ستاره مهری
از نشریه آتش - شماره 71
از نشریه آتش - شماره 71
ماه مهر براي
همه، ماه مهربان نيست. آمدن ماه مهر براي برخي از کودکان و نوجوانان در ايران اين ماه
فرقي با ماههاي ديگر ندارد چون نميتوانند به مدرسه بروند. کودکان بيشماري در دنيا هستند که به دلايل مختلف مثل جنگ،
آوارگي، سيستم آموزشي فاشيستي، نداشتن مدرسه، نانآور بودن، ازدواج
و... از حق آموزش و تحصيل بازداشته ميشوند. کودکان
مهاجر افغانستاني در ايران هم با اين معضل مواجه هستند. شهريور امسال و با نزديک شدن
به آغاز سال تحصيلي ايران کمپيني در فضاي مجازي شکل گرفت با عنوان «از مهر جا نمانند»
با هدف حمايت از کودکان بازمانده از تحصيل افغانستاني. تحصيل کودکان افغانستاني در
ايران و موانع آن، معضل تازهاي نيست و از همان زمانِ ورود نسل اول
مهاجران تا نسل متولد
ايران با آن مواجه هستند. از آغاز دههي 60 خورشيدي و جنگهاي ارتجاعي داخلي در افغانستان، سيل مهاجرت مردم اين کشور آغاز شد. اين جابجايي
يکي از بزرگترين مهاجرتهاي قرن بيستم
محسوب ميشود. مهاجرانِ افغانستاني در گريز از جنگ و ويراني
و بيپناهي در نقاط مختلف دنيا پراکنده شدند اما بخش
اعظمشان به دو کشور همسايه يعني ايران و پاکستان
وارد شدند. پرداختن به وضعيتِ مهاجران ساکن پاکستان، موضوع اين مقاله نيست اما در مورد
مهاجران يا بهتر است بگوييم آوارگاني که وارد ايران شدند، سيستم پذيرش قانوني وجود
نداشت و بسياري از آنان بهصورت «غير قانوني» وارد ايران شدند و در زاغهها و مناطق فقيرنشين حاشيه شهرها ساکن شدند. اين وضعيت و
نداشتن شغل و درآمد و نياز مبرمِ تودههاي ستمديدة افغانستاني به کار کردن براي تهية غذا و اوليهترين امکانات ادامة حيات، آنان را به منبعي تازه و مهم براي
فوق استثمار توسط سرمايهداران ايران تبديل کرد. کودکانِ افغانستاني نيز
از اين قاعدة غيرانساني در امان نماندند و در شرايطي که در نتيجة جنگهاي ارتجاعي، نه کودکي کردند و نه آيندهاي براي خود متصور هستند، از سنين پايين به کودک – نانآور تبديل
شدهاند. مهاجرانِ افغانستاني که بخش اعظمشان بهزبانِ فاشيستي
دولتمردانِ جمهوري اسلامي «مهاجرانِ غير قانوني»
ناميده ميشوند، در بخشهاي مختلف
از کشاورزي تا ساخت و ساز و مقنيگري و سرايداري
و غيره در بدترين شرايط و با کمترين دستمزد به کار گرفته ميشوند و در نتيجة فوقاستثمارشان،
سودهاي کلان به جيب اقتصادِ سرمايه داري ايران و سرمايهداران انگل
صفت واريز ميشود. درعين حال بهخاطر افغانستاني
بودن با بدترين تحقيرها و تبعيضها هم روبهرو ميشوند.
مدارس دولتي
ايران، مهاجرانِ بهاصطلاح «غير قانوني» را ثبت نام نميکنند. در نتيجه، کمکم مدارس
خودگردانِ افغانستاني در ايران رايج شد. مدارس خودگردانِ افغانستاني مدارسي هستند که
معمولا توسط افغانستانيهاي ساکن ايران براي فراهم آوردن
امکان تحصيل براي کودکان افغانستاني تاسيس و اداره ميشود. اغلبِ
اين کودکان بهدليل نداشتن برگه تردد، هزينههاي بالاي شهريه، کار کردن، در مواردي کِبرِ سن و محدوديتهاي سهميه مدارس دولتي براي مهاجران افغانستاني، نميتوانند وارد چرخه آموزش و پرورش رسمي کشور شوند. در ابتدا
اين مدارس ميتوانستند فعاليت کنند ولي بعد با شروع طرح اخراج
مهاجران «غير قانوني»، اکثر اين مدارس تعطيل شدند و عده بسيار کمي باقي ماندند که بهصورت مخفيانه و در نقاط مهاجرنشين شهرهاي ايران به کار خود
ادامه دادند. درمجموع، موضع دولت جمهوري اسلامي نسبت به اين مدارس، متفاوت
بود. يا سکوت کردند چرا که حضور و کارِ با دستمزد بسيار پائينتر تودههاي افغانستاني منبعِ سرشار از سود برايشان بود و يا در دورههايي فعاليت اين مدارسِ خودگران را ممنوع کردند.
با بسته شدن
اين مدارس و وجود منع قانوني، امکان ادامه تحصيل براي کودکان افغانستانيِ بدون برگه
هويت، سختتر و نزديک به محال شد. با وجود چنين شرايطي انجياوهاي حامي حقوق کودکان کار و خيابان و پناهنده، متوليان اصلي
آموزش کودکان افغانستاني در ايران شدند. اين مراکز با ايجاد کلاسهاي درس مبتني بر فعاليتهاي داوطلبانهي حاميان کودکان، به آموزش کودکان و نوجوانان افغانستاني پرداختند و اين روند هنوز
هم ادامه دارد. اما ايدئولوژي نژادپرستانه و قوانينِ
تبعيضآميز و ضدانساني که دولت جمهوري اسلامي متولي آنست، مرتبا در
برابر اين روند مانع ايجاد ميکند. با حاد شدن جنگ در سوريه و نياز
جمهوري اسلامي به حفاظت از موقعيت خود در سطح منطقهاي و بينالمللي و دخالتگري ارتجاعياش در اين
جنگ، کارکردِ تودههاي افغانستاني براي اين نظامِ ستمگر ابعاد تازهاي يافت. در
واقع بخشي از تودههاي افغانستاني به سکهي شانس و پيادهنظام جمهوري اسلامي تبديل شدند. در 27 ارديبهشت
ماه سال 94 خبرگزاري تسنيم با شور و اشتياق نوشت: «سرانجام موعد رسانهاي شدن يکي از مهمترين تصميمات عالي نظام جمهوري اسلامي در
تاريخ سي و چند ساله حضور مهاجرين افغانستاني در ايران فرا رسيده است.» در ادامه
به قول از رهبر جمهوري اسلامي گفت: «هيچ کودک افغانستاني، حتي مهاجريني که بهصورت غيرقانوني و بيمدرک در ايران
حضور دارند، نبايد از تحصيل بازبمانند و همه آنها بايد در مدارس ايراني ثبتنام شوند.». البته چيزي که اين خبرگزاري ننوشت
اين بود که اين «يکي از مهمترين تصميمات عالي نظام جمهوري اسلامي» خونبهايي است که خامنهاي و حکومت ايران به خانوادههاي «مدافعان حرم و رزمندگان فاطميون» ميدهد تا بروند
و در سوريه کشته شوند. دولتِ جمهوري اسلامي براي حضور و دخالتگري در جنگِ ارتجاعي سوريه نياز به پياده نظام و سرباز داشت و بيرحمانه از جانِ تودههاي افغانستاني مايه گذاشت با اين وعده که به
آنان اجازة اقامت در ايران داده ميشود. «داوطلبان»
افغانستاني مدافع حرم که فاطميون ناميده شدند از گروهان به تيپ و سپس به لشکر، افزايش
يافتند. فرمانِ خامنهاي که به «طرح فرمان» معروف شد در اولين سال اجرايش
يعني سال تحصيلي 95-96 امکان ورود به مدارس دولتي ايراني را به تعداد کمي از کودکان
افغانستاني داد. اما همين فرمان هم اجرا نشد و اساسا يک فريبکاري بيشرمانه بود. چون بسياري از خانوادههاي افغانستاني اصلا از وجودِ چنين فرماني اطلاع نداشتند. فقط 5 روز وقت براي ثبت
نام دانشآموزان تعيين شد، خانوادهها امکان و توان مالي پرداختن شهريههاي درخواستي
مدارس را نداشتند، تعداد زيادي از کودکان بهدليل سالها محروميت از تحصيل دچار کبر سن شدهاند يعني سن
آنها از سن لازم براي ورود به کلاس يا مقطعي که بايد درس بخوانند
بالاتر رفته است و مدارس آنها را ثبت نام نکردند.
امسال هم در
دو هفتهي پاياني شهريور و در آستانهي آغاز سال تحصيلي جديد، خبرهاي تلخي ازسوي فعالان حوزهي کودک بهگوش ميرسد. بنا بر
گزارشها، شهرداري و بهزيستي تهران در طرحي مشترک با عنوان «غربالگري
و جذب» قرارست چهرهي شهر را زيبا کنند! کودکان کار (که بخشِ اعظمشان افغانستاني هستند) را از سطح شهر گردآوري کرده و آنها را در وَنهايي که داراي قفس حمل زندانيان است به چند مرکز
انتقال ميدهند و از قرار معلوم، کودکان افغانستاني را از
ايرانيها جدا کردهاند تا مقدماتي
فراهم کنند و آنها را رد مرز و از ايران اخراج کنند. تنها يکي
از تبعات اين طرح ميتواند اين باشد که کودکان را از کار در خيابانها به کار مخفي و زيرزميني در مکانهاي محصور
با امکان آسيب و آزار و اذيت بيشتر، سوق دهد؛ يا ميتواند اِعمال
فشاري باشد بر خانوادههاي افغانستاني فاقد برگهي اقامت تا به لشکر فاطميون بپيوندند. پايان اين طرح هر جوري باشد بايد آن فرمان
خامنهاي و اين طرح را همراستا و مرتبط
به هم ديد. ارتباطي که از تقسيم و رتبهبندي افراد
براساس نژاد و مرز و طبقه برميخيزد و نظامِ ستمگر جمهوري اسلامي متولي آن است. تلاش براي به مدرسه رفتن کودکان افغانستاني و مبارزه
براي گرفتن حقوق آنان يک رويکرد درست اما کوتاهمدت است و
بايد با تلاشي گستردهتر براي از بين بردن اساس چنين اوضاعي همراه بشود:
رويکردي استراتژيک براي انقلاب. حتي اگر تمام کودکانِ افغانستاني هم بنا به منفعتِ
نظامِ جمهوري اسلامي به مدرسه بروند باز هم جايگاه طبقاتي و اجتماعي پُر از تبعيض و
استثمار و ستمِ خانوادههاي افغانستاني در اين روابط توليدي ارتجاعي،
به جاي خود باقي ميماند. حتي اگر تمام فعالان عرصهي اجتماعي و کودک فقط روي مبارزه براي اين کمپين، تمرکز کنند باز هم نياز خانوادهي افغانستاني به درآمد حاصل از کار کودکش از بين نخواهد رفت. حتي اگر تمام مدارس،
اين کودکان را ثبت نام کنند باز هم آنان نميتوانند شش
ساعت از وقت خود را در مدرسه بگذرانند چون با کار تمام وقت هم مشکل
درآمد دارند چه برسد به کار نيمهوقت. حساسيت
اجتماعي و مبارزه کردن در چنين کمپينهايي خوب است
اما بايد اين مبارزه با راهبرد مبارزه براي از ميان بردن هر
شکلي از استثمار و ستم پيوند بخورد. فعالينِ اجتماعي اين عرصه که در شرايطي دشوار و
با محدوديتهاي بسيار تلاش ميکنند تا دردي
از دردهاي تودههاي افغانستاني
کم کنند، مدرسه درست ميکنند و دلنگرانِ کودکان
هستند انسانهاي شريفي هستند. اما اگر اين تلاشها با مبارزه عليه دولتِ ستمگر جمهوري
اسلامي و مبارزه براي سرنگوني انقلابي آن پيوند نخورد، اگر اين تلاشها با مبارزه عليه امپرياليسم، عليه استثمار
و ستم، عليه مرز، عليه بيهويتسازي و بيآيندهسازي انسانها پيوند نخورد
و در چارچوبِ نظامِ حاکم بماند، متاسفانه راه بهجايي نخواهد
برد.
ما کمونيستها براي خلقِ دنيايي مبارزه ميکنيم و دولت
و نظامي را برقرار خواهيم کرد که حق پناهندگي و شهروندي براي افرادي كه در كشور خود
تحت فشارهاي سياسي و اجتماعي قرار داشتهاند و از جانب
دولتهاي ارتجاعي و امپرياليستي مورد آزار و تعقيب بودهاند و يا كساني كه از جنگهاي ارتجاعي گريختهاند، يک واقعيت عيني و ملموس است. دنيايي که انسانها بهدليل «غير قانوني بودن» به نابودي تدريجي محکوم نميشوند. جامعهاي که در آن انسانها با مرز و محدوده و رنگ و نژاد و شغل و درآمد،
تعريف نميشوند و «هويت ملي» دربرابر انترناسیونالیسم کمونیستی، رنگ میبازد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر