هیوا کمالی
از نشریه آتش - شماره 68
در نتيجة ريزش
گودالي در «قيامدشت» يک کارگر افغانستاني و مامور آتشنشاني که براي نجات او وارد گودال شده بود، دفن و خفه شدند. (مهر 95) کارگر افغانستاني
بهدليل ريزش چاه اگو در ميدان هفت تير مدفون شد و جان خود را از
دست داد.(آبان 95)
اينها، بهظاهر فقط چند خبر در ميان هزاران خبر ديگرند. اما
بيان شرايط کار و زيست بخش مهمي از طبقه کارگر در ايران ميباشند. کارگران ايران فقط در آتشسوزي ساختمان
پلاسکو و ريزش معدن يورتِ گرگان و بهعنوان کولبر
در کردستان با گلولههاي جمهوري اسلامي کشته نميشوند. در سال گذشته، فقط در متروي تهران هنگام کار، چندين کارگر افغانستاني کشته
شدند.
مقامات رژيم
بيشرمانه آنان را «اتباع بيگانه» ميخوانند. درحاليکه اگر اين کارگران، فقط يک روز بهطور دستهجمعي دست از کار بکشند، اگر فقط يک روز در بازتوليد حيات اجتماعيِ اين جامعه حضور
پُررنگ نداشته باشند، زندگي روزمره شهرهاي ايران دچار سکته ميشود. پس وقتي به برجها نگاه ميکنيد، سوار مترو
ميشويد، از روي پل هاي عابر رد ميشويد و از جادههايي سفر ميکنيد که شهرها را به يکديگر متصل ميکنند بدانيد که اينها آجر و سيمان و قير نيستند. اينها عصارة جان کارگران ايران هستند که بخش بزرگي از آنها «اتباع بيگانه»
خوانده ميشوند. اين راهها و پلها و برجها، روي پشت اين «اتباع بيگانه» ساخته شدهاند.
همهجا هستند و کار ميکنند. آن هم براساس شرايط مافوق استثمار، کار در
خطرناکترين شرايط با سوانح
کاري بسيار بالا و محروم از ابتداييترين حقوق يک
کارگر آزاد. از نانواييها و نگهباني ساختمانها و محلات و
جمعآوري زباله شهري، پاکيزهسازي شهرها و
کاشت و نگهداشت بوستانها، حفاري مترو و فاضلابها، ريلگذاري، ساختن برجها، کارگاههاي سنگبري و در و پنجرهسازي، کشاورزي
و پرورش نهال، باغداري و ميوهچيني، دامداري، صافکاري، تاسيسات عمراني، اتوبانکشي، دستفروشي، کار در کشتارگاهها و محلهاي سخت – در گودالهاي عميق و ارتفاعات،
در جايي که هوا نيست و بهشدت متعفن و آلوده است. اکثر کارگران ايراني مايل
به کار در بسياري از اين مشاغل و با اين سطح دستمزد نيستند. بهطور مثال در ساختمانسازي و عمران، کارگران افغانستاني با نصف دستمزد
کارگران ايراني فعاليت ميکنند. اما افغانستانيها بهخاطر اينکه برگة اقامت و حق شهروندي ندارند، ناگزيرند کارهاي
دشوار را با دستمزدهاي پايينتر انجام دهند و نميتوانند از شرايط بد يا ساعات طولاني کار شکايت کنند. اغلب، بيمه و مزايا ندارند
و اگر در حين کار کشته شوند چيزي به بازماندگانشان تعلق نميگيرد.
اکبر شوکت، رئيس کانون انجمنهاي صنفي کارگران ساختماني کشور در گفتوگو با مهر
(تاريخ5 خرداد 96) در
پاسخ به اين سوال که سهم کارگران غير ايراني
در نظام ساخت و ساز چقدر است ميگويد: در حال حاضر حدود يک ميليون و
400 هزار کارگر ساختماني ايراني در کشور فعاليت دارند و معادل بيش از 50 درصد اين ميزان
يعني حدود 800 هزار نفر نيز کارگر اتباع «بيگانه» در بخش ساختمان فعال هستند.
رد پاي قرارگاه
خاتمالانبيا را در فوق استثمار کارگران افغانستاني ميتوان ديد. اين غول اقتصادي، يکي از بزرگترين پيمانکاران
و وابسته به سپاه پاسداران است و پيمانکاران زيادي را در بخشهاي مختلف پروژههاي ساختماني ازجمله مترو به کار ميگيرد. مافوق استثمار کارگر افغانستاني بخش عمدهاي از سودآوريِ
اين پيمانکاران را تامين ميکند. زماني خود قاليباف، شهردار فعلي
تهران، در راس اين غول اقتصادي بود. قاليباف، اين روزها با هياهو خط متروي شماره 7
را افتتاح کرد و پُز داد که «همة کارهاي آن از کوچکترين تا مديريت
به دست تواناي ايرانيان انجام شده است»! نديدن کار کارگر افغانستاني در ساختمان مترو
فقط به اين خاطر نيست که به قول مقامات رژيم، اينها «اتباع بيگانه»
هستند؛ بلکه بهطور کلي بهخاطر آن است
که سرمايهداران وقتي صحبت از «دست توانا» ميکنند منظورشان مديراني هستند که استثمار کارگران و بيرون کشيدن سود و مافوق سود
از کار آنان را «مديريت» ميکنند.
مقامات جمهوري اسلامي که در عوامفريبي خبرهاند يکي از علل گسترش بيکاري را «حضور کارگران افغانستاني»
معرفي ميکنند. اما آمارها نشان ميدهند در استانها و شهرهايي که اشتغال کارگران افغانستاني از طرف
دولت ممنوع اعلام شده است، بيشترين درصد بيکاري وجود دارد. اما در شهرها و استانهايي که افغانستانيها اجازه کار دارند (بهعنوان مثال در يزد و قم که تراکم حداکثري
دارند) نرخ بيکاري نسبت به شهرهاي ديگر کمتر است. اين مسئله و مسائل ديگر نشان ميدهد حضور يا عدم حضور کارگران افغانستاني علت بيکاري نيست. سرچشمة اصلي بيکاري،
آن نوع توسعة سرمايهداري در دوره گلوباليزاسيون است که بيش از هر چيز
انسانهاي «اضافه» توليد ميکند بهاين معنا که، سرمايهداري قادر نيست براي جمعيت عظيم بيکار اشتغال ايجاد
کند و صدها ميليون نفر مردم دنيا را تلف کرده و انرژي و استعدادهاي آنها را هرز ميدهد. سرمايهداري بهجايي رسيده است که براي تامين حداکثر سودآورياش بايد درصد
روزافزوني از جمعيت قادر به کار را بيکار نگاه دارد و جمعيت شاغل را در شرايط بيحقوقي و عدم امنيت و ثبات شغلي نگاه دارد. چنانکه ما به جز
کارگران با خيل تحصيلکردههاي ميليوني
در ايران مواجهيم که بيکارند و مسائل سياسي منطقه و جهان نيز در کنار تغييرات عملکرد
و نوع توليد سرمايهداري به بيکاري وسيعتر در ايران
دامن زده است.
مهاجرين افغانستاني
و فرزندان آنها که در ايران زاده شدهاند از اوليهترين حقوق انساني محروم هستند. اکثر کودکان افغانستاني
امکان تحصيل در مدارس را ندارند و در ايران، بيسواد بار ميآيند. تعداد زيادي از آنان کودکان کار در خيابانها هستند. زنان
افغانستاني از ستمديدهترين قشرهاي جامعة ايران هستند. فرزندانِ حاصل از
ازدواج زن ايراني با مرد افغانستاني، طبق قانون، غير ايراني محسوب ميشوند. مهاجرين افغانستاني، اکثرا در مناطق محروم و حاشيه با کمترين امکانات زندگي
ميکنند. دليل انتخاب حاشيه شهرها از جانب آنان براي سکونت، وجود
منازل مسکوني نيمهساز با اجارهبهاي کمتر از
نقاط مرکزي شهر است. مقامات جمهوري اسلامي با لقب تحقيرآميز «اتباع
بيگانه» از آنان ياد ميکنند با وقاحت از اين که آنها منظره و چشماندازهاي نامناسب در حاشيههاي شهرها بهوجود ميآورند صحبت ميکنند و بيشرمانه از اين
که در مورد نقض حقوق بشرِ افغانستانيها مورد پرسش
قرار بگيرند، شکايت ميکنند چون فکر ميکنند از ارث
پدريشان براي زندگي افغانستاني هزينه ميکنند درحاليکه ميلياردها دلار سود قرارگاههاي خاتمالانبيا و بنيادها و آستانها و بيتهاي اينان، محصول استثمار و فوق استثمار کارگران
از جمله کارگران افغانستاني است.
تحت تاثير تبليغات
سلطهجويانه و ناسيوناليستي رژيم جمهوري اسلامي، فرهنگِ منحط عظمتطلبي ايراني در ميان قشرهاي مختلف مردم رسوخ کرده است بهطوريکه نگاهِ «انسان درجه دوم» به افغانستانيها امري عادي محسوب ميشود. درست همانطورکه تفکر و فرهنگ فرودست شمردن زنان، يک عادت و نُرم قابل قبول شده است. اين افکار،
نتيجة دنبالهروي و تقليد از افکار و سياستهاي يک رژيم منحط و منسوخ است که فرهنگ حاکم بر مردم را هم تبديل به يک فرهنگ منسوخِ
عصر جاهليت ميکند. متاسفانه سياستهاي ضد کارگري
و ضد انساني رژيم اسلامي در ميان کارگران ايراني هم نفوذ کرده است. بهطوريکه در مراسم دولتيِ روز جهاني کارگر (ارديبهشت
96) يک تشکل بهاصطلاح کارگري، پلاکاردهايي را به دست کارگران داد
که از طرف کارگران ايراني خواست اخراج کارگران افغانستاني را طرح ميکرد! هر کارگري که اين چنين از طرف رژيم حاکم، فريب بخورد درواقع تيشه به ريشة
طبقة خود ميزند و جادهصافکن سرمايهداران در استثمار و فوق استثمار همة کارگران ميشود. هر کارگري بايد بداند و آگاه باشد که کارگر، وطن ندارد. کارگر يعني جهانوطن. کارگر يعني انساني که در تعاون با کارگران چهارگوشة جهان، حيات
بشريت را توليد ميکند. اين امر نه تنها معضلي براي بشريت نيست بلکه
شانس رهايي بشريت از غل و زنجير استثمار است. معضل آنجاست که توليد
اجتماعيِ اين طبقة جهاني توسط اقليتي که طبقه سرمايهدار نام دارد،
«مديريت» ميشود. کارگر، هرگز نبايد اخراج کارگر ديگري را بخواهد.
کارگر بايد سرنگوني دولت و رژيم و نظام سرمايهداران را در
ايران و ديگر نقاط جهان طلب کند و برايش بجنگد. اگر کارگر ايراني اين را درک نميکند و نسبت به آن آگاه نيست، وظيفة کارگر افغانستاني است که آگاه شود و کارگر ايراني
را هم آگاه کند. آگاهي به همة اين امور و مبارزه براي ايجاد جهاني بهتر براي اکثريت
مردم جهان، يک علم است. علمِ انقلاب کمونيستي. بدون آگاهي به اين علم هر کارگري هميشه
فريب سرمايهداران را خواهد خورد و واقعيت طبقة کارگر و نقش
آن را در رها کردن بشريت و نجات کرة زمين درک نخواهد کرد.
جنگهاي ويرانگر امپرياليسم آمريکا و سوسيالامپرياليسم شوروي
و جهادگرايان اسلامي در افغانستان و زندگي تحت جمهوري اسلامي ايران، افغانستانيها را با تجربه کرده است. اين تجربه، امکان آن را فراهم ميکند که در نتيجة کار آگاهگرانة کمونيستهاي انقلابي، آنها بهسرعت وجه اشتراک
عميق دشمنان خونريز و ويرانگري مانند امپرياليستهاي آمريکايي و دولت اسلامي افغانستان و جمهوري اسلامي ايران و اسلامگرايان جهادي و طالب و داعشي را ببينند و درک کنند که رهايي مردم افغانستان و ايران
و سوريه و کل خاورميانه در ريشهکن کردن همة اينان است. اگر اين تجارب
با آگاهي کمونيستي پيوند بخورند، کارگران افغانستاني ميتوانند نقش بزرگي
در آگاهيِ کارگران و مردم ايران بازي کنند تا متحدانه لشگر قدرتمندي براي انقلاب کمونيستي
در ايران و افغانستان و سراسر منطقة خاورميانه به وجود آوريم؛ ارتش سرخي که براي جهان
بدون ستم و استثمار، عليه جنگهاي ويرانگر و براي رهايي کل بشريت
بجنگد. اين است جوهر و معناي انترناسيوناليسم پرولتري که بدون آن امکان رهايي واقعي
براي هيچ کس، وجود ندارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر