۱۳۹۶ آبان ۱۴, یکشنبه

واقعیت کمونیسم چیست؟ تزهاي آوريل:



                                                       جهش در تفکر لنــين

                                                                             و پيروزي انقلاب اکــتبر 


از نشریه آتش - شماره 72

 خط راهنما و نقشة پيروزي انقلاب اکتبر 1917 را لنين در سندي که به تزهاي آوريل شهرت يافت، پيش گذاشت. به جرات ميتوان گفت بدون اين خط راهنما، انقلاب اکتبر هرگز به وقوع نميپيوست. «تزهاي آوريل» در دقيقة 90 ارائه شدند اما فشردة تکامل جهشيِ تفکر انقلابي کمونيستي لنين بود که به پراتيک گذاشتن آنها اولين کشور سوسياليستي را بهوجود آورد. تزهاي آوريل، نوشتهاي فشرده شامل ده تز است که وظيفة حزب بلشويک را در قبال انقلابي که ضروري و ممکن بود، تعيين کرد.

لنين، 16 آوريل 1917 از تبعيد بازگشت و روز 17 آوريل تزهاي خود را در گردهمآيي شوراهاي پتروگراد ارائه کرد و روز 20 آوريل در روزنامه پراودا تحتِ عنوانِ «دربارة وظايف پرولتاريا در انقلاب کنوني» چاپ شد. اين نوشته خيلي زود بهعنوان سند راهنماي فعاليت انقلابي وارد جنبش کارگري و کمونيستي شد.
لنين اعلام کرد، از جنگ و دولت موقت نبايد دفاع کرد (دولت موقت، پس از سرنگوني سلطنت تزار در انقلاب فوريه 1917 به رياست کرنسکي و با حمايت همة احزاب اپوزيسيون ازجمله بلشويکها و شوراهاي کارگران و دهقانان تشکيل شده بود)؛ قدرت را بايد به پرولتاريا و دهقانان فقير سپرد؛ جمهوري پارلماني بايد جاي خود را به جمهوري شورايي بدهد؛ پليس، ارتش و دستگاه دولتي بايد منحل شوند و همة مقامات دولتي بايد برگزيدة مردم و قابل عزل باشند؛ املاک بزرگ بايد مصادره و توليد و توزيع بايد در دست شوراها قرار گيرد و بينالملل کمونيستي بايد دوباره برپا شود و حزب بلشويک بايد خود را به حزب کمونيست تبديل کند.
تز شماره 4 واقعبيني و در عين حال اعتماد استراتژيک لنين را نسبت به راهي که ترسيم کرده است نشان ميدهد. او ميداند که راه رهايي تودههاي پرولتر و زحمتکش همين است که او نشان ميدهد و آگاه است که به زودي ورشکستگي کلية «راه»هاي ديگر در مقايسه با اين راه واقعي نمايان خواهد شد. لنين در تز شماره 4 اعلام ميکند: «بايد اين واقعيت را بهرسميت شناخت که حزب ما (يعني، حزب بلشويک) در بيشتر شوراهاي نمايندگان کارگران در اقليت است، اقليتي کوچک در برابر بلوکي از همة عناصر خردهبورژواي فرصتطلب، از سوسياليستهاي خلقي و سوسياليستهاي انقلابي گرفته تا کميتة سازمانده ... غيره و غيره که تسليم نفوذ بورژوازي شدهاند و اين نفوذ را در ميان پرولتاريا گسترش ميدهند
تزهاي آوريل مبني بر اينکه هيچ حمايتي از حکومت موقت نبايد کرد و مستقيما بايد دست به انقلاب سوسياليستي زد، با مخالفتِ شديد اکثريت جنبش «چپ» آن زمان روبهرو شد. يکي از معروفترينِ مخالفين پلخانف بود که ميگفت، وظيفة حزب مارکسيستي نه تدارک انقلاب پرولتري بلکه تعميق حقوق دموکراتيک در يک دموکراسي بورژوايي است. اين واقعيت که طبقه کارگر در روسيه ضعيف و هنوز اکثريت جمعيت آن روستايي بودند، مهماتِ مخالفين براي حمله به لنين و تزهاي آوريل بود. بهواقع، اوضاعي بود که بدون حرکت لنين خلاف جريان سياستهاي حاکم، انقلاب اکتبر بهوقوع نميپيوست.
تزها حتا براي رهبران حزب بلشويک شوکآور و غير منتظره بود! اين حيرت و شگفتي بيعلت نبود. زيرا تزهاي آوريل، گسستي راديکال از تفکري بود که لنين در مورد خصلت و راه انقلاب روسيه بافته بود. او پيشتر راه انقلاب سوسياليستي براي روسيه را گذر کردن از يک انقلاب بورژوايي ميديد که به تشکيل دولت بورژوازي منتهي شده اما براي آنکه «انقلاب بورژوازي کاملتر و قطعيتر و هرچه پيگيرتر» باشد شرکت پرولتاريا در آن دولت را الزامي ميديد. بهطور مثال، لنين در مقالة «دو تاکتيک سوسيال دموکراسي در انقلاب دموکراتيک» مينويسد:« ما نميتوانيم از چهار ديوار بورژوا دموکراتيک انقلاب روس يکباره به خارج آن بجهيم ولي ما ميتوانيم حدود اين چهار ديوار را به مقياس عظيم وسعت دهيم، ما ميتوانيم و بايد در حدود اين چهار ديوار در راه منافع پرولتاريا و نيازمنديهاي مستقيم وي و در راه شرايطي که نيروهاي وي را براي پيروزي کامل آينده آماده ميسازد مبارزه کنيم. دموکراسي بورژوازي داريم تا دموکراسي بورژوازي.» (دو تاکتيک سوسيال دموکراسي در انقلاب دموکراتيک - 1905)
چنين گسستي براي تئوريسين و پراتيسين کمونيست انقلابي مانند لنين عجيب نبود. لنين متفکري علمي بود و با واقعيت آنطورکه هست روبهرو ميشد و در دل واقعيتِ متناقض، عواملي که ميتوانستند يک تغيير واقعي و راديکال را ممکن کنند جستجو کرده و براي متحقق کردن آن نقشه راه ميريخت و پيگيرانه آن را با تکيه بر حزب بلشويک پيش ميبرد. تغيير و تحولاتي که در فاصله سالهاي 1905 تا 1917  در روسيه و در جهان رخ داده بود محدوديتهاي تفکر پيشين را به او نشان ميداد. با واقعة تکاندهندهاي مانند جنگ امپرياليستي و خيانتِ اکثريت احزاب کمونيست جهان در سال 1914 که به فاجعه 1914 معروف شد، لنين ضرورتِ يک بازبيني و اصلاح فکري را ديد. او بهعنوان يک رهبر کمونيست بايد تحليل ماترياليستي و ديالکتيکي از خيانت بزرگ 1914 ميکرد. او تغييرات اقتصادي عظيم را که در نظام سرمايهداري رخ داده و تبديل به سرمايهداري امپرياليستي شده بود، تحليل کرد، تاثيرات اين تغيير را در صورتبندي طبقاتيِ کشورهاي سرمايهداري ازجمله، انشعاب در طبقه کارگر و شکلگيري يک اشرافيت کارگري که منافعش را در پيروزي بورژوازي امپرياليستي کشور خود ميبيند، نشان داد و انشعاب در طبقه که آغاز جدايي جنبش کارگري از جنبش کمونيستي بود را پاية مادي خيانت رهبران احزاب انترناسيونال دوم بهويژه حزب سوسيال دموکراسي آلمان و رهبر آن کائوتسکي دانست و اعلام کرد، خط رهبران اين احزاب در قبال جنگ جهاني خصلت بورژوا- امپرياليستي دارد.
براي تجزيه و تحليل و  درک اين فاجعه، لنين مجبور شد يک بار ديگر و بازهم بر بستر مبارزة تاريخي جهاني براي درک جهان و تغيير آن، به مطالعة فلسفه بازگردد تا بتواند معضل را درک کرده و برايش راه حل بيابد (تا پيش از اين اثر فلسفي بزرگ وي «ماترياليسم و امپريوکريتيسيسم» بود). جلد 38 از کليات آثار لنين يادداشتهاي او در مورد هگل است. به قول لني وولف، از حزب کمونيست انقلابي آمريکا: «اين يادداشتها بيانِ نوعي بازبيني و تا حدي اصلاح آنچهکه تا آن زمان بهعنوان فلسفه مارکسيستي و روش ديالکتيکي شناخته ميشد، بود. احتمالا همين بازبيني پاية شکلگيري تزهاي آوريل لنين بود. اين تزها بسيار راديکال و غير منتظره بودند و کل حزب بلشويک را تکان دادند زيرا بهجاي دوران طولاني کار سياسي و تحکيم انقلاب بورژوا دموکراتيکي که در جريان بود فراخوان تدارک کمابيش فوري انقلاب سوسياليستي را ميدادند.»1
به هر دليلي، از جمله بهعلت سرعت تحولات و چرخش و دگرگونيها و وظايف عظيمي که جنگ بههمراه آورده بود، لنين پيشاپيش نتوانسته بود حتا گروه مرکزي رهبران حزب بلشويک را در اين بازبيني و اصلاح با خود همراه کند. لني وولف ميگويد: «شکاف بزرگي بهويژه در زمينه ديالکتيک موجود بود که بعدها گريبان بلشويکها را گرفت».
لنين مغزِ متحجري نداشت. به پديدهها با روشِ ماترياليسم مکانيکي و ايستا نمينگريست. بلکه تغيير در پديدهها را مشاهده کرده و براي «حل» تحولات و تغييرات غير منتظرة آنها در فرمولهاي تئوريک پيشيني اسير نميماند. او ميتوانست واقعيتها را ماترياليستي ديده و بهطور ديالکتيکي پديده نوظهور را که در نتيجه گسست در پديدة پيشين بهظهور رسيده اما هنوز ريشههايش در آن است (سرمايهداري امپرياليستي) ببيند و تحليل کند و جلوتر رفته و تاثيرات آن را بر پيکربندي طبقاتي جامعه و بازتاب آن بهشکل نيروهاي سياسي و برنامههايشان ببيند و براي استراتژي و تاکتيکهاي انقلاب نتيجهگيري کند.
جهشِ تزهاي آوريل نتيجة بهکاربست چنين روشي توسط کسي بود که با تمام وجود و بهطور متمرکز تبديل تلاطمات روسيه و جهان به يک انقلاب سوسياليستي را هدف قرار داده بود. آن دسته از رهبران بلشويک که ناتوان از چنين جهشي بودند يا نميخواستند چنين جهشي کنند، به لنينِ سال 1905 متوسل ميشدند تا بتوانند کمونيسم را مساوي با دموکراتيسم راديکال قرار دهند. پس از آن نيز، اکثريت کمونيستهاي در شوروي و جنبش بينالملي کمونيستي قادر به درک و دروني کردن اين جهش نشدند؛ بهجز مائوتسه دون و کمونيست‌‌هاي چيني تحت رهبري وي که رويکردشان به وضعيت عقبمانده و نيمه فئودالي چين، اين بود که ضرورت حل اين معضل از طريق انقلاب بورژوايي و تشکيل دولت بورژوايي نيست. بلکه از طريق انقلاب دموکراتيک نوين است که انقلابي تحت رهبري پرولتاريا و حزب کمونيست است و بهعلت اين رهبري و اين راه، ميتوان به فوريت معضل عقبماندگي و وابستگي به امپرياليسم را حل کرده و به سوسياليسم گذر کرد.
کسانيکه اين گسست لنين را درک نکردند، اين را نيز درک نکردند که جهانبيني کمونيستي در تمام اضلاع و سطوحش راديکالترين گسست از جهانبيني ناسيوناليستي است و حاضر نشدند فعاليتهاي سياسي خود را در هر عرصه در چارچوب مبارزه براي کمونيسم پيش ببرند؛ و متحدانه جهانبيني کمونيستي و سياستهاي منبعث از آن را در هر عرصهاي به کار برند و راه اين تئوري و اين مسير و اين هدف را در قلوب تودههايي که در واکنش به اين يا آن شکل از ستم بهميدان سياست ميآيند باز کنند و افقهايشان را تا حد مبارزين رهايي بشريت گسترش دهند.
گسست لنين بخشي از مبارزه طبقاتي بود. در ادامة چه بايد کرد و در ادامة مبارزه براي افشا و طرد رهبران بينالملل دوم از جنبش کمونيستي بينالمللي بود. چنانچه لنين چنين گسستي را نميکرد، قادر به رهبري حزب بلشويک از ميان پيچ و خمهاي انقلاب و بازسازي جنبش بينالمللي کمونيستي نميشد. چنانچه او دنباله روي خط اکثريت کميتة مرکزي حزب خود و خط حاکم بر شوراهاي کارگري و دهقاني که عمدتا تحت نفوذ جريانهاي خردهبورژوايي جنبش چپ بودند، ميشد،  اگر دنبال آن ميرفت که در جنبش «چپ» آن زمان «سرمايهاي» به هم بزند به يکي از همان گروهها تبديل ميشد. بهظاهر «قدرتمند» ميآمد اما انقلاب اکتبر بهوقوع نميپيوست.
با وجود آنکه لنين براي قيام اکتبر، استدلالهاي فوقالعاده پيشرو و قانعکننده جلو گذاشت اما تقريبا هيچکس در کميتة مرکزي حزب بلشويک قاطعانه با لنين همراهي نکرد. کار به آنجا کشيد که لنين تهديد به استعفا کرد تا اينکه بالاخره اکثريتِ هستة مرکزي رهبران حزب تحت تاثير عوامل گوناگون (آتوريته لنين و اوجگيري بحران انقلابي) با قيام اکتبر توافق کردند.
مسلما کميته مرکزي حزب بلشويک کيفيتا متفاوت از  منشويکها و ديگر جريانات خردهبورژوايي بود. اما همانطورکه لنين در سال 1902 در اثر معروف و ماندگارش «چه بايد کرد» نشان داد مهم نيست که کمونيستهاي انقلابي نيت و تعهد به کدام افق دارند، چنانچه با نيروي گرانشيِ خودرويي مقابله نکنند و آن سياستهايي را که در مقطع و در ظاهر مطلوب بهنظر ميآيند و محبوبيت و مقبوليت دارند آگاهانه منحرف نکنند، به پايين کشيده خواهند شد و سر از جايي درخواهند آورد که سوگند خورده بودند به آنجا نروند. فاجعة 1914 درس عبرت خوبي بود که چگونه اکثريت کمونيستهاي پيشين وارد منجلاب سياستهاي بورژوايي شدند. لنين از قدرت خودرويي بهخوبي آگاه بود.
تزهاي آوريل، شجاعت لنين است در بازبيني خود و گسست از آنچه مانعِ پرواز به قلههاي امکانپذير انقلاب اکتبر و خدمت به رهايي بشريت بود. تز اول تکاندهنده است: «... بهعلت خصلت کاپيتاليستي اين حکومت، بي‌‌ترديد خصلت جنگ ازسوي روسيه يک جنگ امپرياليستيِ غارتگرانه است ... پرولتاريا تنها در صورتي ميتواند به جنگ انقلابي رضايت دهد و دفاعطلبي انقلابي را واقعا توجيهپذير بداند که يکم، قدرت به پرولتاريا و فقيرترين بخشهاي دهقانان متحد با پرولتاريا منتقل شود. دوم، کلية سرزمينهاي الحاق شده در عمل و نه در حرف لغو شوند. سوم، با تمام منافع سرمايهدارانه گسست کاملي در عمل صورت پذيرد.  با توجه به صداقت آن بخشهاي وسيع از تودهها که به دفاعطلبي انقلابي باور دارند ... با توجه به اين واقعيت که آنان توسط بورژوازي فريب داده ميشوند، بايد با دقت و تفصيل تمام، با پشتکار و شکيبائي اشتباهشان را برايشان توضيح داد که ميان سرمايه و جنگ امپرياليستي پيوند ناگسستني هست و ثابت کرد که بدون برانداختن سرمايه پايان دادن به جنگ از طريق صلحي دموکراتيک و نه صلحي که با خشونت تحميل شده باشد، ممکن نيست
پانوشت:
1. On Revolutionary Road with Chairman Avakian. www.revcom.us



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر