۱۳۹۶ آبان ۱۴, یکشنبه

تروريسم حجاب و عفت اسلامي !



هیوا کمالی 

از نشریه آتش - شماره 70 


هفتة «حجاب و عفت» جمهوري اسلامي هر سال در وسط تيرماه در اوج گرماي تابستاني برگزار ميشود. اما امسال گرمايش اقليمي که هواي داغِ بالاي پنجاه درجهاي را به برخي نقاط ايران مانند خوزستان و بلوچستان آورده است، چهرة تروريستي «حجاب اسلامي» را عريانتر از هميشه کرده است. کمبود آب، هواي پر گرد و غبار، برقي که در برخي مناطق هميشگي نيست و قطع و وصل ميشود، تعداد زيادي از مردم را کلافه و بيمار کرده است. در چنين وضعي در اتوبوسي از ميان خيابانهاي داغ در حال رد شدن هستم. به زنان چادرمشکي چشم دوختهام و از خود ميپرسم، اين حجاب لعنتي، آنهم از نوع سياه و کلفتاش چيست که اينها را چنين به بند کشيده و نه فقط بدنشان بلکه هستي و انسانيت آنها را زير فشار و شکنجه  قرار ميدهد؟
من آن را تروريسم حجاب اسلامي ميخوانم. علاوه بر معناي اجتماعيِ ستمگرانهاش، حجاب اسلامي تبديل به آفتِ سلامت و بهداشت زنان شده است. از آنجا که حجاب، مانع دائمي در مقابل رسيدن نور خورشيد به بدن است، کمبود ويتامين D که براي استحکام استخوان و اعصاب حياتي است، در ميان زنان ايراني يکي از رايجترين بيماريها است. بيماريهاي استخوانيِ مخصوص در سنين بالا، حتا در ميان دانش آموزان شايع شده است. در ايران، زنان سه برابر مردان مبتلا به بيماري ام.اس ميشوند. بيماريهاي پوستي سر و بدن، شپش و کچلي و... بهعلت کمبود هوا و عرق کردن سر و بدن در لباسهاي زخيم و سياه  افزايش يافته است. عدم تابش نورخورشيد به پوست، زمينهساز بيماريهاي استخواني، قلبي عروقي و ديابت ميشود و خطر ابتلا به سرطانهاي مرگبار از جمله سرطان پستان را زياد ميکند (براي شناخت بيشتر از اين آفت به سايتِ wikiIslam.net رجوع کنيد). تحميل رنگهاي تيره در پوشش زنان يکي از عوامل گسترش افسردگي و بيماريهاي رواني است. حتا روانپزشکان نسبت به رنگهاي سياه و افراط در استفاده از آنها هشدار ميدهند. حجاب اجباري، انرژي و شادابي و نشاط دختران و زنان را سرکوب ميکند. شرکت آنان را در فعاليتهاي بدني ورزشي به هزار شکل محدود و همراه با دلهره و شکنجه و آزار روحي ميکند. آيتالله مکارم شيرازي در مورد فوايد حجاب ميگويد: «حجاب براي حفظ شخصيت زن و جلوگيري از انحراف جوانان و (ممانعت از) گسترش فساد در جامعه اسلامي است. و همانگونهکه اصل پوشيدن لباس براي زنان و مردان منافات با آزادي آنها ندارد، حجاب نيز چنين است.» (سايت خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) 17 تير1392).
به اين مرتجع تاريکانديش بايد گفت، بله «اصل پوشيدن لباس براي زنان و مردان منافات با آزادي آنها ندارد» اما اصل پوشيدن حجاب اسلامي با آزادي زنان شديدا منافات دارد. در اين جامعه و طبق قوانين شريعت، زن «مجرم» و «منبع فساد اجتماعي» است و بايد لباس خاصي را به نشانة «مجرم» بودن بپوشد تا جامعه از او فاصله بگيرد. آيا اين رژيم، نفرتانگيز و شايستة انزجار زنان اين کشور نيست؟ 
سايت «راسخوان»، وابسته به سازمان اوقاف و خيريه در وصفِ «پوشش اسلامي براي بانوان» مينويسد: «مفاسد اجتماعي، قتل و غارت، خودکشيها، فرزندان سرراهي، سقط جنينها، بيماريهاي زنانگي و بروز ايدز و پاشيدگي کانون گرم خانواده، مشکلات روحي و رواني شوهران و زنان و فرزندان از آثار هرزگي و برهنگي و بدحجابي است که دامنگير جامعه بشري شده است و هيچ راه صحيح و معقولي به جز اجراي دستورهاي اسلامي به نظر نميرسد، پوشش اسلامي براي بانوان از ضروريات ديني است.» (زمستان 95).
بايد از اين خشکمغزان پرسيد، بنا بر کدام علم پزشکي، «برهنگي و بدحجابي» علتِ «بيماريهاي زنانگي» است؟ اصلا «بيماريهاي زنانگي» در قاموس شما چيست؟
منظور اينها از «بيماريهاي زنانگي» سرطان پستان و رحم نيست. اين اسلاميها، سفليس و ايدز را «بيماريهاي زنانگي» محسوب ميکنند. «راه حل» اجتماعيشان هم براي درمان اين امراض «پوشش اسلامي براي بانوان» است. درحاليکه در همين جمهوري اسلامي و در زير ساية حجاب اجباري، خريد و فروش سکس زن به شکلِ تنفروشي يا صيغه اسلامي، تجاوز به زنان و کودکان دختر و پسر و بيماري ايدز، ابعاد بيسابقهاي گرفته است.
در اين نوع نوشتهجات خرافيِ و زنستيزانه، بسيار عريان و بيتعارف، زنان منبع و سرچشمة بهاصطلاح «مفاسد اجتماعي» معرفي ميشوند. درحاليکه رژيم حاکم و نظام سرمايهداري اسلاميِ است که مرکز تمام مفاسد و معضلات اجتماعي است.
فرهنگ و گفتمان ضد زن که امروزه در ايران و سراسر جهان رايج است جزيي از روابط «پدرسالاري» و «مردسالاري» حاکم است. اين روابط در مقطعي از تاريخ جامعة انساني ظاهر شد. با ظهور جامعة طبقاتي، جايگاه زنان کاملا دگرگون شد و حتي جسم او مورد حمله قرار گرفت. فلسفة پنهان کردن بدن زن در حجاب نيز مربوط به نشانهگذاري و تقويت اين رابطة اجتماعي ستمگرانه است. مربوط است به در هم شکستن اعتمادبهنفس و انسانيت زن. پيش از بهوجود آمدن سلسله مراتب و شکاف طبقاتي در سازمان اجتماعي انسانها، چنين چيزهايي نبود. مادرتباري در ميان انسانها حاکم بود. شواهد بسياري از آن دوران موجود است و ديرينهشناسهاي دانشمند در ابزارها، اجساد، آثار نقاشي و مجسمهسازي يافت شده نشان ميدهند که طبق اين دادههاي عيني و علمي، رابطة ميان جنس مونث و مذکر رابطة بالادست و فرودست نبوده است. اصلا تيرههاي مختلف ازطريق زنان مشخص ميشدند. اما با ظهور طبقات، زن به جايگاه فرودستِ مرد سرنگون شد و از آن زمان، دين و فرهنگ و ايدئولوژي، اين وضعيت را توجيهپذير و تحکيم کرد. حجاب بر سر زنان کردن در دوران اسلام، بخشي از همين ماجراست. پيش از پيدايش سلسلهمراتب طبقاتي و جنسيتي در جامعة بشري، «زن» و «مرد» بهعنوان دو قشر اجتماعي منفک و متمايز موجود نبودند. انسانها مونث و مذکر بودند ولي «زن» با معناي اجتماعي امروز و «مرد» با معناي اجتماعي امروز که توسط قانون و دين و زبان و هنر و لباس و... تعريف ميشود وجود خارجي نداشت. قبل از آغاز جوامع طبقاتي، لباس فقط بهمنظور محافظت در مقابل شرايط جوي و گاه براي تزيين پوشيده ميشد. در مناطق گرمسير همه لخت بودند و کسي هم به کسي تجاوز نميکرد! پس بايد سوال کرد، اين چه جامعهاي است که نداشتن چادر مشکي و «حجاب کامل»، مردان را متجاوز ميکند و «بيماريهاي زنانگي» افزايش پيدا ميکند؟ بايد سوال کرد، چرا اين وضع مصادف شد با اختراع «خدا» از طرف انسان؟ چرا در اديان ابراهيمي (يهوديت، مسيحيت و اسلام) از حجابِ زن يک اصل «عفت» و «اخلاق» ساخته شد و گفته شد که موي زن نبايد ديده شود!
موضوع حجاب در دوران کنوني با موضوع حجاب در 1400 پيش متفاوت است. درواقع، تاريخِ حجاب اسلاميِ امروزي در کشورهاي خاورميانه، به صد سال گذشته و تغيير و تحولات سياسي صد سال گذشته در خاورميانه ربط دارد. از زماني که سرمايهداري/امپرياليسم به اين منطقه و کشورهاي آن نفوذ کرد، استعمار و سرمايهداري امپرياليستي، بنا به منافعِ سياسي و اقتصادياش گاه با قشرهاي روحانيت اسلامي متحد ميشدند (مانند تاسيس کشور عربستان سعودي بر اساس مذهبِ وهابيت و در اتحاد ميان خانواده سلطنتي و قشر آخوندهاي وهابي) و گاه مدعي «کشفِ حجاب» و آوردن «تجدد» به اين کشورها ميشدند. در هر حالت، زنان و پوشش آنان عامل نمادين بسيار مهمي بوده است. «کَرن آرمسترانگ» که يکي از مهمترين پژوهشگران ديني در دورة کنوني است مينويسد: «تا اواخر قرن نوزدهم، در جهان اسلام پوشيدن روبنده توسط زنان نه عموميت داشت و نه موضوعي مرکزي بود. ...حجابِ کامل سنتا توسط زنان اشراف پوشيده ميشد که نشانة موقعيت اجتماعيشان بود. در مصر تحت رهبري محمد علمي (1805-1845) موقعيتِ زنان بهبود قابل توجهي کرد. بسياري روبنده را کنار گذاشته و آزادانه در جامعه رفت و آمد ميکردند. تا اينکه بريتانياييها در سال 1882 مصر را به اشغال درآوردند. ...لُرد «کرومر» انگليسي گفت تازمانيکه روبنده لغو نشده است مصر بايد زير نظر دلسوزانة مستعمرهچيان باقي بماند. زنان مصري بسياري که فرصتهاي آموزشي و حرفهاي يافته بودند، اين فرصتها را تحت استعمار انگليس از کف دادند. «همين "کرومر" که در مصر از ايدههاي فمينيستي براي پيشبرد پروژه استعمارياش سود ميجست در بريتانيا از بنيانگذاران اتحادية مخالف حق راي زنان بود.» (کرن آرمسترانگ. گاردين. 25 اکتبر 2006).
همين ماجرا در ايران رخ داد. قبل از اينکه رضاشاه از حکومت نظامياش براي «کشف حجاب» استفاده کند رهبر بابيان به نام زرينتاج قزويني ملقب به طاهره قرةالعین حجاب از سر برگرفته و خواهان منسوخ اعلام شدن احکام ديني در زمينه فرودست و نابرابر بودن زنان شده بود. او توسط ناصرالدين شاه و به حکم آخوندها دستگير و در سال 1852 ميلادي بعد از اينکه به ناصرالدين شاه سوء قصد شد و هفت تن از بابيان بهعنوان ضارب شناخته شدند (و طاهره هيچ ارتباطي با آنان نداشت) اعدام شد. از آن پس بسياري که روشنگر و روشنفكر و ترقيجو بودند، به فتواي علما و تحت عنوان «بابي» به فجيعترين شكل به قتل رسيدند.
حجاب اجباري يکي از مسائل مهم سياسي در جمهوري اسلامي است که به موجوديت کليت رژيم خدمت ميکند. از همان ابتدا که خميني فرمان حجاب اجباري را صادر کرد، زنان در مقابل آن مقاومت کردند. رژيم جمهوري اسلامي به شکلهاي مختلف تلاش کرده است که اين مقاومت را سرکوب کند اما مقاومت همچنان ادامه دارد. اين مقاومت بايد به حرکت بزرگي تبديل بشود براي تحمل نکردن اين حجاب نفرتانگيز که تمام خشونت ضد زن در جامعه از خشونت دولتي تا خشونت در خيابان و خانه را در خود جمع کرده است. بايد در آتش خشم زنان سوزانده بشود نه بهخاطر «اجباري» بودن آن بلکه بهعنوانِ نماد قانوني، ديني و عُرفيِ که زنان را «نيمه انسان» تلقي ميکند و او را به موقعيتِ اجتماعي فرودست، روانه ميکند.
جمهوري اسلامي، سرنوشتي سنگدلانه و بيرحمانه براي زنان ايران رقم زد اما هرگز نبايد به آن تن داد. بايد حجابِ فرودستي و بردگيِ همراه با رژيمي که متولي آن است را در خشم رهاييبخش زنان سوزاند.
هفتة «حجاب و عفت» جمهوري اسلامي هر سال در وسط تيرماه در اوج گرماي تابستاني برگزار ميشود. اما امسال گرمايش اقليمي که هواي داغِ بالاي پنجاه درجهاي را به برخي نقاط ايران مانند خوزستان و بلوچستان آورده است، چهرة تروريستي «حجاب اسلامي» را عريانتر از هميشه کرده است. کمبود آب، هواي پر گرد و غبار، برقي که در برخي مناطق هميشگي نيست و قطع و وصل ميشود، تعداد زيادي از مردم را کلافه و بيمار کرده است. در چنين وضعي در اتوبوسي از ميان خيابانهاي داغ در حال رد شدن هستم. به زنان چادرمشکي چشم دوختهام و از خود ميپرسم، اين حجاب لعنتي، آنهم از نوع سياه و کلفتاش چيست که اينها را چنين به بند کشيده و نه فقط بدنشان بلکه هستي و انسانيت آنها را زير فشار و شکنجه  قرار ميدهد؟
من آن را تروريسم حجاب اسلامي ميخوانم. علاوه بر معناي اجتماعيِ ستمگرانهاش، حجاب اسلامي تبديل به آفتِ سلامت و بهداشت زنان شده است. از آنجا که حجاب، مانع دائمي در مقابل رسيدن نور خورشيد به بدن است، کمبود ويتامين D که براي استحکام استخوان و اعصاب حياتي است، در ميان زنان ايراني يکي از رايجترين بيماريها است. بيماريهاي استخوانيِ مخصوص در سنين بالا، حتا در ميان دانش آموزان شايع شده است. در ايران، زنان سه برابر مردان مبتلا به بيماري ام.اس ميشوند. بيماريهاي پوستي سر و بدن، شپش و کچلي و... بهعلت کمبود هوا و عرق کردن سر و بدن در لباسهاي زخيم و سياه  افزايش يافته است. عدم تابش نورخورشيد به پوست، زمينهساز بيماريهاي استخواني، قلبي عروقي و ديابت ميشود و خطر ابتلا به سرطانهاي مرگبار از جمله سرطان پستان را زياد ميکند (براي شناخت بيشتر از اين آفت به سايتِ wikiIslam.net رجوع کنيد). تحميل رنگهاي تيره در پوشش زنان يکي از عوامل گسترش افسردگي و بيماريهاي رواني است. حتا روانپزشکان نسبت به رنگهاي سياه و افراط در استفاده از آنها هشدار ميدهند. حجاب اجباري، انرژي و شادابي و نشاط دختران و زنان را سرکوب ميکند. شرکت آنان را در فعاليتهاي بدني ورزشي به هزار شکل محدود و همراه با دلهره و شکنجه و آزار روحي ميکند. آيتالله مکارم شيرازي در مورد فوايد حجاب ميگويد: «حجاب براي حفظ شخصيت زن و جلوگيري از انحراف جوانان و (ممانعت از) گسترش فساد در جامعه اسلامي است. و همانگونهکه اصل پوشيدن لباس براي زنان و مردان منافات با آزادي آنها ندارد، حجاب نيز چنين است.» (سايت خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) 17 تير1392).
به اين مرتجع تاريکانديش بايد گفت، بله «اصل پوشيدن لباس براي زنان و مردان منافات با آزادي آنها ندارد» اما اصل پوشيدن حجاب اسلامي با آزادي زنان شديدا منافات دارد. در اين جامعه و طبق قوانين شريعت، زن «مجرم» و «منبع فساد اجتماعي» است و بايد لباس خاصي را به نشانة «مجرم» بودن بپوشد تا جامعه از او فاصله بگيرد. آيا اين رژيم، نفرتانگيز و شايستة انزجار زنان اين کشور نيست؟ 
سايت «راسخوان»، وابسته به سازمان اوقاف و خيريه در وصفِ «پوشش اسلامي براي بانوان» مينويسد: «مفاسد اجتماعي، قتل و غارت، خودکشيها، فرزندان سر راهي، سقط جنينها، بيماريهاي زنانگي و بروز ايدز و پاشيدگي کانون گرم خانواده، مشکلات روحي و رواني شوهران و زنان و فرزندان از آثار هرزگي و برهنگي و بدحجابي است که دامنگير جامعه بشري شده است و هيچ راه صحيح و معقولي به جز اجراي دستورهاي اسلامي به نظر نميرسد، پوشش اسلامي براي بانوان از ضروريات ديني است.» (زمستان 95).
بايد از اين خشکمغزان پرسيد، بنا بر کدام علم پزشکي، «برهنگي و بدحجابي» علتِ «بيماريهاي زنانگي» است؟ اصلا «بيماريهاي زنانگي» در قاموس شما چيست؟
منظور اينها از «بيماريهاي زنانگي» سرطان پستان و رحم نيست. اين اسلاميها، سفليس و ايدز را «بيماريهاي زنانگي» محسوب ميکنند. «راه حل» اجتماعيشان هم براي درمان اين امراض «پوشش اسلامي براي بانوان» است. درحاليکه در همين جمهوري اسلامي و در زير ساية حجاب اجباري، خريد و فروش سکس زن به شکلِ تنفروشي يا صيغه اسلامي، تجاوز به زنان و کودکان دختر و پسر و بيماري ايدز، ابعاد بيسابقهاي گرفته است.
در اين نوع نوشتهجات خرافيِ و زنستيزانه، بسيار عريان و بيتعارف، زنان منبع و سرچشمة بهاصطلاح «مفاسد اجتماعي» معرفي ميشوند. درحاليکه رژيم حاکم و نظام سرمايهداري اسلاميِ است که مرکز تمام مفاسد و معضلات اجتماعي است.
فرهنگ و گفتمان ضد زن که امروزه در ايران و سراسر جهان رايج است جزيي از روابط «پدرسالاري» و «مردسالاري» حاکم است. اين روابط در مقطعي از تاريخ جامعة انساني ظاهر شد. با ظهور جامعة طبقاتي، جايگاه زنان کاملا دگرگون شد و حتي جسم او مورد حمله قرار گرفت. فلسفة پنهان کردن بدن زن در حجاب نيز مربوط به نشانهگذاري و تقويت اين رابطة اجتماعي ستمگرانه است. مربوط است به در هم شکستن اعتمادبهنفس و انسانيت زن. پيش از بهوجود آمدن سلسله مراتب و شکاف طبقاتي در سازمان اجتماعي انسانها، چنين چيزهايي نبود. مادرتباري در ميان انسانها حاکم بود. شواهد بسياري از آن دوران موجود است و ديرينهشناسهاي دانشمند در ابزارها، اجساد، آثار نقاشي و مجسمهسازي يافت شده نشان ميدهند که طبق اين دادههاي عيني و علمي، رابطة ميان جنس مونث و مذکر رابطة بالادست و فرودست نبوده است. اصلا تيرههاي مختلف ازطريق زنان مشخص ميشدند. اما با ظهور طبقات، زن به جايگاه فرودستِ مرد سرنگون شد و از آن زمان، دين و فرهنگ و ايدئولوژي، اين وضعيت را توجيهپذير و تحکيم کرد. حجاب بر سر زنان کردن در دوران اسلام، بخشي از همين ماجراست. پيش از پيدايش سلسلهمراتب طبقاتي و جنسيتي در جامعة بشري، «زن» و «مرد» بهعنوان دو قشر اجتماعي منفک و متمايز موجود نبودند. انسانها مونث و مذکر بودند ولي «زن» با معناي اجتماعي امروز و «مرد» با معناي اجتماعي امروز که توسط قانون و دين و زبان و هنر و لباس و... تعريف ميشود وجود خارجي نداشت. قبل از آغاز جوامع طبقاتي، لباس فقط بهمنظور محافظت در مقابل شرايط جوي و گاه براي تزيين پوشيده ميشد. در مناطق گرمسير همه لخت بودند و کسي هم به کسي تجاوز نميکرد! پس بايد سوال کرد، اين چه جامعهاي است که نداشتن چادر مشکي و «حجاب کامل»، مردان را متجاوز ميکند و «بيماريهاي زنانگي» افزايش پيدا ميکند؟ بايد سوال کرد، چرا اين وضع مصادف شد با اختراع «خدا» از طرف انسان؟ چرا در اديان ابراهيمي (يهوديت، مسيحيت و اسلام) از حجابِ زن يک اصل «عفت» و «اخلاق» ساخته شد و گفته شد که موي زن نبايد ديده شود!
موضوع حجاب در دوران کنوني با موضوع حجاب در 1400 پيش متفاوت است. درواقع، تاريخِ حجاب اسلاميِ امروزي در کشورهاي خاورميانه، به صد سال گذشته و تغيير و تحولات سياسي صد سال گذشته در خاورميانه ربط دارد. از زماني که سرمايهداري/امپرياليسم به اين منطقه و کشورهاي آن نفوذ کرد، استعمار و سرمايهداري امپرياليستي، بنا به منافعِ سياسي و اقتصادياش گاه با قشرهاي روحانيت اسلامي متحد ميشدند (مانند تاسيس کشور عربستان سعودي بر اساس مذهبِ وهابيت و در اتحاد ميان خانواده سلطنتي و قشر آخوندهاي وهابي) و گاه مدعي «کشفِ حجاب» و آوردن «تجدد» به اين کشورها ميشدند. در هر حالت، زنان و پوشش آنان عامل نمادين بسيار مهمي بوده است. «کَرن آرمسترانگ» که يکي از مهمترين پژوهشگران ديني در دورة کنوني است مينويسد: «تا اواخر قرن نوزدهم، در جهان اسلام پوشيدن روبنده توسط زنان نه عموميت داشت و نه موضوعي مرکزي بود. ...حجابِ کامل سنتا توسط زنان اشراف پوشيده ميشد که نشانة موقعيت اجتماعيشان بود. در مصر تحت رهبري محمد علمي (1805-1845) موقعيتِ زنان بهبود قابل توجهي کرد. بسياري روبنده را کنار گذاشته و آزادانه در جامعه رفت و آمد ميکردند. تا اينکه بريتانياييها در سال 1882 مصر را به اشغال درآوردند. ...لُرد «کرومر» انگليسي گفت تازمانيکه روبنده لغو نشده است مصر بايد زير نظر دلسوزانة مستعمرهچيان باقي بماند. زنان مصري بسياري که فرصتهاي آموزشي و حرفهاي يافته بودند، اين فرصتها را تحت استعمار انگليس از کف دادند. «همين "کرومر" که در مصر از ايدههاي فمينيستي براي پيشبرد پروژه استعمارياش سود ميجست در بريتانيا از بنيانگذاران اتحادية مخالف حق راي زنان بود.» (کرن آرمسترانگ. گاردين. 25 اکتبر 2006).
همين ماجرا در ايران رخ داد. قبل از اينکه رضاشاه از حکومت نظامياش براي «کشف حجاب» استفاده کند رهبر بابيان به نام زرينتاج قزويني ملقب به طاهره قرةالعین حجاب از سر برگرفته و خواهان منسوخ اعلام شدن احکام ديني در زمينه فرودست و نابرابر بودن زنان شده بود. او توسط ناصرالدين شاه و به حکم آخوندها دستگير و در سال 1852 ميلادي بعد از اينکه به ناصرالدين شاه سوء قصد شد و هفت تن از بابيان بهعنوان ضارب شناخته شدند (و طاهره هيچ ارتباطي با آنان نداشت) اعدام شد. از آن پس بسياري که روشنگر و روشنفكر و ترقيجو بودند، به فتواي علما و تحت عنوان «بابي» به فجيعترين شكل به قتل رسيدند.
حجاب اجباري يکي از مسائل مهم سياسي در جمهوري اسلامي است که به موجوديت کليت رژيم خدمت ميکند. از همان ابتدا که خميني فرمان حجاب اجباري را صادر کرد، زنان در مقابل آن مقاومت کردند. رژيم جمهوري اسلامي به شکلهاي مختلف تلاش کرده است که اين مقاومت را سرکوب کند اما مقاومت همچنان ادامه دارد. اما اين مقاومت بايد به حرکت بزرگي تبديل بشود براي تحمل نکردن اين حجاب نفرتانگيز که تمام خشونت ضد زن در جامعه از خشونت دولتي تا خشونت در خيابان و خانه را در خود جمع کرده است. بايد در آتش خشم زنان سوزانده بشود نه بهخاطر «اجباري» بودن آن بلکه بهعنوانِ نماد قانوني، ديني و عُرفيِ که زنان را «نيمه انسان» تلقي ميکند و او را به موقعيتِ اجتماعي فرودست، روانه ميکند.
جمهوري اسلامي، سرنوشتي سنگدلانه و بيرحمانه براي زنان ايران رقم زد اما هرگز نبايد به آن تن داد. بايد حجابِ فرودستي و بردگيِ همراه با رژيمي که متولي آن است را در خشم رهاييبخش زنان سوزاند.


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر