انقلاب سوسياليستي
1917 در روسيه
از نشریه آتش -
شماره 66
امسال صدمين سالگرد انقلاب اکتبر (سال
1917) در روسيه است. صد سال پيش پرولتاريا تحت رهبري حزب کمونيست پيشاهنگ به پا خاست
و با قيام مسلحانه، پايتخت (پتروگراد) را فتح کرد و اين آغازِ نخستين انقلاب پرولتري
موفق در تاريخ بود.
نشريه آتش بهمناسبت صدمين سالگرد اين انقلاب رهاييبخش، در چندين شمارة آتي از زواياي گوناگون،
واقعيتهاي اين تجربه بزرگ را که توسط بورژوازي
تحريف و پنهان شده، بررسي خواهد کرد.
روسيه هميشه روسية پوتين، يعني يک کشور
سرمايهداريِ امپرياليستيِ جنگسالار و بيرحم، نبود. صد سال پيش انقلابي در روسيه
رخ داد که در نوع خود بينظير
و مانند هيچيک از انقلابهاي ديگر نبود. اين انقلاب، فصل نويني
را در تاريخ اجتماعي بشر گشود. براي اولينبار در تاريخ چند هزار سالة جامعة طبقاتي،
انقلابي رخ داد که هدف و برنامهاش محو کلية تمايزات طبقاتي، کلية روابط توليدي استثماري و کلية
روابط ستمگرانة اجتماعي و کليت فرهنگ و افکار حاميِ ستم و استثمار طبقاتي و اجتماعي
بود. هدفش ايجاد جامعهاي بود
که روابط اقتصادي و اجتماعي انسانها بر سلسله مراتب طبقاتي و اجتماعي،
بر شکاف طبقاتي، شکاف جنسيتي، ستمگري ملي و فرهنگ جهل و ناداني استوار
نباشد و انقلاب سوسياليستي در روسيه گام اول در نقشة راهي انترناسيوناليستي براي ايجاد
جهاني کمونيستي بود. انقلاب سوسياليستي در روسيه در اولين گامهاي عملياش کلية عهدنامههاي استعماري روسيه تزاري را ملغي کرد؛
آزادي زنان از روابط پدرسالاري را اعلام کرد، زنان را برابر با مردان دانست و حق سقط
جنين را قانوني کرد. روسيهاي که
امروز زير سلطة پوتين، همجنسگرايان را مجرم تلقي ميکند، زماني اولين کشور جهان بود که همجنسگرايي را بهرسميت شناخت. انقلاب سوسياليستي براي
همة مللِ غير روس حق تعيين سرنوشت را بهطور کامل بهرسميت شناخت.
انقلاب کبير روسيه، جهان را تکان داد
و حقيقتي پرقدرت را آشکار کرد: آحاد بشر ميتوانند حيات اجتماعي خود را بدون وساطتِ
سلسلهمراتب طبقاتي و جنسيتي و ملي، در همکاري
داوطلبانه توليد و بازتوليد کنند. اما انقلاب سوسياليستي که تحت رهبري لنين و حزب بلشويک
چنين ارمغاني براي بشريت داشت و فصلي نوين را گشود، پس از چهل سال واژگون شد و جاي
آن را يک روسية سرمايهداري
امپرياليستي گرفت که در داخل روسيه به شکل سرمايهداري دولتي و پس از فروپاشي امپراتوري
شوروي بهشکل سرمايهداري از نوع غربي، بر بهرهکشي از طبقة کارگر استوار است و در عرصهي جهاني بر صدور سرمايه و بهرهکشي از طبقة کارگر جهاني مبتني است و
براي گسترش قدرت اقتصادي و سياسي و نظامياش با قدرتهاي سرمايهداري امپرياليستي ديگر رقابت ميکند و براي پيشبرد منافع امپرياليستياش مرگبارترين سلاحها از جمله سلاحهاي هستهاي را توسعه ميدهد و به کشورهاي ديگر تجاوز ميکند.
طبقات حاکمه در سراسر جهان موعظه ميکنند که انقلاب ناممکن است. ميگويند نظام آنها قويتر از آنست که بتواند توسط مردم سرنگون
شود. آنها ميگويند حتا اگر انقلاب صورت بگيرد مردم
درماندهتر خواهند شد و رنج بيشتري خواهند برد.
اما دروغ ميگويند و تاريخ نشان ميدهد انقلاب نه تنها ممکن است و ضروري،
بلکه بسيار هم رهاييبخش
است.
روسيه قبل از انقلاب 1917، يک امپراتوري
تحت سلطة استبداد تزاري بود. در عين اينکه سرمايهداري در آن غالب شدهبود، بخشهاي بزرگي از سرزمينهاي وسيع آن تحت انقياد روابطِ ارباب
/ رعيتي بود. اکثريت مردم دهقانان فقير بودند که بر روي زمينهاي متعلق به مالکان بزرگ و ثروتمند
کار ميکردند. در روستاها زنان را همراه با
حيوانات به گاري و خيش ميبستند.
طبقه کارگر بهسرعت
در حال رشد بود و در شهرهاي بزرگ و کارخانهها با سخت ترين شرايط، مشغول به کار بود. کمونيستها و آزاديخواهان، روشنفکران مترقي و هنرمندان
آوانگارد تحت پيگرد و آزارِ سازمان مخوف پليسي تزار بودند. کشور توسط سرمايهداران ثروتمند در اتحاد با زمينداران بزرگ و با حمايت کليساي ارتدکس،
اداره ميشد.
انقلاب اکتبر 1917 در ميانة جنگ جهاني
اول رخ داد. جنگ اول جهاني نتيجة رقابت ميان دولتهاي سرمايهداري امپرياليستي براي تقسيم مستعمرات
ميان خود بود. اين دولتها،
کارگران کشورهاي مختلف را وادار به کشتن و کشته شدن در راه اهدافِ مستعمراتي و امپرياليستي
خود کردند. ميليونها کشته
و زخمي، نابودي محيط زيست (و بوم )، نابودي ثروتهايي که حاصل دسترنج بيشمار انسانهاي ديگر بود، نتايج فوريِ اين جنگ جهانگير
امپرياليستي بود.
در فوريه 1917 در نتيجة انقلابي که رهبري
آن را بخشي از طبقة بورژوازي روسيه که خواهان سرنگوني تزار بود در دست داشت، يک دولت
موقت بورژوايي که در رأس آن فردي به نام کرنسکي قرار داشت بود بر سر کار آمد. هرچند
مبارزين اين انقلاب کارگران و دهقانان روسيه بودند و کمونيستها نيز در آن شرکت داشتند اما حاصل آن
به قدرترسيدن بخش ديگري از طبقات استثمارگر
روسيه بود. اين دولت، به شرکت در جنگ جهاني اول ادامه داد. لنين، کمونيستها و پرولتارياي روسيه را به سرنگون
کردن اين دولت و استقرار سوسياليسم فراخواند. جريان جنگ امپرياليستي تبديل به انقلاب
شد و کارگران و دهقانان و سربازان سلاحهاي خود را به سمت بورژوازي «خودي» و
دولت آن گرفتند. زيرا کمونيستها که لنين در رأس آنها بود، شعار «جنگ امپرياليستي را به
جنگ داخلي تبديل کنيم» را دادند و آن را عملي کردند. وجود اين رهبري کمونيستي در شرايطِ
فقر، استثمار بيرحمانه،
گرسنگي و جنايتهاي
جنگي، باعث بهوجودآمدن يک روحية قدرتمند انقلابي در ميان پرولتاريا و ديگر
قشرهاي مردم شد. در اکتبر 1917 تحت رهبري لنين و حزب بلشويک در يک قيام مسلحانه دولت
سرمايهداري روسيه سرنگون شد. به اين ترتيب،
جنگ ويرانگر امپرياليستي تحت رهبري حزب کمونيست در روسيه تبديل به يک انقلاب سوسياليستي
شد و دولت «اتحاد جمهوريهاي
شوروي سوسياليستي» (شوروي) که يک ششم قلمروي کره زمين بود، متولد گشت. اما استقرار
اولين دولت سوسياليستيِ تاريخ بشر به اين سادگي نبود. پس از انقلاب، 17 کشور خارجي
(از جمله کشورهاي امپرياليستي که با روسيه تزاري در جنگ بودند) متحد شده و به شوروي
سوسياليستي حمله کردند. در پروسه اين جنگ داخلي، پرولتاريا ارتش انقلابياش را ساخت و استثمارگران خارجي و داخلي
را در نبردهايي سهمگين و سرشار از فداکاري، شکست داد
از همه اينها مهمتر اين بود که کسب قدرت سياسي در
1917 امکان ادامه انقلاب و استقرار يک دولت نوين سوسياليستي را فراهم کرد. زماني که
قدرت سياسي در اختيار پرولتاريا قرار گرفت، امکان تغييرات سريع اجتماعي و رهايي تودههاي مردم فراهم شد. اين دولت انقلابي
نوين، برابري ميان مردم و مليتهاي گوناگون، زنان و مردان را بهوجود آورد. جنب و جوش و آفرينش هنري
در اين جامعة رها شده از قرنها استثمار و ستم فوران کرد و آثاري خلق شد که با گذشت صد سال
تازگي و جذابيت خود را از دست ندادهاند.
دولت نوين انقلابي فورا اعلام کرد که
زمين متعلق به خودِ دهقانان است و نه مالکين بزرگ ارضي و اين امر را متحقق کرد. همزمان قدرت نوين انقلابي کشور را از درون
جنگ امپرياليستي بيرون کشيد و صلح را اعلام کرد.
پس از مرگ لنين در سال 1924، ادامه انقلاب
در شرايطي بسيار دشوار تحت رهبري استالين قرار گرفت. نقشههاي انقلابي براي کار جمعي در صنعت و
کشاورزي ريخته شد. آموزش و بهداشت براي تودههاي مردم در رأس برنامهها قرارداشت. دولت نوين سوسياليستي الهامبخشِ مردم در سراسر جهان و در طول جنگ
جهاني دوم شد. اين دولت توان آن را پيدا کرد که تهاجم آلمان فاشيستي تحت رهبري هيتلر
را در جنگ جهاني دوم، بهعقب
براند و آن را شکست دهد. اين پروسة سنگين و پيچيده براي دفاع از دولت سوسياليستي، هم
در برگيرندة فداکاريهاي
عظيم مردم است و هم دربرگيرندة اشتباهات هولناک از طرف حزب کمونيست و رهبري استالين.
پس از مرگ استالين در سال 1953، رهبري
حزب و جامعه به دست
رهبراني چون خروشچف افتاد که سرمايهداري را در شکل دولتي در روسيه احياء
کردند و به اين ترتيب شوروي سوسياليستي تبديل به شوروي سرمايه داري شد و تودههاي مردم بار ديگر از سروران سرنوشت
خويش تبديل به بردگان مزدي شدند. پدرسالاري و ستمگري ملي بار ديگر «نظم طبيعي» امور شدند.
هر چند زمينههاي احياء سرمايهداري در زمان استالين در نتيجة سياستهاي غلط وي آماده شده بود اما اين فرآيند
زماني قطعيت يافت که گروهي از رهبران حزب کمونيست شوروي که آگاهانه پروژة احياي سرمايهداري را داشتند، بهقدرت رسيده و مهار دولت و حزب حاکم را
در دست گرفتند. شوروي خيلي زود تبديل به يک کشور سرمايهداريِ امپرياليستي شد که در رقابت با
قدرتهاي امپرياليستي ديگر براي شکار مستعمرات
و نومستعمرات تلاش ميکرد.
درواقع آن نظامي که در سال 1989 فروپاشيد همين روسيه امپرياليستي و بيرحم بود و نه شوروي سوسياليستي. در سال
1989 يک بحران فوقالعاده
جدي، گريبان نظام سرمايهداريِ
دولتيِ شوروي را گرفت. طبقه حاکمة شوروي مجبور شد شکل سرمايهداري خصوصي يا غير دولتي را اتخاذ کند
و تن به «کوچک» شدن امپراتورياش بدهد. در واقع، قطعه قطعه شدن امپراتوري شوروي امپرياليستي
نتيجة شکست آن در رقابت با قدرتهاي سرمايهداري امپرياليستي غرب در دورهي موسوم به «جنگ سرد» بود.
واژگوني سوسياليسم، باعث شد که کليت
اين گامِ عظيم بشري در مسير رهايي از نظام استثمار و ستم سرمايهداري، از بينش؟ و آگاهي عامه کنار زده
شود. اغلب مردم بسيار کم در مورد اين انقلاب و جنبههاي مختلفش ميدانند. اسفناکتر از همه اينکه بيشتر روشنفکرانِ بهاصطلاح «چپ» قادر نيستند جنبههاي واقعا رهاييبخش انقلاب اکتبر را دريابند و با افقي
کوتهبين، صرفا جنبههاي منفي را ميبينند. در حاليکه وجود جنبههاي منفي و اشتباه بخشي جداييناپذير از هر فرآينده تازه است و هر
راه نويني که به روي بشريت باز ميشود الزاما با ناهمواري و پستي و بلنديها همراه است.
دولت سوسياليستي شوروي بيش از سي سال
دوام آورد. در طي اين سالها پرولتاريا
از قدرت دولتياش براي
حمايت از انقلاب در سراسر جهان و ساختن يک جامعة سوسياليستي در «امپراتوري روسية» سابق
استفاده کرد. اين اولين گامي بود که پرولتاريا در راه ايجاد جهان کمونيستي، جهاني آزاد
از فقر و استثمار، تحقير، جنگ، تقسيم انسانها به استثمارگر و استثمارشونده، به
ستمگر و ستمديده برداشت.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر