شهرزاد مجاب
وجه اشتراک عمده ای میان فرمان حجاب اجباری و تحکیم کردن آن در سال ۱۳۵۹ و سرکوب دانشگاه ها در همان سال و آغاز اسلامی کردن «دانش» وجود دارد که من آن را «ضد انقلاب فرهنگی» می نامم. هر دوی اینها برای تثبیت حکومت تئوکراسی فاشیستی در ایران بسیار مهم بودند.
یک وجه اشتراک دیگر در پیشبرد هر دوی اینها هست. در تحمیل هر دوی اینها بنیادگرایان اسلامی به ائتلاف مهمی که با جریان های گوناگون ملی مذهبی مانند نهضت آزادی و حتا بخشی از ملی گرایان داشتند تکیه کردند. همانطور که همین ائتلاف استقرار رژیم تئوکراسی و تصویب قانون اساسی اسلام گرایانۀ آن را تسهیل کرد و آن را به اصطلاح «موجه» یا «مشروع» کرد. تمام این ائتلاف ها در نوشته ها، سخنرانی ها و تصدی های دولتی و حکومتی ثبت تاریخی شده است.
«ضد انقلاب فرهنگی» یکی از ستونهای اصلی تثبیت حکومت اسلامی بود که با سرکوب جنبش پرخروش و نوپای دانشجویان و دانشگاهیانِ عمدتا چپ و کمونیست، اخراج و زندانی کردن آنها و نهایتا بسته شدن چند ساله دانشگاهها شروع شد.
در روزهای خونین زد و خورد ۳۰ فروردین تا ۲ اردیبهشت در دانشگاه تهران بودم. خشمگین از این همه خشونت در صحن دانشگاه که همیشه نماد «سنگر آزادی» بود، از گسترش سرکوب جنبش زنان و جنبش در کردستان که از فعالان هر دوی آنها بودم، از سرکوب مطبوعات، دستگیری و اعدام رفقا مجبور به زندگی پنهانی و پر فراز و گریز از نیروهای سرکوبگر رژیم شدم.
رژیم تئوکراسی بیش از چهل سال با زنستیزی، تحمیل ایدئولوژی اسلامی، دانشگاه ستیزی در بستر روابط سرمایهداری افسار گسیخته دینزده حکومت کرده است.
حمله کسانی که به نام «چماقداران» شناخته میشدند به دانشگاهها در سراسر ایران در روزهای آخر ماه اردیبهشت و اوایل خرداد ۵۹ شروع شد. در چند روز اوج این سرکوبها در شیراز ۴۰۰ دانشجو زخمی، ۲ نفر کشته شدند؛ در تهران سه نفر کشته و بیش از ۱۶۰ نفر زخمی؛ در مشهد ۳۵۰ نفر زخمی و یک نفر کشته و حداقل ده نفر در دانشگاههای اهواز و گیلان کشته شدند. در اعتراض به این سرکوبها هیئتهای علمی دانشگاهها استعفا دادند. به دنبال این سرکوبها و حاد شدن اختلافات درون چهار مرکز قدرت در آن دوره ( خمینی، شورای انقلاب، بنیصدر و جریان نهضت آزادی که موسوم به «لیبرال» بودند و حزب جمهوری اسلامی) بود که خمینی تصمیم گرفت برای تثبیت پایههای قدرت خود اقدام به دو حرکت کند:۱) چپها و کمونیست را در دانشگاه سرکوب کرده و بیرون کند. مطبوعات را تصفیه کند. جنبش زنان را سرکوب و حجاب اجباری را مستحکم کند و جنبش های ضدِ ستم ملی در میان ملت های تحت ستم ایران به ویژه در کردستان را سرکوب کند و ۲) دانشگاهها را «اسلامی» کند و سیاست «اسلامی کردن» جامعه را به عنوان ایدئولوژی بیرقیب حکومت بنیادگرای اسلامی خود پیش برد.
وزارت فرهنگ و آموزش عالی در تاریخ ۱۵ خرداد ۱۳۵۹، در روز آخر امتحانات سال تحصیلی، اعلام کرد دانشگاهها به مدت نامعلومی تعطیل خواهد شد. علیرغم اعتراضات سراسری دانشجویان، استادان و روسای دانشگاهها، خمینی در تاریخ ۲۲ خرداد ۱۳۵۹ (یک هفته بعد) هفت نفر را به «ستاد انقلاب فرهنگی» منصوب کرد. اینها عبارت بودند از (به ترتیبی که در فرمان خمینی تحت عنوان «ضرورت یک انقلاب» آمده است): محمد جواد باهنر، مهدی ربانی املشی، حسن حبیبی، عبدالکریم سروش، شمس آلاحمد، جلالالدین فارسی، علی شریعتمداری. یکی از اولین اقدامات «ستاد انقلاب فرهنگی» تشکیل «شورای عالی جهاد دانشگاهی» بود. این شورا به قدرتمندترین و بانفوذترین تشکیلات درون «ستاد انقلاب فرهنگی» تبدیل شد. اختلافات ایدئولوژیکـ سیاسی بین هیئت اداری دانشگاهها، «شورای عالی جهاد دانشگاهی»، حوزههای علمیه و وزارت فرهنگ و آموزش عالی، جهاد دانشگاهی و سایر مراکز قدرت چنان بالا گرفت که خمینی بارها مجبور به دخالت در حل و فصل این اختلافات شد. سروش به عنوان نظریه پرداز پروژه «اسلامی کردن» علوم انسانی، نظام آموزش عالی آنهم با زور و سرکوب چه در ستاد و چه به عنوان روشنفکر دینی، بود.
براساس آمار وزارت فرهنگ و آموزش عالی تعداد مدرسین دانشگاهها از ۱۶۸۷۷ در سال تحصیلی ۵۹ـ۱۳۵۸ به ۹۵۴۲ در سال تحصیلی ۶۲ـ۱۳۶۱ تقلیل پیدا کرد. یعنی در فاصله دو سال، ۷۸۳۵ نفر از تعداد مدرسین کم شد. بیانیه خمینی به نام «ضرورت یک انقلاب فرهنگی» برای «بازگشایی دانشگاهها» نبود، بلکه برای بازگشایی دانشگاههای «اسلامی» شده بود، برای پاکسازی نیروهای چپ و کمونیست و سکولار و مجاهدین بود. هدف اسلامی کردن علوم انسانی و اجتماعی، اسلامی کردن متون درسی و روش تدریس، پذیرش گزینشیـ ایدئولوژیک دانشجویان و استادان، اسلامی کردن روابط جنسیتی در دانشگاه و کلاس درس و به یک کلام برای تثبیت قدرت سیاسی یک رژیم تئوکراتیک بود.
آقای سروش چه قبل و چه بعد از کنار کشیدن از ستاد در سال ۶۲، «ستاد انقلاب فرهنگی» «هیئت مرکزی گزینش استاد» را درست کرد تا سیاستهای استخدامی استادان را پایهریزی کند. دکتر حبیبی، مصاحبهای در دانشگاه انقلاب (شماره ۱۲، خرداد ۱۳۶۱، ص ۳) هدف این «هیئت مرکزی» را گزینش اخلاقی و ایدئولوژیک استادان میداند و میگوید که «سیاست گزینش استاد امروز سختتر از انتخاب قضات برای دادگاه عالی کشوری است.» این «هیئت گزینش» از دو کمیته «تخصصی» و «اخلاقی» تشکیل شده بود و استادانی که از زیر تیغ ایدئولوژیک اسلامی «کمیته اخلاقی» رد نمیشدند، اگر دستگیر و زندانی نمیشدند، به خیل اخراجیان، بیکاران، و یا تبعیدیها می پیوستند.
میتوان به چند نکته کلی اشاره کرد: ۱)«انقلاب فرهنگی اسلامی» حرکت سیاسی برای تثبیت قدرت سیاسی خمینی و حامیانش بود. ۲) «ستاد انقلاب فرهنگی» ستون فقرات ایدئولوژیکـ آموزشی «انقلاب فرهنگی اسلامی» بود. هیچکدام از این حرکات و تشکلات سیاسی بدون درگیریهای جدی سیاسیـ ایدئولوژیک، بدون دخالتهای مستقیم خمینی، بدون استعفا، کنارهگیری، عزل و انتصاب امکانپذیر نبود.
«انقلاب فرهنگی اسلامی» بخشی ازتدارک ایدئولوژیک سیاسی کودتای خرداد ۶۰خمینی بود برای سرکوب گسترده هرگونه مقاومت در مقابل تثبیت رژیم بنیادگرای اسلامی. اعدامهای سال ۶۱ـ۱۳۶۰ و سپس ۱۳۶۷ اوج این سرکوبها بود. نیروهایی که بعدا موسوم به اصلاحطلب شدند در صف اول امنیتی و نظامی این حرکت بودند. تمام قوانین «اسلامی کردن» از آموزش گرفته تا مجازات، قضاوت، روابط جنسیتی، حجاب اجباری، فرهنگ و هنر، نشر و کل روابط اجتماعی حتی فضای عمومی از خیابان تا اتوبوس و پارک و محل کار، بازنگری و تصویب قانون اساسی با بند ولایت مطلقه فقیه نتیجۀ تحکیم این رژیم استبدادی ـ دینی بود که تا سال ۱۳۶۸ انجام گرفت.
اگر برای از بین بردن رژیم تئوکراسی در ایران مبارزه نشود این رژیم برای تثبیت خود به سمت یک رژیم فاشیستیـاسلامگراـنظامی هرچه غلیظ تر خواهد رفت و فجایعی وحشتناک تر از هر آن چه تا کنون علیه مخالفین خود و به طور کلی عموم مردم کرده است، در راه خواهد بود. این روند باید با مبارزات مردم متوقف و واژگون شود. نباید گذاشت فاشیست های امپریالیستی و نیروهای متحد آنها در اپوزیسیون این مبارزه را به سمت فاشیسم امپریالیستی ببرند زیرا در این صورت هر دو تقویت خواهند شد. فضای جهان بسیار مسموم است و روندهای خطرناکی رشد کرده است. رشد سرطانی بنیادگرایی اسلامی، رشد فاشیسم و نژادپرستی سفید در آمریکا، رشد مهاجرستیزی و مردسالاریِ تهاجمی، قوی شدن جریانات راست افراطی در اروپا مواجهیم و سرمایهداری افسارگسیخته نظامیگرا شرایط مساعدی برای رشد و تثبیت همه اینها فراهم کرده است و بدون مقابله با تثبیت قدرت رژیم فاشیستیـاسلامی در ایران، فاشیستیـهندو در هند و فاشیستیـ صهیونیست در اسراییل روبرو خواهیم شد. به این روند خطرناک نباید کم بها بدهیم. امروز اگر مبارزاتی را در پیش نگیریم که راه انقلاب واقعی و سرنگونی رژیم بنیادگرای اسلامی در ایران به دست مردم و برای مردم باشد، اگر این مردمی که تمام ثروت این کشور را تولید میکنند، اما در فقر و فرودستی و بیکاری و بی حقوقی به سر می برند جلوی این رژیم و تمام قوانین و ارزش ها و فرهنگش سربلند نکند و آرزوهای بزرگ برای ایجاد جامعه ای کاملا متفاوت که فقط می تواند یک جامعۀ سوسیالیستی باشد در سر نپروراند، اگر زنان ایران نه فقط برای خودشان بلکه برای رهایی بشریت قامت راست نکنند، با شرایط بسا سختتری از دوران بعد از کودتای خرداد ۱۳۶۰ مواجه میشویم. و در این ماجرا نه فقط کل ایران متضرر خواهد شد بلکه مردم خاورمیانه هم لطمه خواهند دید.
برای دسترسی به مستندات «انقلاب فرهنگی اسلامی» به آرشیو زیر مراجعه کنید:
https://archive.org/details/iranianculturalrevolution
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر