بر این،
انواع و اقسام تضادهای دیگر صحنه سیاسی جامعه را رقم میزند که بر افکار و رفتار
تودههای مردم و نتیجتا بر سمت و سوی خیزشهای مردمی تاثیر میگذارند. بهطور
مثال، تضاد میان رژیم اسلامگرای جمهوری اسلامی و امپریالیسم آمریکا مرتبا فرآیند
قوام گرفتن جنبش مردم را تحت تاثیر قرار داده و قطع میکند. دیدیم که چگونه درگیری
(حتا موقتی) امپریالیسم آمریکا و جمهوری اسلامی و قتل قاسم سلیمانی این سردار
جنایتکار توسط رژیم فاشیستی ترامپ/پنس و موشکپراکنی جمهوری اسلامی به سمتِ پایگاههای
نظامی آمریکا در عراق و ساقط کردن هواپیمای مسافربری اوکراین توسط جمهوری
اسلامی، باعث شد تاثیراتی که خیزش آبان ماه بر جامعه گذاشته بود و حتا تضادهای
درون هیئت حاکمه جمهوری اسلامی را هم تشدید کرده بود، حداقل بهطور موقت منحرف کند
و صورت مساله را تغییر داده و به سمتِ دیگری ببرد. همین مساله را در عراق میبینیم
که رقابتهای میان باندهای مختلف جنگسالاران شیعه، رقابت میان آمریکا و جمهوری
اسلامی در کنترل صحنه سیاسی عراق، بر خیزش جوانان آن کشور تاثیرات سیاسی مخرب میگذارد.
همه اینها بر
اهمیت تعیینکننده «رهبری» تاکید میگذارد. بدون استقرار و تقویت رهبری کمونیستی
بر بخشی از جوانان و مردمی که بهپا خاستهاند، از این خیزشها محصولِ خوبی بیرون
نخواهد آمد. حاکمان ایران و بورژوازی بینالمللی مرتبا از این خیزشها جمعبندی
میکنند و همهشان از تجارب یکدیگر بهره میگیرند. اندیشکدههای غربی از دوران
جنبشهای دهه شصت و هفتاد میلادی در آمریکا و اروپا به تجزیه و تحلیل از
خیزشهای ضد سیستم دست زدهاند و به این نتیجه رسیدهاند که جنبه نگرانکننده اصلی
این قبیل جنبشها برای رژیمهای حاکم دامنه و حتا تداوم آنها نیست. بلکه مساله
این است که آیا این جنبشها رهبری دارند یا خیر و مهمتر اینکه خصلت این رهبری
چیست و دارای چه هدف و نقشهای است. به یک کلام، آنها نتیجه میگیرند که جنبشهایی
که رهبری انقلابی ندارند را میتوان کنترل کرد. آنها حتا مثال جنبش جوانان در مه ۱۹۶۸ فرانسه را میزنند و میگویند اگر در مه ۱۹۶۸ ژنرال دوگل (رییس جمهور آن وقت فرانسه) این جمعبندی را داشت که جنبش ماه
مه آیا رهبری دارد و چه نوع رهبریای دارد، با عجله از پاریس فرار نمیکرد!
هیچ انقلابی بدون
داشتنِ مرکز فکر و رهبری سیاسی و عملی ممکن نیست. برای همین حزبی مثل حزب کمونیست
ایران (م.ل.م) «برنامه و مانیفست انقلاب کمونیستی در ایران» و طرح پیشنهادی «قانون
اساسی جمهوری سوسیالیستی نوین ایران» و نقشه راه رسیدن به آن را تبیین و تدوین
کرده است. این حزب، صحنه سیاسی و شعارها و وعدههای نیروهای طبقاتی را تحلیل میکند؛
ماهیت ارتجاعی اختلافاتِ میانِ جمهوری اسلامی و امپریالیسم آمریکا و پیامدهای سمتگیری
با هر یک را بهطور علمی نشان میدهد؛ بر تضادهای درون رژیم (مثلا تضاد میان جناحهای
اصلاحطلب- اصولگرا) پرتو افکنده و تاثیرات آن بر افکار و عملکرد قشرهای مختلف
مردم را تجزیه و تحلیل میکند؛ با کارزارهای عوامفریبی سیاسی و کارزارهای دروغبافی
نظریهپردازان جمهوری اسلامی و بورژوازی جهانی علیه انقلاب کمونیستی و تاریخ
کمونیسم مقابله میکند؛ به برنامه و نقشه نیروهای اپوزیسیون بورژوایی توجه کرده و
محتوای آنها را برای مردم تشریح میکند؛ از اوضاع جهانی که در شکلگیری اوضاع
ایران تعیینکننده است (مانند روندهایی چون تشدید رقابت میان آمریکا و چین، به
قدرت رسیدن یک رژیم فاشیستی در آمریکا و رشد و گسترش نیروهای فاشیست در اروپا)
تحلیل میکند؛ افکار کهنهای که در میان مردم رایج است به نقد میگیرد زیرا با این
افکار نمیتوان راه انقلاب را باز کرد؛ نقاط ضعف خودش را در تئوری و پراتیک
شناسایی و جمعبندی میکند تا به حداکثر از فراروی به بنبستها و مسیر غلط پرهیز
کند و غیره. و بالاخره بر مبنای این اصل که به قول انگلس «نیروی مادی است که باید
در میدان نبرد با نیروی مادی روبهرو شود» استراتژی انقلاب را تبیین و تدوین کرده
است و علاوه بر استراتژی بر روی مسائل تاکتیکی مانند مقابله با روشهای سرکوب دشمن
و ضرورت گسترش جنبش مقابله با سرکوب را تاکید میکند.
بهطور مثال در
بیانیه انقلاب (هفت توقف) در این مورد میخوانیم:
«هیئت حاکمه در اوج فلج بودنش (بهخاطر تضادهای
جهانی و داخلی) برای محدود کردن دامنه مقاومت و مخالفت دست از سرکوب برنخواهد
داشت. …باید بیاموزیم که در مقابل سرکوب صرفا با هدف حفظ خود حرکت نکنیم. هرچند
حفظ نیروهای خود یک جهتگیری استراتژیک است. اما بدون خطر کردن نیز نمیتوان
انباشت نیرو کرد و اگر صرفا به حفظ خود بیفتیم نتیجهاش تحلیل رفتن نیرویمان خواهد
بود. این تضاد فقط یک راه حل دارد: تودهای و متداومشدن مبارزه و مقاومت. در
شرایط ایران «تودهای و تداوم» را فقط با فن عمودی-افقی میتوان حل کرد: کار مخفی
(عمقی) و وسیع (افقی). به صورت مخفی اما وسیع در میان تودهها کار کردن. تعلیم
دادن تودههای مردم بهویژه جوانان که در مبارزه مخفی حرفهای شوند و موجوار فنون
مبارزه مخفی وسیع را به تودههای مردم آموزش دهند.»
همه اینها اهمیت
تعیینکننده حزب بهمثابه فرماندهی سیاسی و عملی را نشان میدهد. اما حزب، رهبری
میکند و این تودهها هستند که باید انقلاب را پیش ببرند. حتا زمانیکه حزب دارای
دهها هزار رهبر و کادر کمونیست باشد نمیتواند جای تودههای آگاه که میدانند
انقلاب چیست و نقشه راه کدام است را بگیرد. اینها مسائلی هستند که در ابتدا عدهای
کم اما بهتدریج صدها هزار نفر باید درگیر آن شده و درک کنند و فکر صحیح و ابتکار
عمل تولید کنند. انقلاب کار سادهای نیست و راهی پر از پیچ و خم است. انقلاب نیاز
به نیروی زیاد ولی آگاه و مبتکر و متشکل دارد؛ و همه اینها را باید در شرایطی
تولید کرد و ساخت که جمهوری اسلامی و بورژوازی بینالمللی بسیار قوی هستند. منابع
انسانی متخصص در عرصه سیاست و جنگ و دستگاه عریض و طویل جاسوسی و سرکوب دارند.
اما انقلاب هم علم
خودش یعنی کمونیسم نوین را دارد. این علم نشان میدهد چگونه میتوان معضلات را حل
کرد و با کار سخت و فداکاریهای عظیم موانع را برداشت و اوضاع را بهسمت انقلاب
راند و بالاخره آن را به پیروزی رساند.
«آتش»
پانوشت:
۱- این سند را در سایت www.cpimlm.org ببینید.
۲- همانجا
تفاوتِ بزرگِ میان خیزش و انقلاب
سرکوب خونین خیزش
آبان به دست اوباش و سلاخانِ انواعِ گونههای نیروهای سرکوبگرِ رژیم و شبهنظامیان
وارداتی از عراق و لبنان، زخمی عمیق و فراموش ناشدنی بر پیکر جامعه وارد کرد. همان
زمان نوشتیم که «باید برای مبارزهای طولانی و سخت آماده شویم» و از میان همهمهها
باید با گوش هوش بشنویم که «نظم کهنه، چه در هیبت جمهوری اسلامی و چه رژیمهایی از
نوع دیگر باید به خاک سپرده شود» (سرسخنِ آتش شماره ۹۷).
این یعنی، انقلاب و نه چیزی کمتر از آن. تفاوتِ میان انقلاب و خیزش، تفاوتی عظیم است. حتا اگر با
خیزشهایی پرخروشتر و گستردهتر از خیزش آبان مواجه شویم. مهمترین تفاوتها این
است:
یکم، هدف انقلاب صرفا
مقاومت در مقابل نظام حاکم و نیروهای سرکوبگر و ضربه زدن متقابل به آن نیست. بلکه
هدفِ انقلاب سرنگون کردن یک نظام سیاسی- اقتصادی- اجتماعی- فرهنگی و جایگزین کردن
آن با نظامی بنیادا متفاوت و نوین است.
دوم، انقلاب ضرورتا
توسط نیرویی سازمانیافته و متشکل که حزب کمونیست است رهبری میشود. این نیروی
سازمانیافته میتواند رهبری کند چون تصویر روشنی از هدف دارد و دارای برنامهای
سیاسی است که میتواند هسته سخت این انقلاب (ستون
فقراتِ انقلاب، یعنی کارگران و زحمتکشان شهر و روستا و آنهایی که هیچ برای از دست
دادن ندارند) را با قشرهای وسیع مردم متحد کند تا
نبرد برای درهم شکستن ماشین دولتی حاکم و کسب قدرت و استقرار دولت نوین را به
پیروزی برساند. این نیرو میتواند با استفاده از دولت نوین، زیربنای اقتصادی و
اجتماعی را کاملا تغییر داده و جامعه سوسیالیستی را مستقر کند و به تحقق همین هدف
در سراسر جهان کمک کند. بههمیندلیل، انقلاب بسیار بیشتر از یک خیزش حقطلبانه میتواند
و باید میلیونها نفر را جذب کرده و افکارشان را تغییر دهد.
هنگامیکه این هدف
روشن باشد، میتوانیم از خیزش آبان و خیزشهای مشابه مدرسههای انقلاب بسازیم.
هنگامی این هدف روشن باشد میتوانیم برای «از میان بردنِ نظم کهنه» از این خیزشها
مدرسههای جنگ مهمی بسازیم.
با این هدف است که
حزب در هر خیزش مهم و در حداکثر توان خود در هر مقطع، دخالتگری میکند. اگر حزب
تحت تاثیر خط رویزیونیستی باشد، این دو تفاوت مهمِ میان «خیزش» و «انقلاب» را
فراموش کرده و فعالینش در عمل بهجای تاثیر گذاشتن بر خیزش یا هر مبارزه دیگر و
شرکتکنندگان آن (و بر مبنای این دو تفاوت مهم)، صرفا به همراهی و احیانا اینجا و
آنجا به «رادیکالتر کردن خیزش» اکتفا خواهند کرد.
به این خیزشها
چطور باید نگاه کنیم؟ این خیزشها فرصتی هستند برای تاثیرگذاری در سطح وسیع بر حسب این دو تفاوت مهم و انباشت قوا برای انقلابی که
ضرورت آن در «برنامه و مانیفست انقلاب کمونیستی در ایران»۱ آمده و برای استقرار جامعهای که مختصات آن در
طرح پیشنهادی «قانون اساسی جمهوری سوسیالیستی نوین ایران»۲ تشریح شده است.
در قلب و
مرکز «انباشت قوا» تولیدِ رهبران استراتژیک انقلابی که میخواهیم، انقلابی که
ضروری است و امکان و پایههای مادیاش موجود است، قرار دارد. یعنی جلب و سازماندهی
شمار زیادی از جوانان مبارز که میخواهند آگاهانه این تغییر رادیکالِ ضروری را در
ایران و جهان بهوجود آورند و آمادهاند تا علم این انقلاب یعنی
کمونیسم نوین را بیاموزند و به میان زنان و مردان خیزشهایی مانند خیزش آبان و
دانشجویان سراسر کشور برده و در جریان بهکار بستن آن آبدیدهتر و داناتر و آگاهتر
شوند و در این مسیر خودشان و هزاران نفر دیگر را به رهبران استراتژیک انقلاب تبدیل
کنند. مغزِ استخوان تاثیرگذاری بر خیزشها یا هر جنبش اجتماعی دیگر بر مبنای
انقلاب و انباشت قوای سازمانیافته برای انقلاب همین است. این نوع دخالتگری است که
میتواند جامعه را هرچه بیشتر بهسمت انقلاب کشانده و گام به گام از موانع گذشته و
اوضاع را بهسمت یک انقلابِ واقعی تسریع کند.
این نوع
دخالتگری، انقلاب را به فرآیندی زنده و بالنده و حی و حاضر در جامعه تبدیل میکند.
انقلاب امری نیست که روزی از راه خواهد رسید و پیش از آن باید کار دیگری انجام
داد. نه! انقلاب و سازماندهی آن از همین
امروز شروع میشود. سه «آمادگی» که در سندِ «استراتژی راه انقلاب
در ایران» تشریح شده مسالهای است مربوط به همین امروز. یعنی: «آماده کردنِ حزب،
آماده کردنِ تودهها، آماده کردنِ زمین».
تقویت و
گسترشِ شبکههای تشکیلاتی حزب، تعلیم کادرها و رهبران، تاثیرگذاری سیاسی وسیع بر
مردم و انقلابی کردن افکارشان، سازمان دادن نیروها برای تاثیرگذاری وسیعتر و
انباشت قوای بیشتر، ایجاد قطببندیهای مساعدِ منطبق بر واقعیت و گسلهای جامعه و…
همه بخشی از فرآیند انقلاب و سازماندهی آن است. گسترش وسیع عنصر آگاهی و تاثیرگذاری بر افکار مردم و جذب نیرو از
میان آنها و سازمان دادن شبکههای حزبی و سازمانهای مبارزاتی دیگر، مهمترین پراتیکی است که انقلاب نیاز
دارد. از این طریق است
که میتوان هر خیزشی را به حداکثر ممکن بهسمت هدف انقلاب کشید. اگر این فراموش
شود، ناخواسته خطی اجرایی میشود که همان رویزیونیسم «جنبش همه چیز، هدف نهایی
هیچ» است که یکی از شاخصهایش ضدیت با طرح بدیل دولت سوسیالیستی درون جنبشهای
اجتماعی است. اگر به پتانسیل نهفته در وضع موجود و امکانِ چرخاندن رادیکال آن به
سمت و سوی انقلاب کم بها داده شود و برای این کار پیشمراحل گذاشته شود، مصداقِ
رویزیونیسم «رئالیسمِ دترمینیستی» [واقعگرایی قدرگرایانه] است که نمیتواند
تضادمندی اوضاع را دیده و با تاثیرگذاری کمونیستی بر آن، این چرخش را محقق کند.
در میان فعالین
سیاسی که خود را چپ یا کمونیست میدانند خط تدریجگرایانهای حاکم است که فرض میکنند
«امکان انقلاب» محصول افزایش کمی خیزشهای تودهای و تداوم آنها و کمتر شدن فاصلههایشان
است. این یک توهم خردهبورژوایی است و منطبق بر واقعیت و قوای محرکه تغییرات
رادیکال نیست. چون امکان انقلاب و پایه عینی برای انقلاب پرولتری/کمونیستی نه ریشه
در افزایش و تعداد خیزشهای تودهای دارد و نه در خواستِ «ذاتی» پرولترها و ستمدیدگان
برای مبارزه با بورژوازی و سرنگون کردن این طبقه استثمارگر. بلکه ریشه در ماهیت نظامِ
سرمایهداری حاکم و عملکرد آن و تضادهایی دارد که بنیان و اساسِ این نظام را تشکیل
میدهند ولی در چارچوب خودِ این نظام قابل حل نیستند و نتیجهشان فلاکت و ادباری
است که تودههای مردم در ایران و در سراسر جهان گرفتارش شدهاند.
جدال تنگاتنگ و
مهمی میان نیروهای طبقاتی متخاصم با برنامه سیاسی مختلف بر سر آینده این کشور
جریان دارد که نمیگذارد این خیزشها در مسیری که مساعد انقلاب است پیشروی کنند.
بورژوازی (در ایران و در سطح جهانی) مرتبا نقشه میریزد که آگاهانه از این خیزشها
استفاده کند، آن را در جهت منافع خود منحرف کند و نگذارد این خیزشها در مسیر یک
انقلاب واقعی قرار بگیرند. ما کمونیستها که نماینده و سخنگوی سیاسی پرولتاریا
هستیم، با وجود آنکه نیروی سازمانیافته کوچکی هستیم در زیر تیربار دشمن درگیر
نبردی سخت با جمهوری اسلامی و دیگر نیروهای بورژوایی بر سر آینده جامعه هستیم. ما
وظیفه داریم مرتبا در برابر آلترناتیوهای بورژوایی (تعدیل و رفرم در چارچوبههای
همین نظام و با اتکا به قدرتهای امپریالیستی جنایتکار و…) تودههای مردم را نسبت
به برنامهها و آلترناتیوهای سیاسی بورژوایی (از نوعِ سلطنتطلبی، مجاهدینی، شکلهای
سوسیال دمکراتیک اروپایی «شسته رفتهتر» یا هر فرمی دیگر با محتوای حفظ همین نظام)
که نتیجه همهشان استمرار نظام متکی بر بهرهکشی انسان از انسان است و چون در
چارچوب حفظ نظمِ سرمایهدارانه حاکم قرار دارند قادر به حل تضادهای سرچشمه گرفته
از چنین نظامی نیستند، آگاه و متشکل کنیم.
علاوه بر این،
انواع و اقسام تضادهای دیگر صحنه سیاسی جامعه را رقم میزند که بر افکار و رفتار
تودههای مردم و نتیجتا بر سمت و سوی خیزشهای مردمی تاثیر میگذارند. بهطور
مثال، تضاد میان رژیم اسلامگرای جمهوری اسلامی و امپریالیسم آمریکا مرتبا فرآیند
قوام گرفتن جنبش مردم را تحت تاثیر قرار داده و قطع میکند. دیدیم که چگونه درگیری
(حتا موقتی) امپریالیسم آمریکا و جمهوری اسلامی و قتل قاسم سلیمانی این سردار
جنایتکار توسط رژیم فاشیستی ترامپ/پنس و موشکپراکنی جمهوری اسلامی به سمتِ
پایگاههای نظامی آمریکا در عراق و ساقط کردن هواپیمای مسافربری اوکراین
توسط جمهوری اسلامی، باعث شد تاثیراتی که خیزش آبان ماه بر جامعه گذاشته بود و حتا
تضادهای درون هیئت حاکمه جمهوری اسلامی را هم تشدید کرده بود، حداقل بهطور موقت
منحرف کند و صورت مساله را تغییر داده و به سمتِ دیگری ببرد. همین مساله را در
عراق میبینیم که رقابتهای میان باندهای مختلف جنگسالاران شیعه، رقابت میان
آمریکا و جمهوری اسلامی در کنترل صحنه سیاسی عراق، بر خیزش جوانان آن کشور تاثیرات
سیاسی مخرب میگذارد.
همه اینها بر
اهمیت تعیینکننده «رهبری» تاکید میگذارد. بدون استقرار و تقویت رهبری کمونیستی
بر بخشی از جوانان و مردمی که بهپا خاستهاند، از این خیزشها محصولِ خوبی بیرون
نخواهد آمد. حاکمان ایران و بورژوازی بینالمللی مرتبا از این خیزشها جمعبندی
میکنند و همهشان از تجارب یکدیگر بهره میگیرند. اندیشکدههای غربی از دوران
جنبشهای دهه شصت و هفتاد میلادی در آمریکا و اروپا به تجزیه و تحلیل از
خیزشهای ضد سیستم دست زدهاند و به این نتیجه رسیدهاند که جنبه نگرانکننده اصلی
این قبیل جنبشها برای رژیمهای حاکم دامنه و حتا تداوم آنها نیست. بلکه مساله
این است که آیا این جنبشها رهبری دارند یا خیر و مهمتر اینکه خصلت این رهبری
چیست و دارای چه هدف و نقشهای است. به یک کلام، آنها نتیجه میگیرند که جنبشهایی
که رهبری انقلابی ندارند را میتوان کنترل کرد. آنها حتا مثال جنبش جوانان در مه ۱۹۶۸ فرانسه را میزنند و میگویند اگر در مه ۱۹۶۸ ژنرال دوگل (رییس جمهور آن وقت فرانسه) این جمعبندی را داشت که جنبش ماه
مه آیا رهبری دارد و چه نوع رهبریای دارد، با عجله از پاریس فرار نمیکرد!
هیچ انقلابی بدون
داشتنِ مرکز فکر و رهبری سیاسی و عملی ممکن نیست. برای همین حزبی مثل حزب کمونیست
ایران (م.ل.م) «برنامه و مانیفست انقلاب کمونیستی در ایران» و طرح پیشنهادی «قانون
اساسی جمهوری سوسیالیستی نوین ایران» و نقشه راه رسیدن به آن را تبیین و تدوین
کرده است. این حزب، صحنه سیاسی و شعارها و وعدههای نیروهای طبقاتی را تحلیل میکند؛
ماهیت ارتجاعی اختلافاتِ میانِ جمهوری اسلامی و امپریالیسم آمریکا و پیامدهای سمتگیری
با هر یک را بهطور علمی نشان میدهد؛ بر تضادهای درون رژیم (مثلا تضاد میان جناحهای
اصلاحطلب- اصولگرا) پرتو افکنده و تاثیرات آن بر افکار و عملکرد قشرهای مختلف
مردم را تجزیه و تحلیل میکند؛ با کارزارهای عوامفریبی سیاسی و کارزارهای دروغبافی
نظریهپردازان جمهوری اسلامی و بورژوازی جهانی علیه انقلاب کمونیستی و تاریخ
کمونیسم مقابله میکند؛ به برنامه و نقشه نیروهای اپوزیسیون بورژوایی توجه کرده و
محتوای آنها را برای مردم تشریح میکند؛ از اوضاع جهانی که در شکلگیری اوضاع
ایران تعیینکننده است (مانند روندهایی چون تشدید رقابت میان آمریکا و چین، به
قدرت رسیدن یک رژیم فاشیستی در آمریکا و رشد و گسترش نیروهای فاشیست در اروپا)
تحلیل میکند؛ افکار کهنهای که در میان مردم رایج است به نقد میگیرد زیرا با این
افکار نمیتوان راه انقلاب را باز کرد؛ نقاط ضعف خودش را در تئوری و پراتیک
شناسایی و جمعبندی میکند تا به حداکثر از فراروی به بنبستها و مسیر غلط پرهیز
کند و غیره. و بالاخره بر مبنای این اصل که به قول انگلس «نیروی مادی است که باید
در میدان نبرد با نیروی مادی روبهرو شود» استراتژی انقلاب را تبیین و تدوین کرده
است و علاوه بر استراتژی بر روی مسائل تاکتیکی مانند مقابله با روشهای سرکوب دشمن
و ضرورت گسترش جنبش مقابله با سرکوب را تاکید میکند.
بهطور مثال در
بیانیه انقلاب (هفت توقف) در این مورد میخوانیم:
«هیئت حاکمه در اوج فلج بودنش (بهخاطر تضادهای
جهانی و داخلی) برای محدود کردن دامنه مقاومت و مخالفت دست از سرکوب برنخواهد
داشت. …باید بیاموزیم که در مقابل سرکوب صرفا با هدف حفظ خود حرکت نکنیم. هرچند
حفظ نیروهای خود یک جهتگیری استراتژیک است. اما بدون خطر کردن نیز نمیتوان
انباشت نیرو کرد و اگر صرفا به حفظ خود بیفتیم نتیجهاش تحلیل رفتن نیرویمان خواهد
بود. این تضاد فقط یک راه حل دارد: تودهای و متداومشدن مبارزه و مقاومت. در
شرایط ایران «تودهای و تداوم» را فقط با فن عمودی-افقی میتوان حل کرد: کار مخفی
(عمقی) و وسیع (افقی). به صورت مخفی اما وسیع در میان تودهها کار کردن. تعلیم
دادن تودههای مردم بهویژه جوانان که در مبارزه مخفی حرفهای شوند و موجوار فنون
مبارزه مخفی وسیع را به تودههای مردم آموزش دهند.»
همه اینها اهمیت
تعیینکننده حزب بهمثابه فرماندهی سیاسی و عملی را نشان میدهد. اما حزب، رهبری
میکند و این تودهها هستند که باید انقلاب را پیش ببرند. حتا زمانیکه حزب دارای
دهها هزار رهبر و کادر کمونیست باشد نمیتواند جای تودههای آگاه که میدانند
انقلاب چیست و نقشه راه کدام است را بگیرد. اینها مسائلی هستند که در ابتدا عدهای
کم اما بهتدریج صدها هزار نفر باید درگیر آن شده و درک کنند و فکر صحیح و ابتکار
عمل تولید کنند. انقلاب کار سادهای نیست و راهی پر از پیچ و خم است. انقلاب نیاز
به نیروی زیاد ولی آگاه و مبتکر و متشکل دارد؛ و همه اینها را باید در شرایطی
تولید کرد و ساخت که جمهوری اسلامی و بورژوازی بینالمللی بسیار قوی هستند. منابع
انسانی متخصص در عرصه سیاست و جنگ و دستگاه عریض و طویل جاسوسی و سرکوب دارند.
اما انقلاب هم علم
خودش یعنی کمونیسم نوین را دارد. این علم نشان میدهد چگونه میتوان معضلات را حل
کرد و با کار سخت و فداکاریهای عظیم موانع را برداشت و اوضاع را بهسمت انقلاب
راند و بالاخره آن را به پیروزی رساند.
«آتش»
پانوشت:
۱- این سند را در سایت www.cpimlm.org ببینید.
۲- همانجا
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر