۱۳۹۶ آبان ۱۴, یکشنبه

جلال طالباني از مبارزه براي رهايي ملي تا تسليم شدن در درگاه امپرياليسم و ارتجاع!

 

کاوه اردلان 

از نشریه آتش - شماره  72

 

چندي پيش جلال طالباني در سن 83 سالگي  در آلمان پس از اين که چندين سال در کما بود فوت کرد. طالباني  اولين رئيس جمهور عراق پس از سرنگوني حکومتِ صدام حسين بود.
سابقة مبارزه سياسي طالباني به حدود شصت سال قبل بر ميگردد يعني زماني که در عراق عبدالکريم قاسم رئيس حکومت وقت  بود. طالباني در جواني اتحاديه دانشجويان وابسته به حزب دمکرات کردستان به رهبري ملا مصطفي بارزاني (رهبر بورژوا فئودال ناسيوناليستِ کردستان عراق) را بنيان گذاري کرد. او در سال 1961 در قيام عليه حکومت عبدالکريم قاسم شرکت داشت. پس از سرنگون شدن قاسم، طالباني عضو هيئتي شد که براي مذاکره با رئيس جمهوري عراق انتخاب شده بود. اين خصيصة مذاکره و سازش با  ارتجاع و امپرياليسم بهگونه اي به يکي از ويژگيهاي او تبديل شد.
طالباني طي چهار دهه يکي از شخصيتهاي مطرح جنبش کردستان براي رهايي ملي بود. اگر چه مدت کوتاهي اتحاديه ميهني کردستان به رهبري وي همراه احزاب کردستان ايران مانند کومله و دمکرات در مبارزه کردستان ايران نيز شرکت کرد، اما بهطور کلي مبارزة او از منظر ناسيوناليستي معطوف به کردستان عراق بود.
ميتوان گفت که خط مشي طالباني در تمام مدت فعاليت سياسيش شريک شدن در قدرت سياسي از طريق مبارزه نظامي مذاکره و تلاش  براي تعديلِ ستم ملي و تبعيض بر مردم کُرد بود. طالباني در دورههاي مختلف در ارتباط با جريانات چپ هم چون کومله و ديگر جريانات قرار گرفت و حتي  زماني به مائو رهبرِ کمونيست انقلاب چين و انقلابيون سراسر جهان، به ديده احترام مينگريست. در دهة 60 ميلادي طالباني به چين سفر کرد و با مائو ديدار کرد و کتاب مائو را به کُردي ترجمه کرد.
احترام و گاها تائيد انديشههاي مائو توسط طالباني اساسا ناشي از رويکرد ناسيونليستي وي و همچنين در اثر پيروزي انقلاب چين و ادامة مبارزات انقلابي تحت تاثير انديشههاي مائو در يک سري کشورها  در دهة  شصت و هفتاد ميلادي بود.
در مورد ايدئولوژي طالباني حرفهاي ضد و نقيض گفته شده از جمله اينکه چون از مائو در ابتداي فعاليتهاي سياسياش دفاع ميکرده «مائوئيست» بوده. يک روزنامه نگار گفته بود که وي در يک مصاحبه  در دهه 90 ميلادي گفته من مارکسيست هستم. اما طالباني بعد از اينکه وارد همکاري مستقيم با امپرياليسم آمريکا شد مکررا در ستايش از "دمکراسي" آن هم از نوع آمريکايي صحبت ميکرد و قوانين بازيِ سرمايه داري را پذيرفته بود. در چندين دورة انتخاباتي که طالباني کانديد شده بود پوسترهايي از وي منتشر شد که او را در ديشداشه سفيد مخصوصِ زائرين حج نشان ميداد. پيام آن پوسترها اين بود که او مسلمان است! البته مشهور است که وي در شرايط مختلف بر طبق عقيدة افرادي که با وي ديدار ميکردند، موضع ميگرفته است. مثلا اگر شخص مارکسيست بوده  وي "مارکسيستي" حرف ميزده و اگر مثلا شيعه بوده از اسلام سخن ميگفته است! شخصي به طنز گفته بود طالباني در عرض يک هفته ميتوانست هم با آدمهايي مانند احمدي نژاد روبوسي کند و هم با کاندوليزا رايس وزير امور خارجة کابينة جورج بوش که البته همين کار را کرده بود! طالباني چند بار به ايران سفر کرد و هر بار به سر قبر خميني رفت و در فاتحه خواني حضور داشت. طالباني در مجموع يک سياستمدار پراگماتيست بود. يعني هر چه را که در زماني براي سياستاش مفيد بود را ميپذيرفت.
در سال 1975 در پي قرارداد معروف الجزاير بين ايران و عراق ( شاه و صدام حسين) و سرکوب مبارزات حزب دمکرات کردستان عراق به رهبري ملا مصطفي بارزاني، ملا مصطفي راه سازش و تسليم طلبي به پيش گرفت و اعلام شکست کرده و نيروهايي نظامي پيشمرگانِ تحت امرش پراکنده شدند و خود و خانواده اش به ايران تبعيد شدند. کومله رنجبران تنها جرياني بود که بعد از قرارداد الجزاير و تسليم شدن ملا مصطفي بارزاني مبارزه نظامي را ادامه داد.
مدت کوتاهي  بعد از قرارداد الجزاير، در سال 1975 طالباني از حزب دمکرات کردستان عراق جدا شد  و  بههمراه ابراهيم احمد اتحاديه ميهني کردستان را بنيانگذاري کردند.
متعاقبِ قيام 57 درايران و حملة رژيم جمهوري اسلامي به کردستان، نيروهاي اتحاديه ميهني که  قبلتر به کردستان ايران عقب نشيني کرده بودند بههمراه نيروهاي حزب دمکرات کردستان ايران و کومله عليه جمهوري اسلامي جنگيدند.
صدام حسين با استفاده از شرايط بهوجود آمده در اثر جنگ با ايران تا توانست کردستان عراق را ميليتاريزه کرد و هزارن نفر را کشت و دهها هزار نفر را آواره و بيخانمان کرد. در طي اين سالها جلال طالباني هيچ زمان از تلاش براي مذاکره و دستيابي به يک سازش با صدام حسين سر باز نزد.
در اواخر جنگ ايران وعراق مناسباتِ ميان جلال طالباني و نيروهاي سپاه پاسداران که به بهانة جنگ با عراق در منطقه کردستانِ عراق وسيعا حضور پيدا کرده بودند وارد مرحله جديدي شد. جلال طالباني و همچنين بارزاني در حزب دمکرات کردستان تصميم گرفتند در اتحاد با نيروهاي سپاه پاسداران جمهوري اسلامي، ارتش صدام حسين که در اکثر شهرها و بسياري از روستاهاي کردستان عراق مسلط شده بود را شکست داده و به عقب برانند. هزاران نفر از نيروهاي سپاه پاسداران وارد خاک کردستان عراق شدند و بهزودي وضعيتِ امنيتي  سازمانها و احزاب انقلابي ايراني در کردستان عراق که عمدتا در نوار مرزي حضور داشتند بهخطر افتاد. در اين دوره سپاه پاسداران و نيروهاي امنيتي جمهوري اسلامي در مناطقِ تحتِ کنترل اتحاديه ميهني، بيش از صد نفر از اعضاي سازمانهاي سياسي نظامي مستقر در کردستان عراق را ترور کردند. جمهوري اسلامي رسما در چند شهر کردستان عراق دفتر و لانه  جاسوسي درست کرد. اتحاديه ميهني کردستان در اوج سازش و دريوزگي تلاش کرد که بههمراه سپاه پاسداران شهر حلبچه و مناطق دور و بر آن را با بهکارگيري توپ و تانک و هليکوپتر و شليک موشکهاي سپاه تصرف کند. در کمالِ رذالت رژيم صدام، حلبچه را با بمبهاي شيميايي هدف قرار داد که در جريان آن هزاران نفر از اهالي بيدفاع آن شهر کشته و زخمي شدند. بهدنبال اين جنايت هولناک نيروهاي سپاه بههمراه پيشمرگههاي اتحاديه ميهني کردستان وارد شهر خالي از سکنه شدند. نيروهاي مزدور سپاه برگ ديگري را در پرونده ننگين جناياتشان در کردستان را با توهين به مردم و اجساد کشتهشدگان و سرقت زينت آلات و اموالِ بهجا مانده در آن شهر به ثبت رساندند.
با پايان گرفتن جنگ ايران وعراق عرصه براي نيروهاي پيشمرگ جلال طالباني تنگ شد و براي مدتي مبارزه پيشمرگان سير نزولي گرفت و بسياري از نيروهاي اتحاديه ميهني به درون خاک کردستان ايران عقب نشيني کردند.
در دهه نود ميلادي با حمله ارتش  صدام حسين به کويت نيروهاي ارتش صدام در کردستان تضعيف شدند و با حمله آمريکا به عراق و خيزش مردم در چند شهر کردستان عراق مانند سليمانيه و رانيه بار ديگر نيروهاي اتحاديه ميهني کردستان وارد شهرهاي کردستان عراق شدند. در اين مرحله يک چرخش بزرگ ديگر در سياست طالباني و اتحاديه ميهني کردستان رخ داد و طبق سياست هميشگي طالباني مبني بر «دشمن دشمن من دوست من است» اين بار با اعلام آشکار توبه به درگاه امپرياليسم، طالباني نيروهاي نظامي امپرياليسم آمريکا را «رها کنندگان مردم عراق» و رهرو راه دمکراسي قلمداد کرد. اين آغاز راهي بود براي طالباني و اتحاديه ميهني در تبديل شدن به دست نشاندگان امپرياليسم آمريکا و متحدينش.
آنچه برخي رسانه هاي امپرياليستي با تحسين از آن ياد ميکنند (يعني رئيس جمهور شدن طالباني) چيزي  نبود جز تبديل شدن يک شخصيت طرفدار رهايي از ستم ملي به مهرهاي در دستان امپرياليسم و تلاش براي بازسازي سيستم منسوخي که صدام حسين رهبرش بود و غرق شدن در انواع جنگهاي ارتجاعي  بهجاي متحول ساختن روابطِ ستمگرانه حاکم بر جامعه عراق و فروختن نفت و صرف منابع عظيم مالي که آمريکا در قبال مزدوري آنان به کردستان عراق سرازير کرده بود.
در پي بيش از بيست سال حاکميت اتحاديه ميهني کردستان و حزب دمکرات کردستان به رهبري بارزاني، شکاف طبقاتي، فقر و بيعدالتي و بيکاري و فساد و ستم بر زنان و سرکوب نيروهاي مخالف و ترويج خرافه مذهبي و...در کردستان عراق بيداد ميکند. در اين دوره، در عين سپردن بسياري از امورعراق بهدست امپرياليسم آمريکا، طالباني وارد مناسبات گسترده با جمهوري اسلامي نيز شده بود. برعکس تبليغات امپرياليستها و مرتجعين، طالباني در تدوين قانون اساسي ارتجاعي جمهوري اسلامي عراق دست نداشت؛ هر چند اگر داشت هم باعث شرمساري بيشتر بود. اما در واقع قانون اساسي عراق را امپرياليستها توسط عاملينشان نوشتند و طالباني و شرکاي مرتجعاش مانند نوري مالکي آن را اجرايي کردند. طالباني در حرف از سکولاريسم و حقوق زنان صحبت ميکرد اما  در عمل با اتحاد با نيروهاي ارتجاع اسلامگرا جمهوري اسلامي عراق را بنيان گذاشت. با وجود اينکه رسما در کردستان عراق حجاب اجباري نشد اما بهخاطر حاکميتِ احزاب زن ستيز و فعاليت آزادانة احزاب اسلامي مرتجع،  بسياري از زنان مجبورند که حجاب بر سر کنند. قتلهاي ناموسي و زن آزاري در کردستان عراق هم بهشدت گسترده است.
اين خلاصهاي بود از زندگي جلال طالباني و نمونهاي است درسآموز از اينکه اگر خط سياسي روشن و کمونيستي در فرماندهي نباشد چگونه يک انسان مبارز ميتواند به سرکوبگر مردم و عاملِ امپرياليسم و ارتجاع تبديل شود.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر