انقلاب روسيه: دولت و انقلاب
دولت با تفنگ و دولت بيتفنگ!
از نشریه آتش - شماره 69
این چهارمین
مقاله در سری مقالاتی است که به مناسبت صدمین سالگرد انقلاب اکتبر 1917 در روسیه به
رهبری لنین که اولین دولت سوسیالیستی جهان را بنا گذاشت، منتشر میشود. در این
شماره بهموضوع «دولت» و اثر مهم
لنین به نام «دولت و انقلاب» میپردازیم. این اثر تئوریک، حاوی تفکر
و نگرش انقلابی کمونیستی در مورد دولت و ضرورتِ مطلق پرولتاریا در سرنگونی دولت کهنه
و استقرار دولت نوین سوسیالیستی است. این نگرش، نقش تعیینکننده در تصمیم
لنین در آستانۀ انقلاب اکتبر 1917 برای سرنگونیِ هرچه فوریتر دولتی که
در نتیجۀ سرنگونی سلطنت تزاری در انقلاب فوریه 1917 به قدرت رسیده بود، داشت. با خواندن
این اثر، به مسالۀ مرکزی انقلاب پرولتری پی میبریم. برای اولینبار لنین دكترین ماركس و انگلس را در مورد لزوم انقلاب قهرآمیز برای درهم شكستن
ماشین دولتی كهنه و برقراری دیكتاتوری پرولتاریا بهكار بست.
****
حسن روحانی،
در ماه گذشته، در نطقی خطاب به جمعی از سرمایهداران گفته بود: «ما سرمایه را از دولت بیتفنگ به دولت با تفنگ منتقل کردیم». منظور روحانی
این بود که در جریان «خصوصیسازی» کارخانهها و املاک و معادن و بانکهای تحت اختیار دولت، بهجای آنکه اینها را به سرمایهداران بهاصطلاح «بخش
خصوصی» واگذار کنند بهدست سپاه پاسداران دادند.
ببینیم «دولت»
چیست تا بیپایگیِ افاضات روحانی را درک کنیم که چیزی به نام
«دولت بیتفنگ» وجود خارجی
ندارد.
لنین در کتاب
«دولت و انقلاب» محتوای واقعی نهادی به نام دولت و ضرورت آن برای جامعۀ طبقاتی را تشریح
میکند. دولت، یک پدیدۀ تاریخی است. یعنی، در مقطع خاصی از تاریخ
جامعۀ بشری، با ظهور جامعۀ طبقاتی بهوجود آمد و ابزار
اِعمال دیکتاتوری طبقۀ حاکم (طبقۀ به لحاظ اقتصادی مسلط) بر طبقۀ محکوم (طبقۀ تحت استثمار)
است. جامعۀ طبقاتی جامعهای است که عدۀ قلیلی ابزار عمدۀ تولید اقتصادی را
در دست دارند و از این طریق، اکثریتِ مردم را استثمار میکنند. یعنی،
ثروت تولید شده توسط اکثریت را در اختیار میگیرند.
اولین طبقۀ استثمارگر،
بردهداران بودند
و سپس فئودالها و امروزه سرمایهداران. رابطۀ
طبقاتی میان استثمارگر و استثمارشونده بهشدت خصمانه است.
طبقۀ استثمارگر برای حفظ این موقعیت و ممانعت از شورش استثمارشوندگان نیازمند دولت است. در اداره این وضعیت،
اِعمال قهر و خشونت سازمانیافته و یکطرفه، نقش کلیدی بازی میکند. منظور از «سازمانیافته» این است که نیروهای سرکوبگر نظامی دولت،
دارای سازمان و تشکیلات و دکترینِ نظامی و سلسله مراتب و اصول و غیره هستند. منظور
از «یکطرفه» آن است
که طبق «قانون» فقط دولت حق استفاده از تفنگ و قهر سازمانیافته را دارد. طبقۀ محکوم حق استفاده از سلاح را
ندارد. چون بَرده (که امروز، پرولتاریا بَردۀ مدرن است) همیشه میخواهد بردهدار (که بردهدار مدرن امروز، سرمایهدار است) را به زیر بکشد. بنابراین، بردهدار حق استفاده از سلاح را برای برده ممنوع میکند. ستمگر همیشه از ستمدیدگان میترسد. زیرا ستمدیده
همیشه میخواهد ستمی را که بر او میشود سرنگون کند. همیشه میخواهد یوغ ستمدیدگی را از گردۀ خود
باز کند.
ستون فقرات دولت،
قوای سرکوبگر قهرآمیز آن یعنی، نیروهای نظامی، انتظامی، پلیس،
زندانها، جاسوسها و دستگاههای اطلاعاتی هستند. اما این بهمعنای کماهمیت بودن بخشهای دیگر دستگاه
دولتی نیست. ابزار دیگرِ دستگاه دولتی نیز بسیار مهم هستند. مانند دستگاه تبلیغاتی
و آموزشیِ آن. مانند تحمیل دین و آئینهای دینی. مانند
موجه کردن سرکوب از طریق قانونگذاری. درنهایت، بدون آنکه طبقات تحت ستم و استثمار با زور و سرکوب سرجایشان نشانده شوند،
کلیت این دولتِ ارتجاعی نمیتواند دوام بیاورد.
پس: اولا، دولت
بخشی از یک نظام اقتصادی– سیاسی است و
ماهیت هر دولت را اساسا نظام اقتصادی حاکم تعیین میکند. بدون تغییر
نظام اقتصادی، نمیتوان گفت که یک دولت تغییر کرده است. ثانیا، ستون
فقرات دولت، نیروهای نظامی آن است و چیزی به نام «دولت بیتفنگ» وجود ندارد. درک این واقعیت، برای درک محتوای
انقلاب و اسباب و وسایل ضروری برای تحقق انقلاب، تعیینکننده است.
انقلاب فقط میتواند بهمعنای سرنگون کردن قدرت سیاسی یک طبقه و ریشهکن کردن روابطِ تولیدیِ مربوط به آن طبقه باشد.
انقلاب در درجه اول باید دستگاه دولتی طبقۀ حاکم را در هم بشکند تا راه برای از میان
بردنِ روابط تولیدی استثمارگرانۀ آن باز شود. برای درهم شکستن دستگاه دولتی باید ستون
فقرات نظامی آن را در میدان نبرد مغلوب کرد. طبقۀ محکوم نیز برای سرنگون کردن دولت
طبقات استثمارگر باید ارتش و جنگ انقلابی خود را داشته باشد. به قول لنین، اگر طبقۀ
کارگر و متحدان آن، این واقعیت را درک نکنند، برای همیشه برده و اسیر سرمایهداری باقی خواهند ماند.
در آستانۀ انقلاب
اکتبر، بازهم این لنین بود که در تمایز با دیگر رهبرانِ چپ در جنبش کمونیستی روسیه،
توانست نیاز مبارزه طبقاتی را درست تشخیص دهد. او این حقیقت استراتژیك را بیشتر و كیفیتا
بیشتر از بقیه فهمید كه پرولتاریا بدون ارتش و دست زدن به جنگ سازمانیافته و رهبریشده به قدرت نخواهد رسید بلكه بهطرز اسفناكی به او خیانت خواهد شد.
در این دوره
است كه لنین اثر بزرگ «دولت و انقلاب» را مینویسد. در این
دوره است كه در مورد فن قیام- ضرورت قهر– دموكراسی و دیكتاتوری مینویسد. یعنی به عمیقترین مسائل تئوریك كه همه فكر میكردند ماركسیسم حل كرده است، میپردازد. همزمان لنین برنامۀ
پرولتاریا را بهطور زنده بازتاب میدهد. برای لنین،
طبقه كارگر بهعنوان طبقهای که دولت نوینی
را باید مستقر و اداره کند، معنا داشت. برنامۀ انقلابی لنین روشن میکرد که بعد از كسب قدرت، پرولتاریا با مشکلات حاد و فوری و مشکلات درازمدتتر چه خواهد کرد. مثلا، با قحطی، بازار سیاه و یا
احتكار چه خواهد كرد. چگونه بانكها را گرفته
و متمركز خواهد كرد؛ با صنایع و تجارت چه خواهد كرد. تمام طبقات باید میدیدند كه پرولتاریا و پیشاهنگ آن، كلید حل معضلات اصلی جامعه را در دست دارد. اینها تبلیغات نبود بلكه برنامه واقعی
بود و توضیح میداد که رنج بردن از این همه فلاکت اصلا ضروری نیست و میتوان از شر آن خلاص شد اما برای خلاص شدن و رهایی، طبقهای باید قدرت دولتی و دیكتاتوری داشته باشد كه رنجاش بیانِ رنجِ
کل بشریت است و منفعتاش نابود کردن کلیۀ مصائبی است که نظامِ استثمارگر
سرمایهداری بر بشر تحمیل کرده است. نگاه لنین به طبقۀ کارگر اینگونه نیست که این طبقه «بدبخت است و حقوقش را نمیدهند؛ پس بیایید
مبارزه کنید که حقش را بگیرد». بلکه نگاهِ علمیاش این است كه
با ظهور طبقه كارگر، عصر جدید و طبقه جدیدی متولد شده كه میتواند همه چیز را بهسرعت تغییر دهد چون نفعش در تغییر رادیکال جامعه
و جهان است.
انقلاب اكتبر
این حقیقت را تثبیت كرد كه برای درهم شكستن ماشین دولتیِ بورژوازی، پرولتاریا باید
ارتش داشته باشد. حل این معضل یعنی ایجاد و قوامیابی ارتش پرولتاریا
یكی از معضلات مهم انقلاب پرولتری است. زیرا بدون درهم شكستن ستون فقرات دولت حاكم
كه نیروی نظامی آن است، انقلاب به پیروزی نمیرسد.
تغییر دوره به
دورۀ کارگزارانِ دولت بهمعنای «تغییر» نیست!
تقریبا در اکثر
کشورهای جهان، طی انتخاباتهای چند ساله، کارگزاران دولتها عوض میشوند و مدیریت دولت، بهطور دورهای میان حزبها یا جناحهای مختلف طبقۀ حاکمه میچرخد. برخی اوقات این «چرخش» بهطور مسالمتآمیز رخ نمیدهد. بلکه جناحها متوسل به «کودتای نظامی» علیه یکدیگر میشوند (مانند
کاری که یک سال پیش، جناحی از ارتش ترکیه تلاش کرد که انجام دهد و اردوغان را از قدرت
ساقط کند) اما این نوع تغییرات بهمعنای تغییر
در دولتِ طبقاتی حاکم نیست. حتا ممکن است اتفاقی مانند سال 57 بیفتد و دولت حاکم تغییر
مهمی کند و رژیم سلطنتی به رژیم جمهوری اسلامی تبدیل شود. اما حتا چنین تغییری باز
هم به معنای تغییر ماهوی در دولت نیست.
پس از نزدیک
به چهل سال، جمهوری اسلامی باز هم با وقاحت کامل تلاش میکند نیروهای
سرکوبگر نظامی خود را «نیروهای مردمی» جا بزند و بگوید چون در نتیجۀ
«انقلاب» بر سر کار آمده است پس، برخلاف رژیم شاه یک رژیم مردمی است. اما واقعیت ثابت
کرده که این رژیم یک رژیم به تمام معنا ضدمردمی است. امروزه،
سپاه پاسداران درگیر در جنگهای نیابتی کثیف در منطقه است. اما
کار اصلی نیروهای نظامی این دولت، سرکوب مردم است. کافی است نگاهی به وقایع پس از بهمن
57 بیندازیم: سرکوب مردم کردستان، سرکوب خلق عرب در خوزستان، سرکوب شوراهای دهقانی
در ترکمن صحرا، ترور فعالین کارگری و سرکوب شوراهای کارگری، سرکوب زنان و تحمیل حجاب
اسلامی و در ادامه ایجاد گشتهای نظامی/امنیتی علیه زنان، کشتار
هزاران زندانی سیاسی بهویژه از خرداد 1360 به بعد و سپس قتل عام هزاران
زندانی سیاسی در تابستان 67، سرکوب جنبش دانشجویی، سرکوب گردهماییها و اعتصابهای کارگری و به گلوله بستن کارگران اعتصابی و کولبران،
سرکوب جنبش سال 88، حکومت نظامی دائمی در کردستان و...
کافی است به
یکی از جدیدترین تدارکات «امنیتی» سپاه نگاه بکنیم تا بفهمیم «ایجاد امنیت» در قاموس
سپاه یعنی چه؟ از قول سرلشگر یحیی صفوی، مشاور عالی فرماندهی کل قوا (یعنی، خامنه ای)
در گزارش «تدوین نظامنامه امنیتی و حاشیهنشینی در خراسان رضوی» نقل میشود که ناامنی در استان خراسان رضوی به علت «جمعیت کثیر حاشیهنشین و مهاجر» و ترکیب مسایل «اقتصادی، فرهنگی و
سایر معضلات» محتمل است و میگوید، «با نگاه به آینده، ...برای برخورد
با ناامنی به سناریوسازی بپردازیم و در این راستا میبایست به تدوین
نظامنامه امنیتی
و حاشیهنشینی در استان
خراسان رضوی توجه کافی شود و در آن تمامی اقدامات همراستاسازی شود.» (روزنامه شرق. 25 تیر. ص 3)
به طور خلاصه،
ترس از ستمدیدگان و «سناریوسازی» برای سرکوب شورش آنان.
مسالۀ جامعه
ما این نیست که آیا دستگاه نظامی سپاه پاسداران باید بنگاههای مالی و سرمایهگذاری هم باشند یا خیر. آیا باید درگیر در سرمایهگذاری باشد یا نباشد. مساله این است که این نهاد
حافظِ منافعِ طبقۀ سرمایهداران داخلی و بینالمللی است. مساله این است که این نیروی سرکوبگر، ضد اکثریت
مردم است و از منظرِ منافع کوتاهمدت و درازمدتِ مردم «حق» و «مشروعیت» استفاده از سلاح ندارد و سلاح را باید
از دستش گرفت تا کلیت این دولت، یعنی کلیت نظام سیاسی و اقتصادی حاکم را سرنگون کرد
و بر جای آن دولت دیگری مستقر کرد که راه برای مردم باز کند تا جامعه را بر اساسی بهجز ستم و استثمار اکثریت به دست اقلیت، سازمان دهند.
کتاب «دولت و
انقلاب» لنین را باید بهدقت خواند و بحث کرد و برای کامل کردن آگاهی، کتاب
«دولت و آزادی» نوشتۀ باب آواکیان، از انتشارات «آتش» را باید بهمیان کارگران و زنان و جوانان سیاسی برد تا در مورد محتوای انقلاب و راه متحقق
کردن آن آگاه بشوند. بهقول مارکس: برای اینکه بنایی در عمل فرو بریزد در ابتدا باید در ذهن
فرو بپاشد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر