۱۴۰۰ شهریور ۸, دوشنبه

سرسخن

سرسخن: افغانستان؛ «راه حل حداکثری ارتجاعی یا انقلاب کمونیستی؟» انتخاب این است!

شاید فشرده ترین تعبیر دربارۀ وقایع هفتۀ سوم ماه آگوست افغانستان، این گزارۀ معروف و تاریخی کارل مارکس باشد که «هر آنچه سخت و استوار به نظر میرسد، دود میشود و به هوا میرود». گزاره ای ناظر بر اینکه نظم اجتماعی حاکم، ابدی نیست. آنچه در افغانستان رخ داد دقیقا به نمایش درآمدن این واقعیت است که نظام سرمایه داری امپریالیستی حاکم بر جهان، شکافها و تضادها و معضلاتی را ایجاد میکند که خود قادر به حل آنها نیست و اساسا در چارچوب نظام سیاسی، اقتصادی و اجتماعی موجود غیر قابل حل هستند.

اسلامگرایی از انواع مختلف جمهوری اسلامی، طالبان، احزاب جهادی افغانستان، داعش و غیره در واکنش به سلطۀ ویرانگر قدرت های امپریالیستی و به عنوان یک نیروی منسوخ سیاسی و اجتماعی به ظهور رسید و نزاع میان این دو پوسیدۀ امپریالیسم و اسلامگرایی، مردم ایران، افغانستان و دیگر کشورهای خاورمیانه را در منگنۀ خود قرار داد و تبدیل به مانع مهمی در مقابل مبارزات رهایی بخش و انقلابی مردم شد.

خبرنگاری تصاویر خروج نیروهای ارتش ایالات متحده از پشت بام سفارتخانه آمریکا در افغانستان را نمادی از فرآیند سراشیب قدرقدرتی امپراتوری آمریکا در جهان دانست. این آخرین پرده از شکست پروژۀ «خاورمیانه بزرگ» جورج دبیلو بوش و نئوکانهایش بود. آمریکایی که قرار بود افغانستان را به آزمایشگاه «بومی» و «اسلامیزه» کردن الگوی دولت-ملت مقبول «دموکراسی» امپریالیستی تبدیل کند، مجبور به خروج از این کشور و ارائۀ طرح سازشی میان دولت دست نشانده اش (غنی-کرزی و شرکا) با طالبان شد.[۱]

این طرح، گزینۀ مطلوب کاخ سفید نبود، اما ضرورتهای جهان واقعی خود را به آمریکا تحمیل کردند. خروج آمریکا از افغانستان صرفا قبول شکست در افغانستان نیست. بلکه تغییر الویت بندی های امپریالیسم آمریکا در مواجهه با ضرورت های جدیدی است که در نتیجه تغییرات بیست سال گذشته در جهان، در مقابلش سربلند کرده اند. از یکسو در مناطق مختلف جهان، نه فقط در خاورمیانه بلکه مهمتر از آن در اروپا، با چالش برآمدن و گسترش امپریالیسم چین و روسیه مواجه است. از سوی دیگر، تغییرات اقتصادی و سیاسی در سی سال گذشته در خود آمریکا موجب ازهم گسیختگی بیسابقه در سطح کل جامعه و در سطح طبقۀ حاکمۀ امپریالیسم آمریکا شده و به قدرتگیری یک نیروی فاشیست منجر شد. نیروی فاشیستی که برای حفظ قدرت امپراتوری آمریکا به عنوان ارباب جهان قصد آن کرده است که مجاری و روال همیشگیِ حکومت کردن را تغییر دهد و حکومتی تک پایه با حذف حزب دموکرات و تشدید سرکوب علیه سیاهان و زنان و مهاجران برقرار کند. این دو چالش بی سابقۀ داخلی و بین المللی، عامل عمده در خروج آمریکا از افغانستان بوده است.[۲].

در مقابل چشمان حیرت زدۀ همگان، محصول کج و معوج و پوشالی بیست سال کار و لشگری کشی و هزینه و برنامه ریزی امپریالیسم آمریکا و متحدینش، دود شد و به هوا رفت. تمامیّت ارتش سیصد هزار نفرۀ تسلیح شده توسط ناتو و پنتاگون بدون کمترین مقاومتی فروپاشید و تسلیم چند ده هزار جهادگرای طالب شد و ارگ ریاست «جمهوری اسلامی افغانستان» در کمتر از چند روز به تصرف طالبان در آمد. حتی مُلاهای رهبری طالبان هم انتظار نداشتند پرچم نفرت انگیز «لا اله الا الله» به این سرعت در تمامی ولایت و ولسوالی ها به اهتزاز در بیاید.

برآمد رویدادهای اخیر افغانستان احتمالا به شدت گیری اختلافات درون هیئت حاکمۀ امپریالیسم امریکا منتهی خواهد شد که البته مشخص نیست دقیقا به کجا خواهد رسید.[۳] همچنانکه  دونالد ترامپ فاشیست، عقب نشینی مفتضحانۀ ارتش ایالات متحده از افغانستان را «نمادی از تحقیر شدن آمریکا» خواند و خواهان استعفای بایدن شد. طرفداران او از جمله در افغانستان و ایران، مدعی شدند که «اگر ترامپ به جای بایدن بود، طالبان به این راحتی به قدرت دست پیدا نمیکردند»! البته لشگر فاشیستهای آمریکایی و طرفدارانشان فراموش کرده اند که دیدارها و توافقات دوحه در دولت همین ترامپ و وزارت خارجه پومپئو آغاز شد. تمامی جناح های جمهوری خواه، دمکرات و فاشیست هیئت حاکمۀ آمریکا به این اجماع رسیده بودند که بحران افغانستان را نمیتوانند از بین ببرند و فقط باید به مدیریت آن تن بدهند. این به معنای عدم مداخلات سیاسی و حتی بعضا و موقتا نظامی آمریکایی ها در افغانستان نیست. آنها هم مانند امپریالیسم روسیه و چین و دولتهای مرتجع منطقه مانند ایران، پاکستان، سعودی و ترکیه به دنبال پیش بردن جنگهای نیابتی و رقابت و زورآزمایی در افغانستانِ تحت حاکمیت طالبان خواهند بود.

صدها میلیون نفر در سراسر جهان شاهد تصاویری از میدان هوایی کابل بودند که نمایی بی سانسور، عریان و ادیت نشده ای از کثافت و فاجعه ای بود که نظام سرمایه داری در سراسر دنیای ما حاکم کرده است؛ مردمی که به صرف داشتن ویزا یا پاسپورتهای آمریکایی و اروپایی حق زندگی زیر سقف های امن را دارند و مردمی که برای فرار از وحشت و شکنجۀ طالبان به بالهای هواپیماهای آمریکایی آویختند و بعد پرتاب شدند و پس در گمنامی مُردند؛ کودکانی که از ورای دیوارها و سیم های خاردار به سوی آینده ای کاملا نامشخص و مبهم دست به دست میشدند؛ دولتها و وزارت خانه ها و هیئتهای دیپلماتیک و سازمان ملل که در اوج بی تفاوتی یا رضایت، بازگشت پیروزمندانۀ آدمخواران طالبان به افغانستان را به نظاره نشستند و سرانجام جهانی که اینهمه تباهی و تاریکی را در روشنایی روز دید اما از شرم سر بر دیوار نکوبید و تهوعی که سیستم سرمایه تولید کرده است را بالا نیاورد!

واکنش مردم افغانستان به این تصاویر و تحولات، چندگانه بود. ترکیبی از حسرت، رضایت، توهم، یأس، خشم و امید. عده ای حسرت از دست رفتن «جمهوری و جامعه مدنی و دمکراسی» را خوردند؛ بخشی از روی کار آمدن «امارت اسلامی افغانستان» احساس شادی و رضایت کردند؛ پاره ای دیگر به توهم «امنیت» و «طالب معتدل شده» دست آویختند؛ دیگرانی را یأس و سرخوردگی از چهل سال چرخۀ شکست و جنگ و فاجعه در این کشور فرا گرفت؛ بخشی را خشم و نفرت نسبت به جهانی این چنین تباه، بی رحم و عمیقا ستمگر در بر گرفت؛ و سرانجام جمعی دیگر شعله های امید رویاندن بذرنوینی برای خلق یک جهان سراسر متفاوت از دل همین فاجعه را برافروختند!

حسرت

حتی بدبین ترین طرفداران آمریکا در آن بخش از مردم افغانستان که طی بیست سالۀ اخیر دل به امپریالیسم آمریکا و ناتو دل خوش کرده بودند که «آمده اند تا امنیت، رفاه، کار، آبادانی، آزادی برای زنان، دمکراسی و جامعه مدنی» را برای افغانستانی ها به ارمغان بیاورد، فکر نمیکردند رهبران ایالات متحده این چنین آنها را به دست امارت اسلامی طالبان و شکنجه و ترور فاشیسم اسلامی بسپارند.

 آنها نمی دیدند که رفرمهای اعمال شده از «بالا» و در چارچوب روابط سرمایه داری و پروژه های امپریالیستی، چه به نام «سوسیالیسم و خلق» توسط بروکراتهای وابسته به امپریالیسم شوروی اعمال شوند و چه به نام «دمکراسی و جمهوری» توسط بروکراتهای وابسته به امپریالیسم آمریکا، محکوم به شکست هستند و صرفا قشر کوچکی را در بر می گیرند. آنها نمیدیدند حتا این رفرم های محدود هم نمی توانند دوام بیاورند، چرا که بخشی از ایجاد یک جامعۀ بنیادا متفاوت از نظام سرمایه داری-امپریالیستی و فئودالی و عشیره ای نیستند و متکی بر شورش آگاهانه و انقلابی توده های از پایین و هدایت شده توسط برنامه و چشم انداز و الگوی جامعه ای رهایی بخش نیستند.

طرفداران نیروی منسوخ و پوسیدۀ امپریالیسم آمریکا و همۀ آنها که نسبت به بمبهای «دمکراسی گستر» آمریکا و ناتو توهم داشتند و دارند، ندیدند که رفرمهای آمریکایی ها در افغانستان، «پروژه»های تباه و فسادآورشان، تمام بودجه و پولی که به حلقوم دست نشاندگان و مزدوران فاسدشان ریختند، از چند کیلومتری شهرهای بزرگ فراتر نرفت و روستاها و شهرستانهای افغانستان بدون برق و بهداشت و رفاه و سلامت به حال خود رها شدند؛ آنها نخواستند ببینند که پهبادها و بمب افکنهای آمریکایی چگونه مجالس عروسی و بیمارستان و روستاها را ویران کردند؛ آنها نخواستند بفهمند که عملکرد اقتصادی و سیاسی سرمایه داری امپریالیستی و نیروی منسوخ امپریالیسم چگونه به شکلگیری و رشد و تقویت جنبشها و جریانات ارتجاعی و پوسیدۀ اسلامگرایی در سراسر خاورمیانه و شمال آفریقا و از جمله افغانستان منجر شده است. آنها ندیدند که امپریالیسم آمریکا در افغانستان به طرق مختلف بنیادگرایان اسلامی را تقویت کرد. در یک برهه از طریق متحد شدن و تسلیح و گسترش شان در رقابت با امپریالیسم شوروی و زمانی دیگر از طریق جنگیدن با آنها موجب گسترش نفوذشان در میان بخشی از توده های محروم شد. توده هایی که زیر بمبارانهای آمریکا و ویران شدن کشاورزی معیشتی در روستاها، به سمت بنیادگرایان اسلامی گرایش یافتند. آنها نخواستند ببینند و بدانند که آمریکایی ها بارها و بارها حتی به متحدین شان در عراق، کردستان و غیره خیانت کرده بودند. آنها توهم و امیدشان را به باد گره زده بودند.

رضایت

بخش دیگری از توده های مردم افغانستان که در مقابل توحش و جنایت ارتشهای امپریالیستی و تبعیض برآمده از عملکرد آنها، به قطب پوسیدۀ اسلامگرایی دل بسته اند، ناآگاهانه به وجد و شعف آمدند.

آنها نمیبینند که اساس اسلام و قوانین شریعت اسلامی (چه سنی چه شیعه) بر بهره کشی انسان از انسان، بر تبعیض و سلسله مراتب اجتماعی، بر بردگی زنان، بر نفرت از دیگران، بر جهل و خرافه و ستم بنا شده است. آنها نمیبینند که رهبران طالب مشتی مرتجعِ ستمگر و استثمارگر هستند که لاجرم بر شیوۀ تولیدی-اجتماعی بهره کشانه و تبعیض آمیز طبقاتی تکیه میزنند و امارت اسلامی افغانستان هم مانند هر دولت دیکتاتوری سرمایه داری دیگری بر مالکیت خصوصی بر ابزار تولید و استثمار نیروی کار بنا شده است؛ آنها نمیبینند که امارت اسلامی افغانستان لاجرم باید اقتصاد و تولید اجتماعی افغانستان را بر وابستگی به امپریالیستها (فرقی نمیکند آمریکایی و اروپایی یا چینی و روسی) پیوند بزنند؛ آنها نمیدانند که جنایت و توحش اسلامگرایان در افغانستان، از مجاهد تا طالب، چگونه به تقویت قطب پوسیدۀ امپریالیسم در منطقه و در اذهان بخشی از مردم افغانستان منتهی شد و میشود و لاجرم به تقویت امپریالیسم خدمت میکنند. آنها نمیدانند که اسلامگرایان افغانستان، از مجاهد تا طالب، با حمایت مالی و تسلیحاتی و تشکیلاتی سی.آی.اِی آمریکا و اینتلیجنس سرویس انگلستان و فرانسه ساخته شدند.

توهم

بخش دیگری از توده های مردم افغانستان به این دلخوش کرده اند که با آمدن طالبان «عوضش امنیت» خواهند داشت، یا «طالبان معتدل شده و به سر عقل آمده و قابل اصلاح است» و یا اینکه «حضور طالبان موقتی است و آنها خواهند رفت». اما نمیدانند که باد در قفس میکنند و چه طاعونی در انتظار است اگر طالب مستقر و تثبیت شود؛ که طالبان از تجربۀ اسلامگرایان ایران و خمینی جمعبندی کرده اند و میکوشند به یک رژیم ماندگار تبدیل شده و بخشی از بروکراسی و جامعه افغانستان، و اتفاقا در درجۀ اول همین باورمندان به معتدل و قابل اصلاح شدن طالبان، را متحد کنند. فاشیسم اسلامی ایران هم سالها پشت «اصلاحات» پنهان شد و تازه اگر طالبان معتدل هم بشوند، در بهترین حال چیزی شبیه همین طاعون ناسوری است که چهل سال به جان مردم ایران و کل منطقه افتاده است. طالب بنا به ذات اسلامگرایانه اش لاجرم اسلامگرایی و قوانین ارتجاعی ضد بشری را تحمیل و تشدید خواهد کرد. این همان طالبان است که بیمارستان و زایشگاه و مدرسه دخترانه و بازارها را با عملیات انتحاری منفجر میکرد تا به اهدافش برسد. بالاخره این که، اوضاع جهان و منطقه چنان سیال و بی ثبات و فروپاشیده است که بسیار بسیار بعید است تا طالب بتواند یک حکومت کارآمد و متمرکز و با ثبات را ایجاد کرده و صلح پایداری را در افغانستان مستقر کند[۴]. آنها نمیبینند و نمیدانند که در هم تنیدگی تضادها و اوضاع شاریده و فروپاشیدۀ منطقه ای و جهانی، شانس بسیار بسیار کمی برای راه حلهای میانی میگذارد و عرصه، جهت هماوردی راه حلهای حداکثری ارتجاعی (فاشیسم و اسلامگرایی) یا حداکثری انقلابی محیا است.

ناامیدی

بخش زیادی از مردم افغانستان، خصوصا روشنفکران اقشار متوسط، شدیدا احساس یأس و شکست و ناامیدی میکنند. تکرار چهل سال اشغال خارجی و جنگ داخلی، فلاکت و آوارگی، نا کارآمدی و تبعیض دولتهای فاسد و ستمگر و دست آخر بازگشت رژیم طالبان آنها را مأیوس کرده که گویی «بالاتر از سیاهی رنگی نیست» و «از این بدتر نخواهد شد».

آنها حق دارند از اینهمه ستم و وحشتی که امپریالیستهای اشغالگر و متحدین و مزدوران شان و اسلامگرایان مرتجع بر جوانی و زندگی و آرزوهای شان تحمیل کرده اند، متنفر باشند اما اوضاع افغانستان و جهان به مراتب بدتر از این میتواند بشود. در تمام چهل سال اخیر، به طور عام شاهد روندی از سقوط و وخیم تر شدن اوضاع جهان بوده ایم و اگر نظام تولیدی-اجتماعی و سیاسی حاکم بر افغانستان و جهان تغییر نکند، احتمال بسا بدتر شدن وضعیت باز هم وجود دارد. در سایۀ عملکرد نظام جهانی سرمایه داری و دولتهای مجری آن از آمریکا تا طالبان، سیارۀ ما زمین در مسیر پرشتاب فاجعۀ زیست محیطی در حرکت است. و سرانجام اینکه در دل همین فروپاشی سیاسی و نهادهای بین المللی جهانی است که به واقع امکان تحقق انقلاب، سرنگونی دو پوسیدۀ امپریالیسم و اسلامگرایی در افغانمستان و بنای یک دولت و مناسبات تولیدی و اجتماعی بنیادا متفاوت و رهایی بخش وجود دارد.

خشم و نفرت

فاجعۀ جاری در افغانستان و ناگهانی و سرعت غیر قابل انتظار وقوعش، باعث خشم بخشی از مردم به ویژه در میان جوانان، زنان و روشنفکران افغانستان شد. آنها که از ستمگری و خیانت امپریالیسم آمریکا و بزدلی و فساد نوچه هایش در افغانستان و از وحشت و فاجعه ای که امارت اسلامی طالبان میخواهد بر کشورشان تحمیل کند، خشمگین و عصبانی و البته متنفر و منزجرند. زنانی که نمیخواهند برقع و حجاب و قوانین شریعت را بالای سرشان ببینند؛ روشنفکران و هنرمندانی که از زیستن در تعفن فکری و جمود عقیدتی حکومت اسلامی خشمگین اند؛ جوانانی که منزجرند از زندگی زیر پرچم جهل و خرافۀ دین.

خشم و نفرت عمیق نسبت به ستم و جهل و تبعیض، احساساتی اعتلا دهنده، مترقی و انقلابی اند. سلام و درود بر نفرتها و خشم شما جوانان و زنان و روشنفکران خشمگین کابل و قندهار و هرات، مزار و غزنی و بدخشان، بامیان و نورستان و بغلان. خشم تان از تحمل تباهی جاری در افغانستان و جهان را به امید پیوند بزنید و به راهی بپیوندید که اینک در افغانستان طالب و آمریکا زده گشوده شده است؛ به پیش بروید و از یاد نبرید که «مثال رود که در مسیر دره سر به سنگ میکوبد، رونده باش/ امید هیچ معجزی زِ مرده نیست، زنده باش».

امید

 بخشی از مردم افغانستان اما در دل همین تاریکی و تباهی ناشی از عملکرد آمریکا و ناتو و سیطرۀ طالبان، در دل انبوهی از حسرتها و توهمات، نا امیدی ها و خشمها، از امید و امکان انقلاب میگویند.؛ از راهی به سوی روشنایی از دل همین تاریکی همه جا گیر.

جکنا (جنبش کمونیسم نوین افغانستان) جمعی از کمونیستهای انقلابی هستند که با اتکا بر سنتز نوین کمونیسم، به امکان واقعی تحقق انقلاب می اندیشند و برای تحقق و وقوع آن در راه مبارزه قدم گذاشته اند. جکنا در کشاکش راه حلهای حداکثری ارتجاعی، به دنبال تحقق راه حل حداکثری ممکن و مطلوب انقلاب هستند. آنها برآنند که در گرماگرم سختی و فاجعه، نباید گذاشت ارتجاعی ترین نیروهای افغانستان از این شاریدگی برای استقرار و استحکام قدرت خود استفاده کنند. هدف جکنا سرنگون کردن کلیت سیستم اجتماعی موجود از طریق انقلابی کمونیستی و بنای یک جامعۀ بنیادا و بسیار بهتر یعنی جامعه سوسیالیستی نوین است. جایگاه جوانان، زنان و روشنفکران خشمگین افغانستان در صفوف جکنا است؛ آنها که با دریافتن علم کمونیسم نوین و متشکل شدن در جکنا میتوانند به رهبران استراتژیک انقلاب تبدیل شوند.

[۱]  آیت الله آنتونی بلینکن و تشکیل شورای فقها در افغانستان!. ستاره مهری. آتش شماره ۱۱۳. فروردین ۱۴۰۰

[۲]  افغانستان؛ آمریکا، طالبان و دولت. از نشریه آتش شماره ۱۱۷. مرداد ۱۴۰۰

[۳]  ن ک: افغانستان: منافع بشریت در چیست؟ مقالۀ ۱۶ آگوست ۲۰۲۱ در وبسایت انقلاب. ترجمه از حزب کمونیست ایران (م ل م)

[۴]  در مورد فروپاشی و اوضاع سیال نگاه کنید به: بیانیۀ باب آواکیان به مناسبت سال ۲۰۲۱. در مجموعه مقالات باب آواکیان سال ۲۰۲۰. ترجمه و انتشار از حزب کمونیست ایران (م ل م)

دربارۀ جکنا (جنبش کمونیسم نوین افغانستان)

دربارۀ جکنا (جنبش کمونیسم نوین افغانستان)

این متن، دو بخش ابتدایی از بیانیۀ اعلام موجودیت جکنا است که از سوی بنیان گذاران این تشکیلات در کلاب هاوس خوانده شد و برای انتشار در اختیار نشریه آتش قرار گرفت. متن کامل این بیانیه در وبسایتهای مختلف قابل دسترسی است.

جکنا چیست؟

ج.ک.ن.ا (جنبش کمونیسم نوین افغانستان) هسته اولیۀ جمعی از ما زنان و مردان کمونیست انقلابی است که زشتی و جنایت جهانِ موجود را تحمل کرده نمیتوانیم و آمده ایم در قدم اول صدای خود را بکشیم که: نه! این جهان شایستۀ هیچ انسانی نیست.

جهانِ یک میلیارد گرسنۀ منع شده از حقِ نان خوردن و چند میلیارد نفوس زندگی در فقر و بی کاری و ویرانه ها! جهانِ اولادهای من و تو که به جای شادی و مکتب و بازی محکومند به بردگی و بیگاری! جهانِ چند هزار سرمایه دار که بر ما چندمیلیارد مردمِ زمین حاکمند.

جهانِ چند صد میلیون بی جا شده و آوارگانِ ابدیِ روانه در سرکها و سرحدات و حاشیه ها؛ جهانِ طفلها و اطفال هراسیده از بمباردمانها و مَرمی ها؛ جهانِ پاهای بر جای مانده در میدانهای مَین و خنده های به یادگار مانده در قاب عکسها و عُمق قلبها؛ جهانِ اشغالگران، جنگسالاران و قوماندانهایی با بیرقهای امپریالیستی و مذهبی!

 جهانی این رقم ستمگر به سر صدها میلیون زنِ لت و کوب شده در کُنج خانه ها، کشته شده در میدانهای سنگسار، تجاوز شده در کارتیه های تاریک و تن فروشهای خانه های قرمز، جهانِ زیبایی های به بند کشیده زیر برقع و چادری ها و حجاب، جهانِ لزبینها و گی ها و ترنسکچوالهای تحقیر شده در هر کدام جا، جهانِ پدرسالارن و مردسالاران و متجاوزین و سکسیستها!

جهانِ خودبرتر پنداری نژادپرستان و شوینیستها و فاشیستها از دیگر ملل و تبارها و زبان و کولتورها؛ جهانِ تحمیل مفکوره ها و سلایق و ادیان و مذاهب بالای سر دیگران؛ جهانی که مصارفِ گوانتانامو و پلچرخی بسیار کلانتر از شفاخانه ها و کتابخانه ها و سینماها است!

جهانی که اصوات تکفیر و دین از مسجدها و کلیساها و دیرها و معابد بلندتر است تا نغمه های شادمانۀ سازها و بیت خوانان و هنرمندان؛ جهانی که به جهاد برای نابودی محیط زیست ایستاده شده و انگار از هیچ مُلک و قریه و دریا و دشت و لاله زاری نمی براید مگر تا نابودی اش!

 جهان سرمایه داری و طبقات استثمار کننده و استثمار شونده، جهانِ امپریالیسم و اسلامگرایی!

جکنا چه میخواهد؟

جکنا (جنبش کمونیسم نوین افغانستان) تشکیل و تنظیم خُرد اما مصمم و پایدار ما جمعی از کمونیستهای انقلابی است که شانه به شانۀ هم ایستاده شدیم تا صدای خود را علیه همگی این رنجها و تباهی ها بکشیم و فریاد بزنیم چنین جهانی را تحمیل کرده نمیتوانیم و رویای جهانی سراسر متفاوت را در سر میپرورانیم: «جهانی که شکوفایی هر فرد، شرط شکوفایی همگان است»، جهانی که هر انسان برای هر انسان، یاوری است و تفاوتهای آدمها در مفکورات و سلایق نه بهانۀ تبعیض و جگرخونی و ستم که شرط زیبایی و تنوع و همزیستی است؛ جهان برآمده از «انقلاب کمونیستی و نه چیزی کمتر از آن»!

جور کردن چنین جامعه و جهانی فقط رویای ما نیست، بلکه بیش از هر وقت دیگری در تاریخ بشر دست یافتنی، امکان پذیر و واقعی است. این یک فَکت علمی و قابل اثبات است. کمونیسم کدام معرفت و روش و رویکرد علمی است که با آن میتوان جامعه انسانی را شناخت و نشان داد که چه رقم عملکرد و سوخت و ساز این جامعه طبقاتی و سرمایه داری، امکان و پتانسیل جور کردن یک جامعۀ متفاوت و بهتر را به دست بشریت داده است.

علم کمونیسم (مارکسیسم) به ما نشان میدهد که همگی ثروتها و دانش و مدنیت و کلی چیزهایی که انسان برای زندگی به آنها ضرورت دارد را هشت و نیم میلیارد نفوس سیارۀ ما به طریقۀ جمعی و اجتماعی تولید و جور میکنند. اما در چارچوکات جامعه طبقاتی، اجتماع و جهان به قسمی تنظیم شده و سازمان یافته که کمتر از یک فیصد انسانها به شمول سرمایه داران و زمینداران کلان و دولتهای حامی منافعشان، این ثروت و تولیدات را تصاحب کرده و به سر دیگر مردم جهان انواع بهره کشی، ستم، تبعیض و سرکوب را تحمیل میکنند.

این تضاد اساسی شیوۀ تولید سرمایه داری یعنی تضاد «تولید اجتماعی و مالکیت خصوصی» که لاجرم به شکلگیری تبعیضها، استثمار، بحرانها و جنگها در جامعه انسانی و امروزه به خطر نابودی سیارۀ زمین رسیده است. تضادهای ذاتی و دینامیکهای درونی سیستم تولیدی سرمایه داری در کدام جای جهان به قسمی است که دولتهای سرمایه داری این سیستم را اصلاح کرده نمیتوانند و این سیستم ذاتا بحران زا و ضد انسانی است.

اما مارکس و مارکسیسم نشان دادند که این سیستم سرمایه داری در عین زمان که فقر و جنگ و فلاکت برای اکثریت مردم جهان جور میکند، امکان از اساس گذاری یک سیستم تولیدی-اجتماعی نوین یعنی جامعه کمونیستی و جامعۀ در حال گذار و گذران به سوی کمونیسم جهانی یعنی جامعه سوسیالیستی را هم جور میکند. اما مارکس و مارکسیسم به طریقۀ علمی نشان دادند که این مساله به حیث یک اتفاق خود به خودی و صد در صد و اجتناب ناپذیر نیست، بلکه یک امکان و پتانسیل مقبول در تاریخ و جامعه است که بالفعل کردن آن به عنصر و عامل انسانی ضرورت دارد.

فعلیّت دادن به این امکان و عبور از جهان کهنه و گذار به جهان نو، ضرورت به انقلاب کمونیستی دارد. یک انقلاب سیاسی که با قدرت گیری طبقۀ پرولتاریا و حزب پیش قراول کمونیسم، راه و مسیر را برای جور کردن تغییرات کلان و اساسی اقتصادی، اجتماعی و کولتوری باز کند. این انقلاب به حضور و فعالیت و تلاش توده های آگاه شدۀ مردم ضرورت دارد و حیاتی است که با طریقۀ علمی و خط سیاسی و آیدیولوژیک کمونیستی، موانع راه و تضادها و مشکلات را شناسایی کرده و برای حل آنها راه حل پیش بماند.

به خاطر از این است که توده های مردم برای نابود سازی دنیای کهنه و بنای دنیای نو و حرکت در مسیر دنیای نوین، به علم کمونیسم و استراتژی انقلاب کمونیستی و تنظیمات و حزب کمونیست نوین ضرورت دارند. ما جمعی از کمونیستهای انقلابی در هستۀ اولیۀ جکنا اشتراک کرده ایم تا روند و پروسۀ جور کردن و اساس گذاری این حزب در جغرافیای سیاسی انقلاب افغانستان را به پیش ببریم.

مقاله ای[۱] از انقلاب، وبسایت حزب کمونیست انقلابی آمریکا. ۲۱ آگوست ۲۰۲۱

 افغانستان، ستم افراطی علیه زنان: یک ستمگر نمیتواند ما را از دست ستمگر دیگر رها کند؛ ما نیاز به انقلاب داریم!

 

مقاله ای[۱] از انقلاب، وبسایت حزب کمونیست انقلابی آمریکا. ۲۱ آگوست ۲۰۲۱

 

آمریکا جنگ در افغانستان[۲] را بخشا تحت این عنوان که جنگی برای «آزادی زنان افغانستان» است توجیه کرد. هرچند در ۲۰ سال گذشته اصلاحات قابل توجهی برای بخشی از زنان شهری اتفاق افتاد اما اکثریت عظیم زنان تحت ستم بیرحمانه و انقیادی شبیه شرایط قبلی باقی ماندند. در هر حال، این تاکتیک که جنگ افغانستان برای «آزادی زنان» است در جلب حمایت بخش های «مترقی» جامعه آمریکا موفق بود. از جمله در میان بسیاری از لیبرال ها و ترقی خواهان (پروگرسیوها). در این جا سوالی مطرح است: اصلا چطور کسانی که دغدغۀ نیمی از بشریت یعنی زنان را در سر دارند، می توانند به خود اجازه دهند همگام با کشور قدرتمندی شوند که در رأس سیستمی نشسته است که هرساله میلیون ها زن را به درون صنعت تن فروشی و بردگی جنسی می راند… سیستمی که در آن حق سقط جنین (و به زودی حق کنترل بارداری) زیر حمله است و حقی است که اکنون به مویی بند است… در سیستمی که تجاوز و دیگر شکل های تعرض به طور مستمر علیه زنان در جریان است و تحقیر زنان سلول های جامعه را ا اشباع کرده است و شکل های بی حد و حصر متنوعی را به خود می گیرد؛ در سیستمی که همین دهشت ها در درون نیروهای مسلح اش که برای «آزاد کردن» زنان افغانستان فرستاده شده بودند، فشرده تر از هر جای دیگر است … در سیستمی که تبعیض در هر عرصل آن افسارگسیخته است … سیستمی که مافوق سودهایی که «استاندارد زندگی» در کشورهای امپریالیستی را امکان پذیر می کنند به مقدار بسیار زیاد از کار زنانِ جنوب جهانی است و از پیکر آنان مکیده می شود؟ چرا، کسی که این فکت ها را می داند، کماکان مردم را فرا می خواند که در کنار این ستم گرانِ زنان قرار گیرند و انتظار داشته باشند که این ستم گران در هر جا ستم بر زنان را خاتمه دهند؟!؟

سوال دیگر: حاصل این جنگ به واقع چه بود؟ مرگ، ویرانی و دهشت که اکثریت عظیم آن علیه شهروندان غیر نظامی بوده است و به شدت بالاتر از کشتاری بود که در ۱۱ سپتامبر {در حمله به برج های دوقلو در نیویورک} رخ داد. تا اوت ۲۰۱۶ در نتیجه جنگ آمریکا در افغانستان نزدیک به ۱۱۱ هزار نفر کشته شده بودند و ۱۱۶ هزار نفر زحمی و جنگ نزدیک به نیم میلیون نفر را از خانه و کاشانه شان رانده بود. در سیاهچال های ارتش آمریکا، شمار زیادی از افغانستانی ها بدون این که در محکمه ای محاکمه شوند زندانی و شکنجه شدند. از جمله دو زندانی که زیر شکنجه در زندان بدنام بگرام کشته شدند.

حکومت های فاسد یکی پس از دیگری توسط ایالات متحده تحمیل شده و اداره می شدند. این حکومت ها، فلاکت و فقر و عقب ماندگی ای را که مردم افغانستان روزمره با آن مواجه می شدند، بدتر کردند. افغانستان در میان ده فقیرترین کشور جهان است و نزدیک به ۵۰ درصد از مردم آن زیر خط فقر زندگی می کنند و ۳۶ درصد با «ناامنی غذایی حاد» مواجهند. بله، اصلاحاتی در وضعیت زنان عمدتا شهری شد اما این اصلاحات حتا سایه ای از یک اصلاحات همه جانبه نبود و نه می خواست و نه توانست بر ریشه های روابط ستم گرانۀ پدر/مردسالاری ضربه زند. آن تغییر اساسی که در وضعیت زنان افغانستان لازم است فقط می تواند از طریق یک انقلاب کمونیستی به دست آید. فقط انقلاب کمونیستی از ابتدای می تواند می تواند به این ستم تهاجم کرده و ریشه های آن را در عرصه های مختلف اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و ایدئولوژیک جامعه از جای بکند.  

بیاییم ببینیم حاصل جمع این دو دهه دهشت و کشتار هزاران نفر از مردم و نابودی زندگی میلیون ها چیست؟

اول، حداقل در کوتاه مدت چنگال پدر/مردسالاری بنیادگرایی اسلامی وحشی تقویت خواهد شد.

دوم، امپریالیستهای آمریکایی حداقل موقتا توانستند عده ای از افراد مترقی را پشتِ یک تفکر کاملا دروغین، فاسد کننده و عمیقا ضررمند بسیج کنند و به این توهم دامن بزنند که گویا حکومتِ آمریکا را با فشار می توان وادار به «صدور دموکراسی» به کشورهای دیگر کرد؛ بنابراین، تا زمانی که قصابان امپریالیست جنگ های خود را ملبس به این نوع فریبکاری ها کنند مردم مجازند که از آنها و جنگ شان حمایت کنند.

باب آواکیان می نویسد: «سیستم سرمایه داری امپریالیستی ایالات متحده آمریکا بر روی برده داری و عظمت طلبی سفید و انواع و اقسام جنایت ها علیه مردم سیاه و دیگر خلق های تحت ستم، و توده های بشریت در سراسر جهان، از جمله نیمۀ مونث بشریت بنا شده است و کماکان اینها را بازتولید می کند. برخی ها مدعی اند که اسلام و به ویژه جهاد اسلامی بنیادگرا جوابی در مقابل آن است. اما این طور نیست و  نه تنها یک بدیل رادیکال در مقابل امپریالیسم و جنایت هایش نیست بلکه خودش شکل دیگری از برده کردن انسان، ستم و جنایت علیه زنان و دیگر توده های مردم است. جواب واقعی، یک انقلاب واقعی است. انقلابی رادیکال و رهایی بخش. یعنی انقلاب کمونیستی. فقط چنین انقلابی می تواند بالاخره در هر گوشۀ جهان نقطه پایان بر ستم بگذارد.» (باب آواکیان)

 

 

 

باب آواکیان در سال ۲۰۱۶ در مورد اشغال افغانستان توسط آمریکا نوشت:

عجیب ترین آدم ها، فمینیست های بورژوا هستند که به حمایت از این جنگ کشیده شدند و آن را بر این پایه که اشغال توسط آمریکا به نفع زنان خواهد بود توجیه کردند. امروز آمریکا در افغانستان بیشتر از شوروی در دهه ۱۹۸۰ کنترل بر افغانستان ندارد. اگر صادقانه و علمی نگاه کنیم می توانیم ببینیم شوروی ها، در دوره اشغال افغانستان دست به اصلاحاتی به مراتب بیشتر، به ویژه در رابطه با زنان زدند. این اصلاحات، از جمله عواملی بود که بنیادگرایان اسلامی را عصبانی کرد. شوروی هم اینکار را از بالا به پایین انجام داد و از طریق تجاوز و اشغال و کودتا و غیره تحمیل کرد ولی بعد از آن نتوانست این رفرم ها را به این طریق پیش ببرد و یک حاکمیت با ثبات ایجاد کند. در نتیجه عقب نشست و با اسلام گرایان سازش کرد.» (آواکیان. راهی دیگر)

 

[۱] On Afghanistan and the Extreme Oppression of Women: One Oppressor Cannot Liberate Us from Another—We Need Revolution! August 16, 2021

[۲] دینامیکی که در افغانستان و در مناطق مهمی از خاورمیانه گشایش یافته است دقیقا قابل تشریح در عبارت «دو منسوخ» (دو پوسیده) و برخورد آنها است که باب آواکیان فرموله کرده است. در واکنش به حملات امپریالیسم آمریکا و دیگر قدرت های امپریالیستی به اهالی افغانستان و مقاومت در مقابل آن، حمایت از طالبان افزایش یافت. اوضاع کنونی و قدرت گیری طالبان که نتایج وحشتناکی خواهد داشت محصول بیست سال عملکرد این دینامیک است.

علی خامنه ای به علت کشتار کرونایی باید محاکمه شود

 علی خامنه ای به علت کشتار کرونایی باید محاکمه شود

ژیلا انوشه

ویروس سارس۲ (کرونای جدید) جهش تکاملیِ جدیدی کرده و سویه ای از این ویروس به نام «دلتا» بوجود آمده است. این سویه از ویروس کرونا بسیار مهلک تر از سویه های پیشین و کرونای اولیه است. ویروس کرونا برای اولین بار در سال ۱۳۹۸ در شهر ووهانِ چین رصد شد. سویۀ جدید کرونا نیز مانند کرونای اولیه حریق وار در سراسر ایران گسترش یافته و در هر شبانه روز نزدیک به هزار نفر قربانی می گیرد. . گسترش سویه «دلتا» اکثریت قریب به اتفاق شهرهای ایران را «قرمز» کرده است.  مسئولیت مستقیم این قتل عام، به وضوح متوجه شخص خامنه ای است که با ممنوع کردن ورود واکسن به کشور عامل اصلی در آلوده شدن میلیون ها تن به بیماری عفونی کوید۱۹ و مرگ صدها هزار تن از آنان بوده استبی شک تلاش عده ای از وکلای دادگستری و فعالین مدنی[۱] که قصد داشتند شکایت نامه ای علیه خامنه ای به خاطر استفاده اش از سلاح کشتار جمعی کرونا تنظیم کنند عادلانه بود و به همین علت، دستگیر شدند و با وجود گذشت بیش از یک هفته هنوز از مکان و سرنوشت آنها اطلاعی در دست نیست.

تصمیم خامنه ای فقط معلول اعطای انحصار به شرکت های تولید داروی وابسته به «ستاد فرمان اجرایی امام» (برکت و شفافارم[۲]) نبود، بلکه باور و یقین قطعی وی به تئوری های توطئه بود. او در سخنرانی هایش اعلام کرد با واکسن های خارجی قصد «جنگ بیولوژیک علیه ایران» را کرده اند. یکی از دست یارانش به نام «پروفسور علی کرمی» تا آن جا پیش رفت که مدعی شد غربی ها واکسن «دین زدایی» به نام «فانداواکس» (واکسن ضد بنیادگرایی دینی) ساخته اند. «رهبر معظم» تلاش کرد برای مقبول جلوه دادن تصمیم ارتجاعی و پوسیده اش، خزعبلاتِ تئوری توطئه اش را در پوشش «ملی» و خدمت به رشد «علم» بیان کند و واکسن سازهایش وعدۀ «فتح بازارهای منطقه و جهان با واکسن برکت» را دادند. در نهایت، همان «جنگ بیولوژیک» را به سرکردگی علی خامنه ای علیه مردم پیش بردند و ایران را تبدیل به عفونی ترین کشور کرونایی کردند.

بحران کرونا بحرانی نیست که جمهوری اسلامی آن را ساخته و پرداخته باشد اما مطمئنا تبدیل به اسلحه ای دیگر در دست این اسلام گرایان فاشیستِ ضد علم شد تا مردم را کشتار کنند. جنون ضد علمی که اینها در میان پایه های جاهل و خرافاتی شان رواج دادند و قدرت آتش و صدها میلیون دلار را پشتوانۀ افکار و اعمال آنها و دیگر عوامفریبان حکومتی کردند موجب مرگ غیر ضروری صدها هزار و رنج های غیر ضروری دیگر برای آنها که نمردند شده است. اگر جمهوری اسلامی بتواند از درونِ بحران کنونی بدونِ فروپاشی کامل جانِ سالم به در ببرد، با جامعه‌ای به‌ مراتب خشمگین‌ تر روبرو خواهد بود و از نظر درونی نیز پاره پاره تر و از هم گسیخته تر از همیشه خواهد شد. «رهبر» و دیگر متولیان جنایتکار این رژیم اگر در جریانِ جنگ انقلابی برای سرنگونی جمهوری اسلامی حسابرسی نشده باشند، یقینا و باید در دولت سوسیالیستی آینده و در دادگاه‌های مردمی که چند و چونِ و چگونگی اجرای آن در طرحِ پیشنهادی سندِ «قانون اساسی جمهوری سوسیالیستی نوین ایران» (حزب کمونیست ایران – م.‌ل.‌م) مشخص شده، حسابرسی شوند.

ضدیت خامنه ای با واکسن و همدستی اش با سویۀ دلتا

اما چرا سویۀ خطرناک تری از ویروس کرونا تکامل یافته؟  جواب ساده است: زیرا، هر موجود زنده ای در جریان تکثیر، تغییر می کند. این تغییرات در موجوداتی که دارای طول عمر کوتاه هستند، بیشتر رخ می‏دهد. چالش بزرگ در جنگ با بیماری های عفونی آن است که پاتوژن ها (ارگانیسم های میکروسکوپی که بیماری زا هستند مانند ویروس و باکتری) جهش تکاملی می کنند و درست همین اتفاق برای ویروس سارس۲ (یا کرونای جدید) افتاده است. این فرآیند قابل پیش بینی بود و از آن جا که دانشمندان با شیوۀ تکامل حیات آشنا هستند در این مورد هشدار داده بودند که اگر ویروس کرونای جدید از طریق پیشگیری جمعیِ جهانی و بعد از اختراع واکسن موفق علیه آن، از طریق واکسیناسیون جهانی، محاصره و سرکوب نشود، کاملا می تواند با استفاده از امکان تکثیر در انسان هایی که واکسینه نشده اند جهش های تکاملی کرده و سویه هایی به وجود آیند که بسیار مهلک تر از کرونای اولیه باشند. بدن کسانی که واکسینه نشده اند مانند دستگاه «انکیباتور» (مرکز پرورش) عمل می کند که در آن ویروس جهش تکاملی می کند. هرچه تعداد کسانی که واکسینه نشده اند بیشتر باشد این «مراکز رشد» بیشتر می شوند و امکان جهش سویه های خطرناک تر بیشتر می شود. با ظهور کرونای دلتا این اتفاق افتاده است. نسل های جدیدی بر اساس زیست و تکثیر کرونای اولیه تکامل یافته اند که دارای تفاوت های راندوم با کرونای اولیه هستند[۳]. این تغییر دائم چیز جدیدی نیست و تئوری تکامل داروین صد و اندی سال پیش آن را بر اساس مستندات شناسانده است و از آن پس تا کنون نیز درستی آن مکررا اثبات شده است. فرآیند فرگشت، پایۀ ظهور غیر منتظرۀ ارگانیزم های جدید را فراهم می کند. این رخدادی دائمی در همه انواع حیات است.

خزعبلات ضد علمی خامنه ای در مورد واکسن و واقعیت واکسن

تحلیل خامنه ای از واکسن های «آمریکایی و انگلیسی» کاملا ضد علمی و پوچ و نشئت گرفته از تفکر ضد علمی «توطئه» است. او مدعی شده است که این واکسن ها را بر پایۀ شناسایی «ژن ایرانی» ساخته اند تا علیه ایران «جنگ بیولوژیک» به راه اندازند. اما حقیقت علمیِ ابتدایی در مورد واکسن آن است که واکسن با شناخت از ساختار ژنتیکی خودِ ویروس ساخته می شود و تفاوت ژنتیکی میان مردمان مختلف کرۀ خاکی چندان نیست که نیاز به واکسن های متفاوت باشد. همانطور که واکسن های آنفولانزا برای نژادهای مختلف ساخته نمی شوند. خطرِ تبدیل شدن ویروس کرونا به سلاح بیولوژیک علیه بشریت زمانی است که به علت ضدیت باعلم، به علت نابرابری های اجتماعی و اقتصادی و فقر گسترده در جامعه و جهان، واکسیناسیون انجام نشود و ویروس کرونا امکان تکثیر بی وقفه در بدن انسان ها و لاجرم امکان جهش و تبدیل شدن به سویه های مهلک تر را پیدا  کند.

واکسن بدن را تعلیم می‏دهد که ویروس بیماری زا را شناسایی کرده و آن را دفع کند. برای درست کردن واکسن ضد ویروس کرونا دانشمندان ابتدا باید به شناخت از ساختار ژنتیکی این ویروس و رفتارش دست می یافتند و باید دانسته می شد که چگونه وارد بدن «میزبان» (یعنی انسان) می شود، از چه مکانیسم هایی برای چسبیدن به سلول های بدن و تکثیر خود در  آن استفاده می کند و چگونه سیستم ایمنی بدن را دور می زند.  کسب شناخت از کلیۀ این جوانب فرآیندی پژوهشی و علمی است که در گستره ای  جهانی انجام میشود. دانشمندان با ثبت و جمع آوری تمامی شواهد و دانسته هایشان در همکاری با هم توانستند به شناختی قابل اتکا برای ساخت واکسن در این زمینه دست پیدا کنند.. به طور مثال این ویروس ساختاری شبیه تاج دارد که اطرافش دندانه دار است و اصطلاحا «شاخ دار» است و برای همین «کرونا» نام گرفته است[۴]. ویروس از این شاخ ها یا دندانه ها (که دندانه های گل میخی نیز به آن گفته می شود) برای حمله به سلول های سالم بدن انسان استفاده می کند. این شاخ ها در درست کردن واکسن های ضد ویروس کرونا نقش تعیین کننده داشتند.

دانشمندانی که واکسن های مختلف را ساختند، خود را بر چنین دانش و شناختی متکی کردند تا توانستند واکسن موثر را بسازند. علت این که فایزر-بیونتک و مودرنا توانستند سریع تر از دیگران به ساخت واکسن دست پیدا کنند این بود که از قبل بر روی ویروس های دیگری از خانوادۀ سارس کار کرده بودند و همچنین به شیوه جدیدی از تولید واکسن دست یافته بودند. این شیوۀ جدید، تولید مولکول های «آر.ان.ای پیامرسان[۵]» در آزمایشگاه بود[۶].  کار آر.ان.ای پیامرسان در بدن انسان این است که به بدن فرمان تولید پروتئین ها را می دهد. دانشمندان موفق شدند در آزمایشگاه، آر.ان.ای پیامرسانی بسازند که به بدن فرمان تولید پروتئینی را می دهد که شبیه «دندانه های گل میخی» ویروس کرونا هستند. به این ترتیب، بدن می آموزد که پروتئین های «دندانه دار» را تشخیص داده و پادتن هایی (آنتی بادی هایی) برای مقابله با ویروس کرونا تولید کند. احساس تبِ پس از واکسیناسیون، مربوط به آن است که پادتن ها فعال شده اند.

اما موضوع مهمتر در زمینۀ کسب شناخت از ساختار و عملکرد ویروس کرونا، کسب شناخت از ظرفیت های تغییر آن در محیط های مختلف و به ویژه در بدن انسان و در برهم کنش با سیستم ایمنی انسان است. درک این ظرفیت و این که چگونه و در چه محیط ها و فرآیندهایی بالفعل می شود، فقط با استفاده از دانش نظریۀ تکامل (یا فرگشت) ممکن است. تئوری تکامل، مکانیسم دگردیسی حیات طی میلیاردها سال و چگونگی به وجود آمدن انواع مختلف موجودات زنده را نشان می دهد. فقط با این تئوری است که می توان از بدن انسان و سیستم ایمنی آن یا این که میکرو ارگانیسم های بیماری زا (مانند ویروس و باکتری) چگونه تکامل می یابند شناخت یافت[۷]. آردی اسکای بریک در کتاب «تئوری تکامل و افسانۀ خلقت» می گوید: «نظریۀ تکامل به ما این امکان را می دهد که چنین چیزهایی را درک کنیم و داشتن چنین درکی به نوبۀ خود می تواند سرنخ هایی در مورد این که کجا باید تلاش کنیم تا چیزی را کشف کنیم به ما می دهد. افرادی که تئوری تکامل را نپذیرفته اند و معتقدند که همه گونه های زیستی گیاهی و حیوانی بی ارتباط با یکدیگر هستند، نمی توانند در مبارزه مدرن برای مدیریت یا درمان بیماری های عفونی پیشرفت چشمگیری داشته باشند. فقط کسانی که کاملا به علم تکامل تکیه دارند می توانند این کار را انجام دهند.»

تفکر دینی و ضدیت با علم دست در دست سرمایه داری فاجعه آفرید

اغلب اوقات تفاوت میان مرگ و زندگی، داشتنِ دانش علمی صحیح است! این در هر مبارزه یا جنگی مصداق دارد و امروز هم در مواجه با ویروسِ کرونا آگاهی و دانش علمی است که کمک می‌کند تا بفهمیم چه اتفاقی دارد می‌افتد و چرا و چه‌طور می‌توانیم با فجایعی که به ناگهان از راه می‌رسند به‌طورِ جمعی مقابله کنیم. آگاهی و دانش علمی و خدمت به حفظ جان و سلامت توده‌های مردم دو چیزی هستند که جمهوری اسلامی ذاتا ضد آن است. اما اوضاع وخیم تر از داشتن یک حاکمیت دینمدار ضد علم است! توده های مردم که باید علیه این رژیم شورش کنند، خود مملو از این افکار خرافیِ ضد علمی هستند و همین واقعیت یکی از بزرگترین موانع در انجام انقلابی است که ضرورت فوری جامعه است. توده های تحت ستم و استثمار جامعه، در عین نفرت و انزجارشان از این حکومت اما به ایده های خرافی و ضد علمی که اینها در جامعه ترویج می کنند آلوده اند. همین اسارت فکری باعث می شود که آنها در  مقابل هر ایدۀ غلط و مضر و انواع «تئوری‌های توطئه» و بدتر از همه در مقابل این ایده غلط و به غایت سمی که «همه‌چیز دست خداست» آسیب پذیر باشند. بدون داشتن شیوۀ تفکر علمی، توده های مردم – حتا کسانی که دارای تحصیلات و آموزش عالی هستند — هر دروغ و یاوه ای را باور خواهند کرد. بدون علم، به راحتی می توان بازی خورد. بدون علم نخواهیم فهمید چه چیزی درست است و چه چیز غلط. افکار توده های مردم باید عوض شده و علمی شود. تبلیغ و ترویج شیوۀ تفکر علمی و مقابلۀ جدی و مستمر با تئوری های توطئه و خرافه های دینی از ضرورت های عاجلِ جامعۀ ما و جهان کنونی می باشد. بی اعتنایی به این ضرورت و پاسخ ندادن به آن در سطح نظریه پردازی و همچنین در سطح ترویج همگانی، نه تنها در عرصۀ درمان و بهداشت و محیط زیست فاجعه آفریده، بلکه از آن مهمتر، موجب قهقرا در آگاهی اجتماعی و روابط اجتماعی و مبارزۀ سیاسی علیه قدرت های حاکم شده است– به ویژه در ایران و افغانستان و دیگر کشورهای خاورمیانه که در چند دهۀ گذشته اسیر بیماریِ همه گیری بنیادگرایی اسلامی بوده اند. فعالین کمونیست باید به طور مستمر خلاف جریان افکار حاکم حرکت کرده و خود را با علم و شیوۀ تفکر علمی تعلیم دهند. در غیر این صورت «کمونیسم نوین» را نیز درک نخواهند کرد. تبلیغ و ترویج علم و شیوۀ تفکر علمی به طور کلی و تبلیغ و ترویج «کمونیسم نوین» هرگز نباید در محدودۀ عده ای کم بماند بلکه باید آن را فراگیر و توده ای کرد. زیرا کمونیسم نوین، علم انقلاب اجتماعی است؛ علم درکِ سرچشمه های ستم و استثمار، علمِ ساختن راه انقلاب برای ریشه کن کردن ستم و استثمار و ایجاد جامعه و جهانی بنیادا متفاوت و بهتر برای کل بشریت است. همانطور که آردی اسکای بریک می گوید: «علم چیز راز آلودی نیست و هر کسی می تواند آن را آموخته و به کار برد. … خواه شما می خواهید یک بیماری را درمان کنید و یا جامعه بهتری بسازید، شما به فرآیند علمی مبتنی بر شواهد نیاز دارید.»

یادداشتها

[۱] مصطفی نیلی، آرش کیخسروی، مهدی محمودیان، محمدرضا فقیهی، محمد هادی عرفانیان، مریم فرا افراز

[۲] این شرکت در سال ۲۰۱۰ از طرف دولت کانادا و ژاپن مظنون به وارد کردن مواد مربوط به غنی سازی اورانیوم شناخته و مورد تحریم قرار گرفت.

[۳] ماده ژنتیکی ویروس کرونا آر.ان.ای است که حدود سی هزا نوکلئوتید یا رمز ژنتیکی دارد. هنگامی‌که ماده ژنتیکی این ویروس در بدن ساخته می‌شود امکانِ تغییر این رمزهای ژنتیکی به وجود می آید که اصطلاحاً جهش خوانده می‌شود. جهش‌ها جز عملکرد ویروس هستند و همیشه بد نیستند و حتی می‌توانند باعث ضعیف‌تر شدن ویروس شوند. اما اگر جهش در ناحیه ژنتیکی پروتئین گل‌ میخی (شاخ) رخ داد بسیار مهم است. ویروس کرونا مکانیسم ویرایش تکثیر دارد که اشتباهاتش را تصحیح می کند و همین امر کمک می کند که دچار جهش بسیار کمی شود. اما جهش های اخیر به ویژه سویۀ دلتا بسیار مهلک بوده اند.

[۴] crown

[۵] mRNA

[۶] آر.ان.ای و دی.ان.ای و پروتئین سه مولکول اصلی درشت هستند که همۀ گونه های زیستی دارا می باشند. مولکول چیدمانی از ترکیبات شیمیایی است

[۷] Why everyone wh can should take the covid-19 vaccine. Revcom.us August 9 2021